ابوالفضل حاجيزادگان، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعي:
فاصله بخشهاي ناراضي مختلف جامعه به كمترين ميزان خود رسيد
نظر شما درباره تداوم تاثير اين حادثه بر زندگي فردي و اجتماعي مردم چگونه است؟ آيا ميتوان گفت بعد از مدتي اين تاثير از ذهن و زبان مردم فراموش ميشود؟ اساسا جنس اين اعتراضات اخير را چگونه ميبينيد؟
قبل از هر چيزي لازم است، تاكيد كنم كه براي فهم بهتر و عميقتر رويدادها و روندهاي مختلف در فضاي آنلاين، ضرورت دارد كه همواره پيوندهاي فضاي آنلاين با فضاي آفلاين را نيز مدنظر قرار دهيم. مادامي كه يك رفتار مشخص در فضاي آنلاين پيوندهاي محكمي با واقعيتهاي فضاي آفلاين داشته باشد، آن رفتار آنلاين نيز ادامه پيدا خواهد كرد. ممكن است با فراز و نشيبهايي همراه باشد؛ اما متوقف نخواهد شد و حتي اگر بسترهاي آنلاين محدود يا مختل شوند نيز مانند يك جريان آب كه از لابهلاي سنگها مسير خود را پيدا ميكند، اينگونه رفتارهاي آنلاين نيز ظهور و بروزهاي جديدي پيدا خواهند كرد. اين قاعده در خصوص وضعيت اعتراضآميز اخير نيز صدق ميكند. تضادهاي مرتبط با اعتراضات اخير، به صورت روزمره موضوعيت دارند. از اينرو، به نظرم تا وقتي كه گشايش جدياي در وضعيت كشور رخ ندهد، روزمرهنويسي درهمآميخته با خشم و اعتراض نيز در شبكههاي اجتماعي آنلاين ادامه پيدا خواهد كرد.
كمي متفاوتتر به يافتههاي جستوجوي توييتري نگاه كنيم؛ برخي جامعهشناسان در گفتوگو با «اعتماد» مدعي شدند كه اين يافتهها نشانگر نوعي خودسانسوري است؛ تجربهاي براي همدردي با داغديده -آنطور كه در عرف رايج است- ايده شما در اين باره چيست؟ آيا ميتوان بعد از سه ماه از واقعه مهسا اميني اين ادعا را داشت؟
اين نوع خودسانسوري در مقاطع زماني پيشين شايعتر بوده است. به اين معنا كه بخشي از افراد جامعه كه رضايت بيشتر يا نارضايتي كمتري از وضعيت موجود دارند، بعد از طي شدن زمان همدردي يا همدلي با بخشهاي ناراضي جامعه، به جريان عادي زندگيشان برميگردند و در قاب بزرگتر به عادي شدن وضعيت جامعه كمك ميكنند. اما به نظرم اتفاقهاي مهمي كه در لحظه مهسا رخ دادهاند را نبايد ناديده بگيريم. يكي از مهمترين اين اتفاقات اين است كه به واسطه انباشته شدن انواع بحرانهاي سياسي در حوزههاي متنوعي مانند آزاديهاي مدني، اشتغال، فقر، دسترسي به منابع طبيعي، سياست خارجي و ...، فاصله بخشهاي ناراضي مختلف جامعه به كمترين ميزان خود طي سالهاي گذشته رسيده است. به بيان ديگر، گسلهاي داخلي جامعه تا اطلاع ثانوي غيرفعال شدهاند و تمام تضادهاي طبقاتي، قوميتي، جنسيتي و حتي كريخوانيهاي طرفداران تيمهاي فوتبال به حالت تعليق درآمدهاند. در نتيجه، آن بخش راضياي كه معمولا تمايل به عادي شدن جريان زندگي جمعي دارد، آب رفته است و قدرت پيشين را ندارد. لذا بهتر است كه مسوولان كشور تا قبل از اينكه وضعيت كشور بحرانيتر شود، به جاي هدر دادن انرژي و وقت و بودجه براي انكار بحران، اين انرژي و وقت و بودجه را براي كاهش واقعي نارضايتيها صرف كنند.