تولد شاه تهماسب صفوي
مرتضي ميرحسيني
راجر سيوري ميگفت احتمالا اين شاه ويژگيهايي داشت كه در هيچ كدام از منابع شرقي و غربي به آنها اشارهاي نشده است، چه آنكه او براي نيم قرن كشوري پهناور را در گذر از كشمكشهاي داخلي و حملات خارجي و سلسلهاي از خيانتها و شورشها حفظ كرد. مورخان سنتي كه علاقه زيادي به نوشتن درباره خصوصيات فردي شاهان دارند، معمولا از بديها و رذايل شاه تهماسب مينويسند. مثلا عبدالحسين زرينكوب در كتاب «روزگاران» شاه تهماسب را مردي «بيش از حد تنآسان، خرافهپرست، عاري از شفقت و مخصوصا خشكهمقدس» و فرمانروايي ماكياوليوار توصيف ميكند كه بدون خواندن شهريار، از آموزههاي آن در حكومت استفاده ميكرد كه «حيلهگري و مصلحتبيني ماكياوليوارش بارها به او امكان داد تا از اختلاف سران قزلباش به نفع خود استفاده كند و جهت تحكيم قدرت و امنيت خاطر خود آنها را به جان هم بيندازد.» مينويسد كه او در تنبيه مجرمان، خشونت را به حد افراط به كار ميبرد و در جنگ و اردوكشي نيز از قساوت و بيرسمي ابايي نداشت، تا جايي كه گاه فجايع چنگيز و تيمور را در ذهنها تداعي ميكرد. نيز ميگويند كه خسيس و مالدوست هم بود و تقريبا هر روز دفاتر حساب خزانه را خودش شخصا زيرورو ميكرد و تفاوت درآمدها و هزينههاي دولت و دربار را ميسنجيد. يكي از مردان دربارش مورخي به نام بدليسي بود كه گويا زماني مسووليت خزانه سلطنتي را نيز به عهده داشت. او مينويسد: شاه تهماسب آنقدر در امور مالي سخت گرفت و هزينهها را كاهش داد كه ثروتي هنگفت اندوخت، چنانكه «بعد از عهد چنگيزخان هيچ پادشاه ديگر آن اندازه ثروت نيندوخت.» اين روايات، روايات نادرستي نيستند. حتي اگر آلوده به اغراق و مبالغه باشند، باز به واقعيات تاريخي تكيه دارند. اما شاه تهماسب، با همه عيب و ايرادهايش نه فاقد شجاعت بود و نه بيتدبير. اتفاقا در جنگهايي كه حضور پيدا ميكرد و فرماندهي سپاه را به دست ميگرفت، بسيار دلير و باصلابت نشان ميداد و در بدترين شرايط و سختترين لحظات مرعوب دشمن نميشد. در همان اوايل جواني، كمي پس از آنكه جانشين پدرش (شاه اسماعيل) شده بود، در جنگ جام با ازبكها، زماني كه شكست سپاه ايران به ظاهر قطعي شده بود تن به عقبنشيني نداد و مقابل خيل حملات دشمن پا پس نكشيد و ايستاد. فرماندهان سپاهش كه بدون دستور او گريخته و ميدان را خالي كرده بودند، با شنيدن خبر ماندن شاه در ميدان، يكي پس از ديگري برگشتند و پيروزي را از چنگ ازبكها بيرون كشيدند. حتي تهماسب در جنگ با عثمانيها، خطاهاي پدرش را تكرار نكرد و هرگز سپاه كمشمار خود را به نبردي تمامعيار با دشمن مهاجم و متجاوز نبُرد. با درگيريهاي پراكنده و حملات نامنظم آنان را به ستوه ميآورد و با يورش به تداركات و آذوقه، به آنان ضربه ميزد. در مواجهه با عثمانيها گاهي شكست ميخورد و گاهي پيروز ميشد، اما هيچ كدام از شكستهايش آنقدر بزرگ نبودند كه دولت و نظام درهم بشكند و يكپارچگي كشور به خطر بيفتد. اهميت اين دستاورد شاه تهماسب - و حكومت صفوي - زماني بهتر معلوم ميشود كه بدانيم مرزهاي ايران عصر او هم از شرق و هم از غرب، مدام تهديد ميشد. سيوري مينويسد: «ضرورت نبرد در دو جبهه محدوديت شديدي براي صفويان ايجاد ميكرد. اين به آن معنا بود كه بسيج حداكثر قدرت صفويه در غرب يا شرق امكانپذير نبود و در واقع شمار افراد ارتش صفويه همواره از دو ارتش عثمانيان و ازبكان كمتر بود.» همه اين واقعيتها را كه كنار هم ميگذاريم، ميبينيم كه داوري درباره شاه تهماسب صفوي و آنچه او در دوران طولاني فرمانروايياش كرد، اگر نه ناممكن كه كاري بسيار دشوار و پيچيده است. او زمستان 892 خورشيدي در چنين روزي (يا چنين روزهايي) در يكي از روستاهاي اطراف اصفهان متولد شد و بهار 955 خورشيدي در قزوين كه پايتختش بود از دنيا رفت.