ادامه از صفحه اول
براي لالين و احتمال انقراضش
هرگاه و در هر جا بر طبيعت و حيات وحش كمجان سيستان و بلوچستان جفايي صورت گرفته و حاميان و فعالان اين حوزه در دفاع از آن به كنشگري پرداختهاند و شفافيت، باز همان نوع نگرش غيرمترقي و منفعتطلب از دل بزنگاهها سر بر آورده و با خردهگيري و خلط مبحث و تقليل سطح دغدغهها موضوع را به انحراف كشانده تا در اين ميان كيسهاي بدوزد براي تاراج آن داشتهها. بايد به ياد داشت كه پرداختن به حقوق حيوانات و كنشگري در حوزه محيط زيست هيچگونه منافاتي با حقوق انسانها ندارد. اين را از آن جهت عرض ميكنم كه عدهاي اندك همواره تا سخن از اين حوزه به ميان ميآيد بيدرنگ سنگ انسان را به سينه ميزنند و مباحث را اينگونه به انحراف ميكشانند و حاشيه. به هر جهت حال كه مرگ تلخ پيروز فتح البابي شد براي همگرايي عمومي در حوزه محيط زيست و يكبار ديگر وحدت نظر و اجماعي ملي در دفاع از حقوق حيوانات به ويژه گونههاي پر خطر جانوري ايجاد كرد، جا دارد در چنين شرايطي نگاه خويش را به ساير گونههاي مهم در خطر انقراض چون خرس سياه بلوچي معطوف بداريم و اگر مبناي حفاظت از حيوانات نادر عدالت باشد اينگونه نيز در فهرست جهاني جانوران رو به زوال قرار دارد كه متاسفانه تا به حال وجود ارزشمند آن نه كمترين بلكه هيچ گونه توجهاتي را در بر نداشته. براي نشان دادن عمق فاجعه كم توجهي و بيعملي نسبت به خرس سياه بلوچي فقط ما را همين بس كه متوليان امر پاسخ دهند تاكنون براي حفاظت از اين جانور نادر چه كردهاند؟ و اكنون نيز چه برنامههايي را تدوين كرده يا در دست اجرا و برنامهريزي دارند؟ بيترديد پاسخ را بيش از اين، آن بيعمليهاي محدوده پراكنشي اين حيوان ارزشمند به ويژه در بلوچستان به روشني داده است.
ميدانيم كه طي اين سالها بسيار خبرها از حمله خرس سياه به مردم و دامهايشان در بلوچستان شنيده ميشود كه قطعا اين رخداد ريشه در كمبود تغذيه در محدوده پراكنشي حيوان دارد و بيترديد به تعارض ميان انسان و خرس خواهد انجاميده و البته به قيمت جان آن نيز.
سواي اين؛ اخيرا فعاليت قاچاقچيان خرس سياه بلوچي تشديد يافته. نشان به آن نشان كه چند ماه پيش يك توله خرس سياه بلوچي به نام «لالين» از قاچاقچيان حيوانات در مسير كرمان به اصفهان كشف و ضبط شد كه اكنون آن حيوان نجات يافته از چنگال بيرحم انسان در پارك پرديسان يعني همان جايي كه پيروز ميزيسته و در همسايگي آن حيوان تلف شده نگهداري ميشود و تيمار. حال پس از تلف شدن پيروز آن توله يوز، نگرانيها نسبت به آينده و سلامت «لالين» تشديد يافته كه اميد او به سرنوشت پيروز و نيز ناديا ديگر توله خرس سياه بلوچي تلف شده در پارك زابل دچار نشود. علي ايحال فراموش نكنيم «لالين» همان همسايه ديوار به ديوار «پيروز» كه كمتر نام او تاكنون شنيده شده فرزند نادر و در خطر انقراض حيات وحش همين وطن است و ما نيز اميدواريم رفتن آن توله يوز نگاههاي تبعيضآميز رسيده به حيوانات را نيز كمرنگ كند همچون همگرايياي كه براي محيط زيست و حيات وحش به وجود آورد.
پايههاي نوين قدرت ملي
حكمراني خوب، ميتواند اين باور كه «سياست، هنر ممكنها است» را در جامعه عملياتي كند. با بهرهگيري از توان و توانمندي سرمايههاي انساني در كشور، سواي نوع بينش و جهتگيري سياسي كه اين مهم خود نيازمند پرهيز از سياه و سفيد كردن سرمايههاي انساني است، هر جامعهاي ميتواند راه شكوفايي را بپيمايد. حكمراني خوب، ميتواند با توجه عملي به چنين اهداف و محورهاي، يك جامعه را به معناي واقعي قدرتمند، شكوفا و در عرصه جهاني سرافراز سازد، به گونهاي كه در كانونهاي اقتصادي و سياسي منطقهاي و جهاني، وزنهاي غير قابل انكار گردد و متناسب با توان و قدرت خود، مرجعيت چند جانبه پيدا كند.
چنين سازوكاري نيازمند همدلي و همگرايي كافي در جامعه -با وجود تنوع انديشهها- است، اين همگرايي با وجود سرمايه اجتماعي بالا به دست ميآيد. اعتماد، محوريترين عنصر سرمايه اجتماعي براي همگرايي ملي است و بديهي است كه اعتماد به نهادهاي حكمراني يا همان اعتماد نهادين، نقش مهمي در سرمايه اجتماعي دارد و ميتواند پايه همگرايي، مشاركت و توسعه ملي گردد.
با سياستهاي آزمون و خطا، پنداشتها و تصورات محفلي و گروهي نميتوان مسير قدرتمند شدن جامعه را پيمود. قدرتمند شدن، نيازمند برنامهريزي داناييمحور است كه به نتايج ملموسي در خود جامعه بينجامد، به گونهاي كه در ارزيابي واقعي شهروندان هر جامعهاي معنا پيدا كند و آنها نمودهاي واقعي شكوفايي و توانمندي جامعه را در زندگيشان ببينند.
قدرتمند شدن را نميتوان با نگاه حداقلي به مردم، روابط بينالمللي و استانداردهاي زندگي تعريف نمود و بدان دست يافت. به صرف برشمردن برخي رتبهها در جهان، نميتوان آنها را نشانه قدرت جامعه برشمرد. هر جامعهاي در درجه نخست از درون و با حكمراني خوب، شايستهسالاري، دانايي محوري، همبستگي ملي و توجه به راي و نظر جمهور، قدرت مييابد. قدرت واقعي يك جامعه، در عرصه جهاني نيز به قلمرو تعاملات و اثرگذاري اقتصادي، علمي و توسعهاي آن در بخشهاي فراسرزميني وابسته است. سخن پاياني اينكه، قدرت واقعي يك ملت، در گفتارها و آرزوها نيست، در كردارها و كارآمديهاي برآمده از عقلانيت و همبستگي ملي است.