• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5448 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۴ اسفند

روايتي از قتل ژوليوس سزار

مرتضي ميرحسيني

نوشته‌اند مرگش «درست همان مرگي بود كه خود آرزويش را داشت.» چه آنكه مرگ آرام در بستر بيماري را اصلا دوست نداشت و هميشه، هر بار كه بحث پايان زندگي پيش مي‌آمد، مي‌گفت بهترين مرگ، مرگ سريع و ناگهاني است. اما در هفته‌هاي منتهي به قتل او، اتفاقاتي افتاد كه بعدتر به نشانه‌هاي نزديكي مرگش تعبير شد. مثلا روزي گورستاني بسيار قديمي را كه از سال‌ها پيش متروك و بي‌استفاده شده بود تخريب مي‌كردند تا به جاي آن چند خانه براي اهالي بسازند كه حين كار به لوحي مفرغي برخوردند كه روي آن به يوناني نوشته شده بود: «آنگاه كه استخوان‌هاي كاپوس كشف شود يكي از زادگان او بر دست خويشاوندي كشته خواهد شد و ديري نخواهد گذشت كه انتقام خون او گرفته شود و اين فاجعه‌اي عظيم براي ايتاليا خواهد بود.» همچنين در آن روزها، گله‌اي از اسبان كه زماني به سزار تعلق داشتند لجوجانه از خوردن پرهيز مي‌كردند و مي‌گريستند و نيز گروهي از پرندگان، پرنده‌اي تنها را تا كاخ سنا تعقيب و همانجا تكه‌تكه‌اش كردند. به عبارتي، هر حادثه عجيبي كه آن روزها روي داد، بعد از قتل سزار، نشانه نزديكي مرگ او تفسير شد. اما شايد به نشانه‌هاي اينچنيني نيازي نبود. او مي‌خواست با ديكتاتوري بر روم حكومت كند و شيوه قديم اداره كشور را كه جمهوري خوانده مي‌شد كنار بگذارد، اما گروهي از درون حكومت مخالف اين تغيير بودند. همين مخالفان هم توطئه‌اي براي قتلش ترتيب دادند و پانزدهم مارس سال 44 ق.م. در كاخ سنا دورش را گرفتند و با ضربات پياپي خنجر او را كشتند. حداقل بيست‌وسه زخم به او زدند كه گويا فقط يكي از آن زخم‌ها - كه سينه‌اش را دريد - زخمي كاري بود و مرگ او را رقم زد. آنهايي كه در قتل سزار دست داشتند، مي‌خواستند جنازه را كشان‌كشان ببرند و به رود تيبر بيندازند، بعد هم همه قوانيني را كه او وضع كرده بود لغو و اموالش را نيز مصادره كنند. اما نقشه‌اي كه كشيده بودند درست پيش نرفت و زورشان به هواداران سزار نرسيد. حتي در احياي جمهوري هم ناكام ماندند و به هدفي كه فكر مي‌كردند با قتل سزار دست‌يافتني مي‌شود، نرسيدند. مورخ رومي سوئتونيوس مي‌نويسد: «از قاتلانش تقريبا هيچ‌كس بيش از سه سال زنده نماند يا به مرگ طبيعي نمرد. همگي در سنا محكوم شدند و هركدام‌شان سرنوشتي ديگرگونه يافتند كه پاره‌اي كشتي‌شان غرق شد و عده‌اي در ميدان جنگ كشته شدند. تني چند نيز با همان خنجري كه با ناسپاسي به سزار حمله كرده بودند به زندگي خويش پايان دادند.» برخي مي‌گويند شايد دربار اشكاني نيز در قتل سزار دست داشت، زيرا سزار مدت‌ها بود كه به لشكركشي به شرق و رويارويي نظامي با ايران مي‌انديشيد و به قصد تلافي شكست قبلي، به‌آرامي مقدمات جنگي تازه را مهيا مي‌كرد. از اين‌رو اشكانيان در حمايت از دشمنان سزار قدم به بازي‌هاي سياسي داخلي روم گذاشتند و در اجراي نقشه قتل «دشمن بزرگ» - ولو غيرمستقيم - مشاركت كردند. همچنين به روايت مورخاني مثل آندره ورستانديك در كتاب «تاريخ امپراتوري اشكانيان» يكي از قاتلان سزار به نام كاسيوس چند هفته بعد از آن ماجرا به تيسفون رفت و براي جنگ با جانشينان سزار، از ارد، شاه ايران درخواست كمك كرد. ارد نيز پذيرفت و چندهزار سرباز به او داد. اين دلايل را كنار هم مي‌گذاريم، مي‌بينيم نمي‌شود با قطعيت احتمال دخالت اشكانيان در قتل سزار را رد و آن را از اساس و به كل ناممكن ديد. اما اين دلايل براي پذيرش چنين روايتي از ماجرا اصلا كافي نيستند و بدون شواهد و قراين بيشتر، بحث دخالت اشكانيان در قتل سزار از حد يك احتمال بعيد فراتر نمي‌رود. هرچند اين را هم نمي‌شود انكار كرد كه چه اشكانيان در قتل سزار دست داشتند و چه نداشتند، از شنيدن خبر مرگ او و خبر كشمكش‌هاي داخلي روم خوشحال شدند، چون دشمن را مدتي ولو كوتاه از مرزهاي غربي شاهنشاهي دور مي‌كرد. نيز ناگفته نماند كه گروه كوچكي از جمهوري‌خواهان رومي كه از جنگ با جانشينان سزار جان سالم به در برده بودند به ايران پناه آوردند و تا پايان عمر در تيسفون مقيم شدند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون