نگاهي به تاريخچه مجسمهسازي در ايران
مردماني كه مجسمهسازي را به اوج و كمال رساندند
حسين دوپيكر*
اين سوال هميشه وجود داشته و دارد كه: آيا ايرانيان مانند غربيها به مجسمهسازي پرداختهاند؟ آيا ايرانيان در گذشته به مانند غربيها در ميادين شهر مجسمه داشتهاند؟
قبل از پاسخ به اين سوالها بايد اين پرسش مطرح شود كه آيا هدف از ساخت مجسمه با فلسفه غرب و انديشه غربي براي ايرانيان مساله بوده است؟ آيا كاركردي كه مجسمه در غرب داشته با كاركرد آن در ايران يكي بوده است؟
در تاريخ پر فراز و نشيب چندهزارساله، مجسمهسازي در ايران كه هميشه مورد غضب حاكمان و همچنين دشمنان خارجي ايران بوده، تاكنون به راه خود ادامه داده است و بايد گفت كه اين حوادث جزييات مجسمهسازي در دورههاي مختلف را در پردهاي از ابهام قرار داده است ولي با اين وجود نميتوان مجسمهسازي در ايران را ناديده گرفت. كليت براي همه روشن است كه ايرانيان در دورههاي مختلف تاريخي به مجسمهسازي پرداختهاند.
قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه مجسمهسازي در تمدنهاي مختلف رنگ و بو و ويژگيهاي خود را دارد. مجسمههايي كه در تمدن مصر، يونان، ايران و شرق دور ساخته شدهاند، گواه اين مساله هستند. فرهنگ، مذهب، اعتقادات سياسي و اجتماعي و... در نوع و شكل مجسمهها در تمدنهاي مختلف تاثير بسزايي داشتهاند.
غربي كه نگاهي ناتوراليستي به دنيا دارد و در بيشتر ابعاد زندگي آنها رخنه كرده، مطمِئنا اين نگاه در هنر آنها هم نمود ويژهاي دارد. خدايان در غرب به مثابه انسان به زمين ميآيند و دغدغههايي زميني دارند آنها داراي فرزند هستند، انسان گاهي با آنها به جنگ برميخيزد و پذيرش خدايان زماني صورت ميگيرد كه انسان بتواند او را ببيند، لمس كند و گاهي با او دادوستد كند. اگر همين مورد را با ايران مقايسه كنيم واقعا ايرانيان به دنبال اين نوع انديشه نبودهاند و انديشه آنان در طول تاريخ كاملا متفاوت با انديشههاي غربي و ساير ملل بوده است و اين نگاهها در فرهنگهاي مختلف رابطه مستقيم با هنر در تمدنهاي مختلف داشته. تا اينجا بايد بدانيم كه ما نميتوانيم در تمدن و فرهنگ ايراني به دنبال مجسمههايي به مانند مجسمههاي يوناني باشيم و تاكنون در كاوشهاي باستانشناسي به چنين موردي برخورد نكردهايم و اين به آن معنا نيست كه در ايران مجسمه و مجسمهسازي نداشتهايم بلكه مجسمهسازي و مجسمه در ايران تعريف متفاوت با مجسمهسازي در تمدنهاي ديگر دارد.
تاكنون از يافتههاي باستانشناسي و آثار مكتوب به اين نتيجه رسيدهايم كه ايرانيان هم در ميادين شهر مجسمههايي (با سبك و سياق ايراني) از پادشاهان، الههها و قهرمانان خود داشتهاند. فلوطرخس (125- 45و50 م) تاكيد ميكند كه در اين پايتخت {شوش} مجسمهاي بزرگ از خشايارشاه نصب شده بود كه سربازان اسكندر آن را نگونسار كردند. در شوش قطعاتي از تاي جامهها و يك پاي كفش پوشيده متعلق به يك مجسمه شاهي كشف شده است.
در ايزه سنگنگاره كول فره عيلامي را داريم كه مراسم حمل مجسمه يكي از شاهان يا خدايان عيلامي را نشان ميدهد، در اين سنگنگاره كه هر چهار طرف تخته سنگ را فرا گرفته مراسم حمل مجسمه يكي از پادشاهان يا خدايان عيلامي را نشان ميدهد. اين مراسم مشاركت و همراهي تعداد زيادي از بزرگان عيلامي را نشان ميدهد. كوتير ناهونته: پادشاه عيلامي (1157-1155) پيش از ميلاد مجسمه خود را به معبد اينشو شيناك هديه كرد و سپس تزييناتي بر آن افزود و همچنين مجسمههايي كه از لشكركشي به بابل به غنيمت آورده بود شامل مجسمه مردوك از بابل و مجسمه نانا از اوريك بودند در قلعه اكروپل شوش بر پا كردند. (كتاب شوش يا كهنترين مركز شهرنشيني جهان/تاليف عزتالله نگهبان) همچنين مجسمهاي از ناپيراسو همسر اونتاش ناپيريشا، از جنس برنز با ارتفاع 290/1 سانتيمتر در شوش كشف شده است در كتيبهاي آمده است كه نذورات بسياري وقف شده تا اين مجسمه حفظ گردد و از گزند محفوظ بماند و هر كس خواهان نابودي اين مجسمه است نفرين شود (1250 ق.م)
در عمارت پايكولي كه در مركز بيشاپور بنا شده در كتيبه اين بنا ميرساند كه آن بنا داراي دو مجسمه از پادشاه شاپور اول بوده است، اين بنا مجموعا ملهم از سبك سرياني- رومي منطبق بر بينش ايراني است. در نخستين طرح هنوز پايههاي مجسمه شاه را ميتوان مشاهده كرد (تاريخ ايران از آغاز تا اسلام/ تاليف ر. گريشمن: ترجمه محمد معين) .
ميتوان از مجسمههاي زيادي در دورهاي مختلف ايران باستان نام برد. مجسمه مرد شمي با ارتفاع 194سانتيمتر از جنس برنز كه به روش دقيق ريختهگري شده است و متعلق به دوران اشكانيان است و همچنين مجسمههاي زياد ديگري از دوره هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان كه در حوصله اين گزارش نميگنجد. همانطور كه يادآور شديم مجسمهسازي در فرهنگ و تمدن ايراني متفاوت از آنچه در ديگر تمدنها به آن پرداخته ميشد، بود. كاركرد مجسمه در ايران بسيار متفاوت از تمدنهاي ديگر بود. گاهي مجسمهسازان در كارگاههاي خود دست به ساخت مجسمههايي ميزدند كه هماكنون هم باعث حيرت است. حقيقتا مجسمه جداي از اينكه در خدمت پادشاهان باشد آثاري بودند كه در زندگي روزمره ايرانيان حضور داشته و در جريان بودند. مجسمههاي كوچك زيادي تاكنون به دست ما رسيده كه گواه اين مساله است. بخوردانها ريتونها و مشربههايي كه مجسمهسازي را با سبك و سياق ايراني به كمال رساندهاند. بيشتر اين آثار با تكنيكهاي پيچيده ريختهگري و فلزكاري كه در زمان خود منحصر بهفرد بودند انجام شده است. از آنجا كه در دوران قبل از اسلام مجسمهسازي با محدوديتهايي روبرو بوده است و ايرانيان هم هيچگاه به دنبال تقليد از مجسمهسازي در تمدنهاي ديگر نبودند (با توجه به مراودات زيادي كه با ديگر تمدنها بوده) نميتوان آثار فراواني از مجسمههايي كه از ايران به دست آمده را ناديده گرفت. امروزه تعريف مجسمهسازي بسيار گسترده شده است و آن نگاهي كه در مورد مجسمهسازي وجود داشت از بين رفته و مجسمهسازي ديگر فقط به ساخت فيگورهاي انساني با دقت در تناسبات و جزييات خلاصه نميشود. تعريفي كه از مجسمه با اين گستردگي در حال پيشروي است، ميتواند مديون مجسمه و مجسمهسازاني باشد كه در فرهنگهاي مختلف با ويژگيهاي فرهنگي و قومي به آن پرداختهاند باشد. بارها مجسمههايي كه در قبايل بدوي ساخته ميشوند الهامبخش مجسمهسازان مطرح دنيا شده است. امروزه منتقدان هنري به اين نتيجه رسيدهاند كه ديگر نميتوان مجسمه را با آن تعريفي كه در يك تمدن صورت ميگرفته پيش برد. ايرانيان هنر مجسمهسازي را با سبك و سياق ايراني به اوج خود رساندهاند و اين را ميتوان به جرات گفت كه ايرانيان حتي در دوره اسلامي با تمام محدوديتها مجسمهسازي را به كمال رساندهاند.
* مجسمهساز و مدرس دانشگاه