توقيف امروز سوزاندن فرداست
سعيد اركانزاده يزدي
ما در ايران آينده، رسانههايي قدرتمند و حرفهاي با روزنامهنگاران ماهر و كاردان ميخواهيم
روزنامه «سازندگي» بابت نوشتن گزارشي از گراني گوشت توقيف شده است. چرا بايد يك روزنامه را بهخاطر چنين كاري توقيف كرد؟ اگر گراني گوشت واقعيت دارد كه «سازندگي» وظيفه حرفهاياش را انجام داده و اگر گزارش درست نبوده كه ميتوانست كار با يك جوابيه پيش برود يا در نهايت، از روزنامه به دادگاه مطبوعات شكايت ميشد و در دادگاه به اتهامش رسيدگي ميشد. چرا بايد يك نهاد مدني از معدود نهادهاي مدني فعال باقيمانده را توقيف كرد به اين اتهام كه در گزارش خود، قيمت گوشت را اشتباه نوشته است؟ تازه اگر اشتباه نوشته باشد. يك روزنامه با تيراژ محدود در كنار شبكه گستردهاي از رسانههاي پرمخاطبتر چه نقشي در گراني گوشت دارد كه بايد توقيف شود؟ چرا تامينكنندگان نهادههاي دامي، دامداريها، قصابيها يا فروشگاههاي زنجيرهاي و پلتفرمهاي آنلاين توقيف نميشوند؟ روزنامه كجاي زنجيره توليد گوشت است كه بايد قرباني سهلانگاري در مقابله با گراني يا كمبود در زنجيره توليد و عرضه گوشت شود؟ حقيقت اين است كه بحث بر سر اينكه يك رسانه را نبايد تعطيل كرد و رسانهها و روزنامهنگاران بايد در كار خود آزادي عمل داشته باشند تا جامعه به راه راست برود، آنقدر تكرار شده كه ديگر تقبيح توقيف روزنامه كار بيهودهاي به نظر ميرسد، هرچند كه هربار توقيف روزنامه كام همه روزنامهنگاران را تلخ ميكند. سالهاست گفته ميشود اگر رسانههاي داخلي محدود و مسدود شوند، مخاطبان نياز خود را با رسانههاي جايگزين رفع خواهند كرد. بارها در نقد توقيف و تعطيلی رسانهها، بحث خروج مرجعيت رسانهاي از ايران و جايگزين شدن رسانههاي اينترنتي غيرحرفهاي به جاي رسانههاي حرفهاي مطرح شده است، اما گويي كسي توجهي به اين قضيه نميكند و حتي به نظر ميرسد كساني هستند چندان بدشان هم نميآيد كه چنين اتفاقي هم بيفتد. هماكنون نيز اين اتفاق رخ داده، چنانكه در پنج ماه گذشته شاهد بوديم مردم اعتنايي به انبوه رسانههاي داخلي نكردند و نياز خبري خود را از رسانههاي اينترنتي و ماهوارهاي تامين كردند.
ديديم روزنامهنگاراني كه چند دهه رنگ استوديوهاي تلويزيون را نديده بودند، به برنامههاي زنده تلويزيون دعوت شدند ولي افاقه نكرد و مخاطبان عادت كرده بودند كه نيازشان را از جاهاي ديگر رفع كنند. مسير توقيف يعني تشديد وضعيت فعلي و تقديم دودستي مخاطبان به رسانههاي غيرحرفهاي.
اما از اين حرفهاي تكراري اما نشنيدهشده كه بگذريم، توقيف مطبوعات باعث سوختن آينده روزنامهنگاري هم ميشود كه يكي از بدترين هزينههاي توقيف به شمار ميرود. يك نمونهاش اينكه روزنامهنگاري ما هنوز دارد هزينه توقيفهاي سال ۱۳۷۹ و نيمه اول دهه ۱۳۸۰ را ميپردازد. اگر آن رسانهها كه توقيف شدند تا امروز باقي ميماندند، ايبسا اوضاع ايران متفاوت از امروز بود.
مطبوعات و بهطور مشخص روزنامهها، رسانههاي مرجع تربيت و كارآموزي روزنامهنگاران آيندهاند. تربيت سرمايههاي انساني رسانههاي آينده در يك روزنامه بسيار راحتتر و فنيتر و جامعتر صورت ميگيرد تا تربيت در سايتهاي خبري يا حتي خبرگزاريها. تنوع كار و فعاليت گروهي در روزنامهها از آنها يك كارگاه بزرگ روزنامهنگاري ساخته است كه در ساير رسانهها كمتر يافت ميشود. همين نيروهايي كه در روزنامهها تربيت ميشوند، در آينده به خبرگزاريها و حتي رسانههاي تصويري هم ميروند و در كل شاخههاي نظام رسانهاي توزيع ميشوند. بنابراين روزنامهها قدم اول تربيت روزنامهنگارند كه وقتي توقيف و تعطيل ميشوند، ما علاوه بر فقدان يك رسانه، يك كارگاه و آموزشگاه را هم از دست ميدهيم.
ما در ايران آينده، رسانههايي قدرتمند و حرفهاي با روزنامهنگاران ماهر و كاردان ميخواهيم كه بر قدرت نظارت كنند و چشم و گوش مردم باشند. با هر توقيفي بخت داشتن چنين رسانهها و مهارتهايي را از دست ميدهيم. كساني كه براي كنترل بازار كنوني گوشت، يك رسانه را توقيف ميكنند، در واقع دارند بخشي از آينده اين كشور را ميسوزانند.