ادامه از صفحه اول
ايران يك نام نيست؛ واقعيتي نامبخش است
چه نسبتي با منطق تاريخي آن دارند و چگونه چهره قديم و جديد ايران را توامان آشكار ميكنند؟ طباطبايي در بخشي از كتاب مستطاب «تاملي درباره ايران» كه به زبان فارسي در عصر تجدد ميپردازد و در باب ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ميرزاآقا تبريزي تامل ميكند، به تفسير من، «دراما» را - كه به قول آخوندزاده از راه كريتيكا درصدد تهذيب اخلاق و متمدن كردن مردم ايران است- چهره جديد ايراني ميداند كه هم بهطور توامان «قديم و جديد » خود را دربردارد و هم در آستانه دوران جديد ايستاده است. با توجه به مطلب يادشده، نكته مهم از براي من اما اين پرسش از نسبت تجدد در درام ايرانيان با خود «تجدد در ايران» بود. يعني اين پرسش كه «تجدد» در درام- يعني در پديداري كه به عنوان موجودي برآمده از «انديشه تجدد در ايران» است و همچون امري جديد در قديم پديدار ميشود- چگونه به فهم درامنويسان ايراني درآمد و در آثار آنان بازتاب يافت و نيز چه شد كه درامنويسان ايراني از انديشيدن به تجدد به ستيز با تجدد، در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشيدي، رسيدند و متاثر از عقايد ايدئولوژيك روشنفكران ايرانسوزي چون جلال آلاحمد، علي شريعتي و گروههاي چپ در برابر چهره نوين هستي ايران شوريدند؟ براي نگارنده اين سطور چنين پرسشي، پرسش از مفهوم تجدد در تاريخ ادبيات نمايشي ايران و به طريق اولي، پرسش از نسبت تجدد با راويان و عاملان حياتِ زواليافته ايران است؛ پرسشي كه مرحوم دكتر طباطبايي آن را از طريق آثارش بر ذهن من نقش زد و در همدستي با «تاريخهاي مفهوم: راينهارت كوزلك» راهنما شد. آنچه آمد سپاسگزاري از انديشه انساني بود كه هيچگاه از نزديك نديدمش؛ اما تامل به ايران و چهرههاي آن را به من آموزاند:
ايران يك نام نيست؛ واقعيتي نامبخش است. روانش شاد
در سوگ نظريهپرداز ايراندوست
سيد جواد طباطبايي انديشهورزي عميق بود كه با صداي بلند براي ايران و مشكلههايش انديشيد و با غور در تاريخ اين سرزمين مولفههاي هويتي انسجامبخشش را استخراج كرد و هيچگاه از ترس نقد يا فشار لكنت زبان پيشه نكرد. آخرين واكنشهاي او بعد از مشاهده فرصتطلبي، صداگذاري و سوءاستفاده بدخواهان از صداي مردم در خيابانها حاوي درسآموزي براي افرادي است كه زيستي مستقلانه را دنبال ميكنند. در مقام علم مهربان و نيكخو و در مقابله با سطحي انگاري تندخو بود و اجازه نميداد كه حقيقت فداي قيل و قالها شود. در بودنش و حياتش جوششي بود كه نه تنها خود انديشيد بلكه ديگران را نيز به انديشيدن وا ميداشت و بعد از مرگ نيز ميراث علمياش در سپهر انديشه سياسي و ايرانشهر جاودانه و اثربخش خواهد بود.
ياد و نامش گرامي باد سيدجواد طباطبايي؛ منادي ايرانشهر
طباطبايي در طرح و نقد انديشههاي هگل جوان و انديشههاي سياسي در اروپا و ريشههاي فرهنگ و انديشه ايرانشهري و سير زوال انديشه سياسي در ايران و وجه تمايز ممتاز مفهوم دولت در ايران از خود آثار گرانسنگي برجاي گذاشت و شاگردان بسياري تربيت كرد و از تاثيرگزاران انديشه و علم در ايران معاصر بود.
انديشههاي متعالي او همواره در رويكردهاي سياسي و آكادميك ايران جريان خواهد داشت.