درباره اهميت ايرج كلانتري
آن ژنِ ايدهآلگرا
نشيد نبيان ٭
چند روزي از درگذشت ايرج كلانتري طالقاني، معمار و هنرمند پيشكسوت ايراني ميگذرد. بيش از سه دهه پيش، در گفتوگويي درباره آموزش معماري با فصلنامه آبادي (سال اول، شماره چهارم، بهار 1371، صفحات 13-4) ايرج كلانتري از تمايل به كاربردي ساختن نتايج آموزش معماري گلهمند بوده است:
«يكي از مشكلاتي كه در نظام آموزشي ما به طور خاص وجود دارد، تمايل به كاربردي ساختن نتايج آموزش است. معمار را به نحوي تربيت ميكنند كه پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد. به عقيده من در آموزش معماري بايد آرمانخواه بود و به كمال مطلوب توجه داشت. بايد قدرت تخيل دانشجو را تقويت كرد تا امكان خلق آثار ارزندهتر به وجود آيد. در برنامهريزي شهري و تهيه طرحهاي جامع نيز با اين مشكل روبهروييم. كيفيت يك طرح را بيشتر با معيارهاي اجرايي ميسنجند و محدوديت مالي و امكانات اجرايي چارچوب تنگي را به وجود ميآورد. كمبود امكانات براي اجراي طرح نقص آن طرح نيست. در سالهاي اخير اين مشكل در نظام آموزشي بيشتر به چشم ميخورد. سعي ميشود طرحهاي دانشجويان واقعبينانه و كاربردي باشند، ولي اين گرايش قدرت خلاقه دانشجو را پرورش نميدهد.»
با باز خواندنِ اين سطور، به ياد نقل قول كولهاس، معمار معاصر هلندي ميافتم كه مدعي است، «هر فردِ معماري حامل ژنِ ايدهآلگرايي است.»
ايرج كلانتري بيشك در سه ساحت خالقِ امر خلاقه، كنشگر اجتماعي و حرفهمند معماري، حامل ژن مذكور است. اهميت محتواي موضعگيري او در دوگانه عملگرايي و ايدهآلگرايي، به نفع ايدهآلگرايي، با لحاظ كردن تاريخ اين موضعگيري، يعني بيش از سه دهه پيش، بيشتر ميشود. در زمان تقرير اين نوشتار، يعني در انتهاي سال 1401، ديگر واضح شده است كه گفتمان معماري معاصر، گفتماني ايدهآلگراست. اما فراموش نكنيم كه سطور مذكور در بالا، در اوج تقابل سنتگرايان و مدرنيستها در نظام آموزشي آن زمانِ معماري در ايران تقرير شدهاند. به نظر ميرسد كه ايرج كلانتري خودآگاه، يا ناخودآگاه، در ميانه اين تقابل تمامعيار، به گزينه سومي ميانديشد. او وضعيت معاصري را در ذهن دارد كه در آن، معماري نه محدود به بنا كردن سازههاي قابل زيست و عملكردي، بلكه ابزاري براي تخيل آيندههاي «ايدهآلِ» ممكن، عليرغم احتمال وقوعِ پايين آنهاست. به نوعي اين معمار معاصر ايراني، معماريانديشي را ابزاري براي آيندهپژوهي قرار ميدهد و تمامقد از «ژنِ ايدهآلگرايي» دفاع ميكند.
بهزعم نويسنده، فقدان اين ذهن بيبديل در بستر جامعهاي كه در بحراني تمام عيار بهسر ميبرد و در دوران گذار به ناچار ميبايست دست به دامان عملگرايي صرف و بعضا عملزدگي افراطي باشد، بيش از پيش احساس خواهد شد.
٭ معمار