در باب مشكلات اين روزهاي سينماي ايران
فراگيرتر از تقابل يك طيف و يك سيستم
علي افشار
خيليها ميپرسند براي خروج از بحران سينما و تئاتر و هنر چه بايد كرد. به نظرم پرسش عجيبي است. تو گويي تا قبل شهريور ۱۴۰۱ ما همگي در يك فضاي ديگر سير كردهايم و يكشبه، همهچيز عوض شده و حالا در تغييريافتهترين وضعيت قرار گرفتهايم! واقعا اينطور نيست. همان روزها كه همه درگير سريال ياغي و جيران و دورهمي و خندوانه هم بوديم، در همين فضا قرار داشتيم. كاري به نفس اعتراض و شوكهاي ناشي از مصائب وارده ندارم. مساله من اين است كه اساسا چيزي به نام بحرانيانگاري شرايط را نميفهمم و برعكس همه دوستاني كه تصور ميكنند خلاف جريان آنها عمل كردن، عاديسازي و عاديانگاري در فضاي فرهنگ و هنر است، حس ميكنم اتفاقا اين رفتار بحرانانگاري و بحرانسازي است. شگفتآور است كه چشم را بر يك فضاي خاص و غيرفرهنگي [از اوايل دهه هشتاد تا همين چند ماه پيش] ميبنديم و وقتي چشم از چشم باز ميكنيم، تصور ميكنيم شرايط تغيير كرده؛ غافل از آنكه چشمهاي ما، مدتها بسته بوده است.
شايد يك مثال ساده، بتواند تفاوت فضاي بحراني و ساختن تعريف جعلي و شايد وارداتي از فضاي بحراني در فرهنگ و هنر را اثبات كند: خرداد ۷۶. قطعا همه افرادي كه سن و سالشان به آن دوره ميخورد، ميتوانند تفاوت فضاي بسته فرهنگي قبل از خرداد ۷۶ با فضاي باز فرهنگي بعد از آن را تاييد كنند. اگر در سال ۷۵ ميپرسيديد كه چه بايد كرد كه از اين شرايط ملتهب و بسته و دشوار بيرون بياييم، جوابهايش همان اتفاقاتي بود كه بعد از خرداد ۷۶ رخ داد؛ اما مثلا در شرايط فعلي فرهنگ و هنر كه انگشتان پطرس، ديگر جوابگوي سوراخهاي قايق نيست، به نظر شما پرسيدن اين پرسش كمي دير نيست؟ و مگر اين اتفاقاتي كه در قالب رفتارهاي تند راديكال رخ ميدهد و مربوط به ماههاي اخير و سالهاي اخير هم نيست، از الگوهاي مترقي و جريانساز پيروي كردهاند كه حالا بشود به تغيير دكوراسيون [اصلاح!] آنها انديشيد؟
باز هم ناچارم به ماجراي قبل و بعد ۷۶ برگردم. از ايدههاي درخشان فرهنگ و هنر در فضاي بعد ۷۶، اين بود كه به هنرمند بها داده شود و چهرههاي فرهنگي در راس امور قرار گيرند و تصميمسازي به صنف و نهاد صنفي واگذار شود. آن زمان بحث خودي و غيرخودي اينقدر حاد نشده بود و مرزبنديها به قبل و بعد ۷۷، قبل و بعد ٨٨، قبل و بعد ۹٨ يا استوريها و بيشرف و باشرفانگاريها و... تقليل نيافته بود. طبيعي بود كه هنرمند بعد از سال ۷۶، مثل يك فنر بازشده، به مرور پويا شود. اما حالا چه؟ واقعا فضا غيرقابل مقايسه است و جز خود افراد يك جامعه مشخص و متشتت از نظر ذهنيت و رفتار و البته منفعتطلبيهاي امروز و آيندهشان، مقصر فرد و سيستم و دارودسته خاصي هم نيست. مشكل فراگيرتر از مثلا تقابل يك طيف با يك سيستم است. پس شايد بهتر باشد اينبار سكوت كنيم و نظاره و صبر. شايد شرايط خودش درست شود.