علامه روزگار ما
ضيا ء موحد
اين دفتر نوك كوهي است از فرهنگ كه تاكنون ابعاد آن مشاهده نشده است و هنگامي به تمامي ديده ميشود كه همه جنبههاي آن به نمايش گذاشته شود، به شرط آنكه دكتر معصومي در اين كار امساك نكند. از خصلتهاي معصومي معطل گذاشتن آثار خود به نفع راه انداختن كار ديگران است، حتي در كار خود سنگاندازي هم ميكند. براي مثال نميدانم پاياننامه خود را كه اثري بديع، در سطح عالي تحقيق در نورشناسي ابنهيثم است هرگز از فرانسه به فارسي ترجمه ميكند يا نه. شاهدان عيني جلسه دفاع او در فرانسه از تحسين دانشمندان حاضر در جلسه سخن گفتهاند، ولي او همچنان ساكت است: دريغ از يك گزارش از آن جلسه. وقتي از رشدي راشد كه از قطبهاي فلسفه و تاريخ علم است خواستند كسي را براي نوشتن زندگينامه علمي خود معرفي كند، رشدي راشد از ميان آنهمه همكاران خود دكتر معصومي را معرفي كرد كه حاصل آن كتابي بالغ بر ۲۰۰ صفحه به فرانسه است.
باري اين مجموعه برگزيده مقالههايي از دكتر معصومي در باب زبان فارسي و كاربردهاي گوناگون آن، از خواندن گرفته تا نوشتن، ترجمه و ويرايش شده است.
من با اتكا به دفتري كه خود در مقالهنويسي و اهميت و شرايط و جنبههاي آن نوشتهام، با عنوان «البته واضح و مبرهن است»، ميتوانم بگويم اين مقالهها در صدر مقالههاي فارسي است. در اين مورد اطاله كلام نميدهم و علاقهمندان را به آن كتاب ارجاع ميدهم و البته اين حكم را به مقالههاي فرانسه و انگليسي او هم تعميم ميدهم.
من در فرصت كوتاهي كه دارم، ميخواهم به جاي پرداختن به آواز به آوازهخوان بپردازم. درباره هر يك از اين مقالهها و نكتههاي تازه، حرفهاي فراواني دارم كه در نوشتهاي ديگر به تفصيل به آنها ميپردازم. از جنبههاي مهم كار معصومي پاياننامههايي است كه به راهنمايي او نوشته شده است. من نتوانستم به رييسان هرازگاه پژوهشكده حكمت و فلسفه حالي كنم كه به جاي كتابهاي كماهميت و بياهميت به چاپ اين پاياننامهها بپردازند كه اغلب كارهاي عالي علمي است. در اين مجموعه مقاله ترجمه مقالهاي است نوشته گايتانو سالوهميني، مورخ و سياستمدار ايتاليايي
(۱975-۱873) با عنوان «فرهنگ چيست» كه درباره تعريف آدم بافرهنگ است. به عقيده سالوهميني آدم بافرهنگ آدمي است كه در رشته تخصص خود همهچيز ميداند و درباره هر چيز هم چيزي. اين تعريف به قامت معصومي برازنده است. معصومي در تاريخ علم اسلامي همهچيز ميداند، اما جالب آنكه گاهي از هر چيز هم خيلي چيز ميداند. براي نمونه بهترين نوشتهها را در باب شعر سهراب سپهري كه شاعر محبوب من نيست، دارد و چنان نكتههايي را برميشمارد و ميداند كه گمان نكنم سپهري در خواب هم ديده باشد.
بگذاريد بگويم معصومي كسي است كه خودش را هميشه بدهكار فرهنگ ميداند. اما يكي، دو نكته هم اضافه كنم. دكتر معصومي در مقدمه خود بر اين دفتر در جايي مينويسد «هيچ كوشش نميكنم كه ميان مقالات اين كتاب پيوندي برقرار كنم» و پنج سطر بعد مينويسد: «چيزي كه انتشار اين نوشتهها را در يك كتاب توجيه ميكند ربط موضوعات آنها با يكديگر است.» اگر اين پيوند نيست، پس چيست؟ اما نكته اساسي من در نوشتههاي معصومي نگهداشتن بحث در حد مفهومي و انتزاعي است. براي مثال در صفحههاي ۲۲۵ تا ۲۳۰ در بحث «چند نكته درباره ترجمه متون فلسفي» بهجاي آوردن يكي از مثالهاي متداول در اصطلاحيابي و ترجمه آن، بحث را در حد انتزاعي نگه ميدارد و جايي هم كه مثال «گفتار و گفتمان» را ميآورد معلوم نميكند كه تفاوت اين دو اصطلاح چيست. البته اين به دليل ذهن فلسفي معصومي است كه بيشتر با مفاهيم بحث ميكند تا مصاديق.
در فرهنگ ما افرادي را به لقب علامه مفتخر كردهاند مانند علامه قزويني، علامه دهخدا، علامه مينوي و معدودي ديگر. من هركدام از اين بزرگان را كه با دكتر معصومي سنجيدهام به اين نتيجه رسيدهام كه وقت آن رسيده است كه اين لقب را با حسين معصومي همداني مفتخر كنيم. من در همه قولها فصيحم الا...