ادامه از صفحه اول
بوي فقر در شب عيد
در ظاهر دولت اين تصميم را گرفت تا كسري بودجه خود را جبران كند اما نه تنها كسري بودجه دولت تامين نشد بلكه سفرههاي مردم خاليتر شدند. در كنار اين گزارهها، ناآراميهايي كه در اواخر تابستان و پاييز 1401 رخ دادند، ثبات را از اتمسفر اقتصاد برد و مشكلات را بيشتر كرد. طبيعي است در شرايطي كه كشور با ناآراميهاي مستمر مواجه باشد، نميتوان توقع رونق و بهبود شاخصهاي اقتصادي را داشت. در كنار اين گزارهها، موضوع چالش در روابط ايران با كشورهاي همسايه و ساير كشورها، مساله ديگري بود كه بر پيچيدهتر شدن مشكلات افزود. تهديدهايي كه كشورهاي همسايه ايران مطرح ميكردند و چالشهايي كه ايران با كشورهاي مختلف داشت، بر عدم ثبات اقتصادي و كاهش قدرت خريد مردم افزود. اين فضا باعث شد تا بسياري از سرمايهداران، سرمايههاي خود را از ايران خارج كرده و راهي ساير كشورها كنند. مشخص است كه اين وضعيت باعث نزول شاخصها ميشود و قدرت خريد مردم را محدودتر ميكند. در واكنش به اين چالشها، دولت امسال براي كسري بودجهاش ماليات را افزايش داد اما حقوقها متناسب با تورم بالا نرفتند. اين تصميمات دولت از دو طريق مردم را فقيرتر كرد و مشكلات را افزون كرد. مجموعه اين عوامل باعث شد تا مردم از حداقلهاي لازم براي ايام شادي خود هم بهرهمند نباشند. يكي از اين روزهاي كليدي شب عيد است كه همه ميبينيم مردم اوضاع چندان مناسبي در آن ندارند.
دورانديشي رهبران واقعبين
بهطور مثال كافي است به برخي اظهارات مسوولان در اعتراضات اخير توجه كرد تا دانست چگونه قوه تعقل را در گوشهاي آويزان كردهاند و سخت در پي تفرقه و دوقطبيسازي جامعه هستند. اين نگاه فارغ از تعقل و واقعبيني، فقط مختص برخي دولتمردان داخلي نيست. اين عارضه حتي در برخي رهبران اپوزيسيون ايراني خارجنشين نيز قابل مشاهده است. اين ديدگاه ميتواند ناشي از قطع ارتباط آنان با بستر جامعه و واقعيتهاي موجود در آن باشد. به همين علت برخي فعل و انفعالات از خارج با همراهي جامعه در داخل ايران همراه نميشود. وراي ايران، برخي سياستمداران و رهبران دول غرب و شرق نيز به اين رويكرد تكيه زدهاند. جنگهاي ايالات متحده عليه افغانستان و عراق، جنگ روسيه عليه اوكراين يا جنگ ائتلاف عربي به سركردگي عربستان در يمن، از مصاديق بينالمللي آن است.
البته بيگمان رهبران و مسوولان واقعبين كار راحتي را در پيش ندارند، چراكه آنان با دورانديشي مبتني بر واقعبيني، بايد خلاف اكثريتِ اشتباهي قدم بردارند كه در بسياري از مواقع، جامعه تهييج شده را نيز با خود به همراه دارند. مصداق تاريخي و بارز اين امر در مذاكرات مجلس نمايندگان ايالات متحده در باب اجازه به دولت بوش پسر براي مقابله با تروريسم در وراي مرزهاي خود است. در جلسه رايگيري براي اين مساله، از ۴۲۱ نماينده حاضر، تنها و تنها يك نماينده به نام «باربارا لي» با آن مخالفت كرد. مخالفتي كه با تهديدهاي جاني براي اين نماينده مجلس ايالات متحده همراه شد. بعدها كه اين رويكرد كنگره ايالات متحده با چالشهاي بسيار روبهرو شد، به درستي نشان داده شد كه رهبران واقعبين ولي در اقليت، چه نعمت گرانبهايي براي تصحيح ساختارها و رويكردها هستند. رويكردهايي كه مبتني بر احساسات و تهييج عمومي استوار است و در مواجهه با مشكلات و مسائل، قوه تعقل را تعليق ميكنند. بنابراين هر چند كه گوش شنوايي نباشد ولي گذر زمان حقانيت رهبران واقعبين و دورانديش را به اثبات ميرساند.
اساس اعتماد و تكيه بر اينگونه رهبران، از دو سو قابل افزايش است؛ به گونهاي كه در برابر هيجانات سياسي و اجتماعي تا حدودي ايمن باشد. از يك سو، ملت بايد به سلاح آگاهي مجهز شود. اين سلاح تعديلكننده احساسات پرشور در برابر قوه تعقل است و سبب ميشود در مواقع حساس، تصميمات بدون دورانديشي گرفته نشود. از سوي ديگر، رهبراني از اين نوع بايد پيوسته بر اصل شفافيت و خودانتقادي تاكيد كنند. اين پيوستگي سبب ميشود حس اعتماد ملت به آنان بيش از پيش افزايش يابد.
در مجموع، بيگمان دست يافتن به اين درجه از هماهنگي ميان ملت و رهبرانشان دشوار است ولي اگر در پي جامعهاي هستيم كه نگاه روشمند و توسعهمحور را دنبال كند، بيترديد بايد قدم در اين مسير ناهموار گذاشت.
«نديدن مردم»، سخن تازهاي نيست
اگر اين سخن تازگي داشت كه مردم براي شنيدن اخبار واقعي به رسانههاي بيگانه پناه نميبردند، نويسندگان، انديشهورزان و هنرمندان محبوب و اصيل ايراني به كنج عزلت نميرفتند. اگر اين سخن تازگي داشت كه منابع كشور با اولويت نيازهاي واقعي مردم، برنامهريزي و هزينه ميشد و دغدغهها و منافع عمومي مردم، به عنوان اعضاي جامعه، ديده ميشدند. اگر اين سخن تازگي داشت، مديران جامعه از ردههاي وكيل و وزير تا سطوح پايين مديريتي تنها از يك دايره بسته و با رويه جابهجايي خيرالموجودين، تعيين نميشدند .
راستي اين نديدنها و مهم ندانستن مردم، بسان ولينعمتان مسوولان، چه نسبتي با حكمراني خوب همراستا با موازين ديني دارد؟ با موازين حكومت علوي چقدر نزديكيم كه حتي درآوردن خلال از پاي يك زن يهودي را ستمي دردناك ميدانستند؟ نديدن مردم چه نسبتي با توصيه دين اسلام به زمامداران براي مشورت با خردمندان دارد؟ نديدن مردم، چه نسبتي با قانون اساسي دارد كه برآمده از راي و نظر مردم است؟ آنهايي كه خود را شيفتگان خدمت به مردم و نوكر آنها معرفي ميكنند، چرا اصرار دارند كه خودشان بدون توجه به خواستهاي مردم، يك تنه و يكسويه، درباره امور جامعه نظر دهند و تصميم بگيرند؟ نديدن مردم، زمينه رويگرداني مردم و شكاف مردم و حاكميت ميشود. اگر جناب نماينده كاري به نظر مردم ندارند، دستكم به پيامد ديده نشدن مردم بينديشند.