ملكالشعراي گرافيك ايران
مهرداد احمديشيخاني
من بسيار به ملكالشعراي بهار دلبستهام و چند سال پيش به واسطه همين دلبستگي بود كه يادداشتي براي او در همين ستون نوشتم. گاهي با خود فكر ميكنم كه اگر محمدتقي بهار، در تمام عمر، هيچ كار نميكرد جز سرودن تصنيف «مرغ سحر»، براي جاودانگياش كافي بود، اما بهار بسيار فراتر از اين بود. يك پژوهشگر كه كتاب سبكشناسياش پس از حدود 90 سال از تاليف، همچنان يگانه و بيرقيب است، يك فعال سياسي كه بارها به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد و شاعري چيرهدست كه به همين دليل لقب ملكالشعرايي دارد. هر يك از اينها ميتواند براي بزرگي يك انسان كافي باشد و بهار همه را با هم دارد. يك انسان چند وجهي كه از خود بيرون است. به همين دليل است كه بهار براي من يگانه است، اينكه در يك قالب ثابت نماند و در هر جهت كه رفت، تا اوج رفت و هم از اين رو است كه او براي من يك سنجه است، سنجه توانايي ذهن انسان. من البته سعادت اين را داشتهام كه در زندگيام با كسي آشنا شوم كه ويژگيهايي چون بهار را از خود بروز ميداد و متاسفانه بسيار زود از بين ما رفت و اينك در آستانه چهلمين روز درگذشتش ايستادهايم، «مسعود سپهر». مسعود سپهر طراح گرافيك بود، يك طراح فوقالعاده چيرهدست كه اگر فقط همين يك كار را هم در تمام عمر ميكرد، فردي يگانه بود. حرفه گرافيك كه من هم امرار معاشم از آن است، در بدهبستاني دشوار و گاه طاقتفرسا بين سفارشدهنده و طراح براي خلق اثر، شكل ميگيرد كه در زمانهايي به اصطكاك شديد بين اين دو و حتي جدل و نزاع ميانجامد. چه بسيار سفارشدهندگاني كه از ما طراحان، دادشان به آسمان است و چه فراوانند طراحاني كه از سفارشدهنده، دل پرخوني دارند. اين مشكلي بود كه هيچگاه نديدم مشكل مسعود سپهر باشد و آن هم به يك دليل ساده، مسعود به اصولي در شغل خود پايبند بود كه جز بر اساس آن وارد انجام هيچ سفارشي نميشد و تا با سفارشدهنده بر انجام كار بر آن اساس به توافق نميرسيد، اصطلاحا حتي يك خط هم بر كاغذ نميكشيد و براي همين ويژگي بود كه در اين حرفه، بيترديد يگانه بود، طوري كه براي خود من، وقتي ميگوييم «اصولگرايي»، يعني مسعود سپهر و عجب كه اين واژه اصولگرايي، چه در اين زمانه به نعل وارونه ميماند. اگر مسعود سپهر فقط همين بود، يعني يك فرد حرفهاي متكي به اصول شفاف و مشخص شغلي، قطعا براي آنكه الگوي بسياري افراد باشد كافي بود، فرق هم نميكند افرادي در كدام حوزه، ميخواهد در خانواده باشد يا كار يا سياست يا هر چيز ديگري. مشكل دقيقا آنجاست كه ما به كوچكترين بهانه، اصول را زير پا ميگذاريم و حتي با ادعاي اعتقاد به اصول، بياصولترين رفتارها را داريم. اما سپهر فراتر از يك اصولگرا در حرفه گرافيك بود. او فراتر از آن، يك پژوهشگر يگانه در عرصه ديزاين بود و در اين وادي از چنان يگانگي برخوردار بود كه به جد در اين حرفه، با وجود بزرگاني اسم و رسمدارتر از او، آنكه سخنش براي ديگران حجيت داشت، هم او بود. شأن علمي و تشخص پژوهشي سپهر او را در اين جايگاه نيز يگانه ميكرد و تاليفات و ترجمههايش و نيز مديريت پروژههاي تدوين، كاري بود كه در عرصه ديزاين كشور، فقط از او بر ميآمد و عجيب نيست كه كتاب «مبادي سواد بصري» كه ترجمه كرد و انتشارات سروش منتشر كرد، بنا به قولي، تاكنون به شصتمين چاپ رسيده. جالب اينكه اين كتاب، نه كتاب درسي است كه محصلان و دانشجويان مجبور به خريد آن باشند و نه بازار نشر از كتابهاي مشابه آن تهي، اما آنان كه از بازار نشر باخبرند، ميدانند كه چاپ شصتم براي يك كتاب در ايران يعني چه، آن هم كتابي تخصصي كه خريدارانش، اصلا اجباري در خريد آن ندارند.
اما مسعود سپهر فقط اين هم نبود، مسعود سپهر فراتر از اينها، كارهاي بسيار ارزشمند ديگري هم دارد كه به گوهر يگانه اين كارها، يعني طراحي قلم «يكان» براي فونت فارسي بايد اشاره كرد. براي اينكه بدانيد اين كار او كه بر اساس كتيبه بقعه «پير بكران» در اصفهان، طراحي شده، چه ويژگي منحصربهفردي دارد، لازم است توجه كنيد كه حروف فارسي در اندازه كمتر از هفت، تقريبا ناخوانا هستند ولي قلم يكان در اندازه پنج و حتي چهار هم خوانايي دارد و از چنان ساختار منسجمي برخوردار است كه كافي است در گوگل جستوجو كنيد تا ببينيد بر اساس اين قلم، هر سال چه تعداد از طراحان و شركتهاي طراحي، مجموعه قلمهاي جديد يكان را به بازار عرضه ميكنند، اتفاقي كه مطلقا براي هيچ فونت ديگر فارسي رخ نداده و اين هديه ماندگار و بيبديل مسعود سپهر به خط و زبان فارسي است. اتفاقي كه فقط از او بر ميآمد، از او كه ملكالشعراي گرافيك ايران بود.