پسر عليه پدر
حسن لطفي
وقتي در سال 1955 ميلادي پير پائولو پازوليني بيست و سه ساله رمان اجتماعي بچههاي اهل حال را منتشر كرد، مضمون انتقادي و جسورانهاش مراجع اخلاقي و متوليان دين را برآشفت و باعث شد تا او را به توهين به عفت عمومي متهم كنند و به جرم نشر اوراق ضاله به دادگاه شهر ميلان بكشانند. اتفاقي كه سرآغاز رويارويي سختي بود كه در ادامه زندگي اين هنرمند (فيلمساز، شاعر، نويسنده) برايش مصائب و مشكلاتي ايجاد كرد. مشكلاتي كه او را از باورهايش دور نكرد و مانع از آن نشد كه در آثارش به حاشيهنشينهاي جامعه، بزهكاران و طبقات فرودست نپردازد و به واپسگرايان و كساني كه دين برايشان دكاني براي كسب مال و جاه است، حمله نكند. بنا به روايتي حدود 30 بار روانه دادگاه شد. جايي گفته است: يادم ميآيد كه در كودكي هميشه دو كابوس عذابم ميداد - زنده به گور شدن و بيگناه محكوم شدن- از همان اولين دم زندگي، اين درد را در اعماق وجودم حس كردهام و بدبختانه در سراسر زندگي با شواهد زنده آن درگير بودهام. پير پائولو پازوليني كه در چهارم مارس 1922 در ايتاليا به دنيا آمده بود، برخلاف پدرش كه افسر فاشيست دو آتشهاي بود، به جاي دنبال كردن روش و منش او و كساني كه خودشان را فكر برتر ميدانند و گمان ميكنند هر كاري بكنند بايد مردم مطيع آنها باشند، مسير ديگري پيش گرفت و از زير سلطه پدر بيرون آمد و صداي كساني شد كه پيروزيشان ميتوانست پدرش و همفكرانش را به خاك سياه بنشاند. در اين مسير ابتدا به حزب كمونيست ايتاليا پيوست، اما پس از مدتي به خاطر آنچه رهبران حزب ناهنجاريهاي فردي ناميدند از حزب اخراج شد، اخراجي كه تاثير زيادي بر اعتقادش به باورهاي كمونيستي نگذاشت و باعث نشد تا با تمام چالشي كه با آنها پيدا كرد، خودش را كمونيست نداند (آن هم با افتخار) تناقضي آشكار كه نشان از تلاش او براي رسيدن به استقلال فردي داشت و نشان ميداد پير پائولوي ناآرام به هيچوجه حاضر نيست مطيع فرامين از بالا به پايين رهبران حزبي، متوليان مذهبي و حتي رفقا و دوستان همفكرش باشد. شايد به همين دليل است كه آثارش در كنار خلاقيت و جسارت از نظر مضمون نيز تفاوتهاي آشكاري دارد. بهطوري كه با ساخت فيلم اپيزود پنير بينمك در فيلم روگو پاك به كفر و توهين به مسيح متهم ميشود، اما با ساخت فيلم انجيل متي روايت مورد قبول كاتوليكها را به شكل قابل قبول آنها به تصوير ميكشد. گذشته از اين نگاه متنوع اما متكي بر باوري خلاق و انتقادي در ساير آثار او ديده ميشود بهطوري كه ميان فيلم پرندگان بزرگ، پرندگان كوچك او با فيلم آخرش (سالو) فاصله زيادي است. پير پائولو پازوليني پنجاه و سه ساله در دوم نوامبر 1975 به شكل فجيعي به قتل رسيد. قتلي بهرغم ابهامات بسياري كه داشت نشانگر تاثير تفكراتي خشن برآمده از فاشيستي بود كه پدرش سنگ آن را به سينه ميزد. تفكري كه غير از پيروان خود باقي مردم را مطيع يا مرده ميخواهد. پازوليني اولين و آخرين پسري نبود كه تاوان تفكر غلط پدرش را با جانش داد. پدري كه پير پائولو در كنار نفرت به باورهاي فاشيستياش او را عاشقانه دوست داشت.