تعرض به فرهنگ و هنر ملت
در جاي جاي ايران شكل دادهاند.افرادي كه به جاي فرهنگ و ادب، دشنام و توهين و تحقير را آموختهاند و گمان ميكنند با اين سلاح ميتوان از هر مهلكهاي جان سالم به در برد. در اين ميان، بسياري از تحليلگران و كارشناسان معتقدند ريشه اصلي در بروز اعتراضات اخير، فرهنگي و اجتماعي است. در واقع اين فرهنگ ملت ايران است كه از سوي برخي افراد و جريانات مورد تعرض قرار گرفته و اعتراضات واكنش مردم به اين تعرضات است. يكي از مهمترين عوامل آن هم شيوه مديريت رسانه ملي است كه اجازه ميدهد چنين توهينهايي به تناوب در اين رسانه طرح شده و بازتاب پيدا كنند. ادبياتي كه نه با فرهنگ و هويت ايراني و نه با محتواي ديني اديان كشور تطابقي دارد. اتفاقا اين ادبيات، ادبيات معمول جماعتي است كه نه هنر دارند، نه علم و نه احاطهاي به علم مديريت دارند، اما در همه نهادها و سازمانهاي كشور رخنه كردهاند. تنها هنر اين افراد و جريانات بيان جملات و عباراتي است كه خوشايند طيفهاي افراطي است و باعث ميشود تا منافع فراواني به سوي آنان سرازير شود. تاسفآور اينكه همين عبارات سخيف نردبان ترقي و كسب ثروت افرادي شده كه كشتي كشور را به جاي هدايت به سمت ساحل توسعه به سمت ناكجاآباد ويراني و فقر سوق ميدهند. واقع آن است كه زنان هنرمند ما نشان دادهاند جدا از بهرهمندي از هنر تخصصي خود، هنر ديگري نيز دارند و آن هنر شنيدن صداي مردم و در كنار مردم ماندن است. همين هنر است كه باعث شده طيفهاي افراطي و تندرو تاب نياورند و با زبان توهين و تحقير سخن بگويند. زنان و مردان ايراني همواره در معرض اين تعرضات هستند؛ اين عادت گروههاي افراطي است كه با چنين لحن و زباني سخن ميگويند. آنها با اسلحهاي به نام دشنامهاي ناموسي و جنسي تلاش ميكنند هر نوع نقد و اعتراضي را پاسخ دهند. از اين روش براي درهم شكستن منتقدان بهره ميبرند. اما بايد بدانند زمان چنين روشهاي غيرانساني سر آمده است.زنان و مردان شجاع ايراني هرگز با دشنامهاي جنسي عرصه كنشگري و مطالبهگري را ترك و صحنه را خالي نميكنند. اين برنامه نشان داد كه افرادي مانند طالبي از چه مسيري به جايگاه خود رسيدهاند و با چه روشي ارتزاق ميكنند. بايد از صائب تبريزي براي بيان اين عبارات كمك گرفت، زماني كه ميگويد: «سينهها را خامشي گنجينه گوهر كند/ياد دارم از صدف اين نكته سر بسته را»