به بهانه يك سطل ماست
نازنين متيننيا
بياييد فرض كنيم آن كه سطل ماست توي سر زن بيحجاب ميزند، آن كه توي كوچه و خيابان تذكر حجاب ميدهد و دعوا راه مياندازد و همه آنهايي كه آتش به اختيار وارد معركه حجاب شدهاند، واقعا از جايي و كسي تامين نميشوند و واقعا آدم عادي هستند كه به جايي هم وصل نيستند و فقط دغدغه حجاب دارند. فرض كنيم مرد و زني مومن به اسلام، در خيابان چيزي را ميبينند كه دوست ندارند و تكانههاي عصبي آنها را وادار ميكند تا هيجانزده، واكنشي از روي غريزه نشان دهند و اولين چيزي كه دستشان ميرسد، حالا در اين ماجراي تازه سطل ماست، برميدارند و توي سر طرف مقابل ميكوبند. در اين سناريو و با اين فرض، سوال مهم و اساسي اين است: چرا و چطور يك نفر به صرف اعتقاد، اين اجازه را به خود ميدهد كه آسيبي به آن ديگري كه مزاحم اعتقادش است، وارد كند؟! يعني اگر جاي مساله حجاب، مساله ديگري در جريان بود، باز هم اين فرد به خود اجازه ميداد كه سطل ماست توي سر يك زن يا مرد بكوبد؟! چه چيز باعث ميشود تا آدمي كه مثلا در شلوغي خيابان، ترافيك، خريد روزمره و... خودش را كنترل ميكند و در جروبحث درباره موضوعهاي ديگر اينطور برآشفته نميشود، اين حق را به خود بدهد كه در اين موضوع وارد عمل شده و رفتاري چنين نابخردانه داشته باشد؟! آيا اين افراد مشكل بزرگتر ديگري به چشمشان نميآمد كه اينطور به مردم حمله ميكنند؟!
قطعا ميآيد، اما مساله نوعي امنيت خاطر براي انجام اين واكنشهاي ناهنجار اجتماعي است. در خوشبينانهترين حالت، آدم مومن انقلابي، خيالش راحت است كه قانون كاري با او ندارد. چطور؟! مامور اجراي قانون سالهاست كه خيالش را راحت كرده، ته اين ماجرا سختياي براي او نيست. خبرها سالهاست كه به او آموزش دادند كه حتي اگر به جايي وصل نباشي، از تو تقدير ميشود. او ميداند كه در اين موضوع، دستهايي پشت سرش هستند و بالاخره نجاتش ميدهند. موضوع اين اعتراض، مثل اعتراض به گراني و وضعيت اسفناك اقتصادي و دزديها و اختلاسهاي بزرگ و… نيست كه حتي اگر خودي باشي و معترض، مچت را بگيرند و اجازه صحبت و اعتراض ندهند. مساله حجاب است و قانوني كه هزار اما و اگر دارد و به كمك ميآيد. حتي تفكر و انديشهاي هم هست كه ميگويد همين بدحجابي، عامل هزاران مشكل آدم عادي مومن است. تفكري كه ياد ميدهد به جاي مساله، صورت مساله بايد پاك شود و چيزي جايش بنشيند كه دلخواهتر است. تفكري كه حتي صحبتهاي بالاترين مقام مملكت را هم ناديده ميگيرد و حالا يا به دنبال ايجاد آنارشيسم است يا پرت كردن حواسها از مسائل و مصائب بزرگتر و مشكلات واقعي اقتصادي و اجتماعي. تفكري كه به دنبال ايجاد ناامني و دوقطبي كردن جامعه است تا در شلوغي به دنبال منفعت خود برود و اهداف و اميال نابحقش كمتر مشخص شود. با چنين امنيت خاطر و البته زاويه نگاه به مشكلات است كه مردي به خودش اجازه ميدهد سطل ماست توي سر زني بزند و حتي يك لحظه هم پيش وجدان و همان اعتقادي كه او را عصباني كرده، نگران نباشد كه اشتباهي كرده. همهچيز با او همدست است. او نگراني ندارد. بدون نگراني ميتازد و اين، بدترين وجه اين ماجراي تلخ است.
كسي حواسش نيست اما قانون، سالهاست كه بيپشتوانه و طفلك شده. كسي حواسش نيست اما سالهاست كه در بيپناهي قانون، به دو دسته خودي و غيرخودي تقسيم شديم و عليه هم در كوچه و خيابان شمشير خشمي ميكشيم كه دليل اصلياش چيز ديگري است و بهانهاش اما دوست داريم و دوست نداريمها. كسي حواسش نيست اما در ويراني اقتصادي و فروپاشي تمام سيستمهاي مديريتي جامعه، در آستانه كه چه عرض كنم، در ميانه فروپاشي اجتماعي هستيم. رفتارهاي دوگانه، تهييج و تبليغهاي نادرست ارزشي كه سالهاست از صدا و سيما و رسانههاي ارگاني به اين واكنشها دامن زده. مهم نيست قانون چه ميگويد اما عدهاي هميشه متهمند و عدهاي هميشه حق به جانب. در چنين وضعيتي، در روزگاري سخت كه حتي مشخص نيست صبح فردا وضعيت اقتصادي چطور است. روز به روز به تعداد اين آدمهاي خشمگين اضافه ميشود. حالا شايد امروز مساله حجاب باشد اما دير يا زود، هر چيزي كه ناخوشايند عدهاي باشد هم به فهرست اين نزاعها اضافه ميشود و آدمي كه ياد بگيرد با سطل ماست ميتواند حرفش را به كرسي بنشاند، قطعا در آيندهاي نزديك دست به حركتهاي بسيار فجيعتر ميزند.
حالا البته فرض اوليه اين يادداشت هم مهم است و اينكه اگر اين فرض را در نظر نگيريم و آن آقا دلش به چيزي خوش باشد، فاجعه از آنچه گفته شد بسيار نزديكتر به ماست و عميقتر. اين اتفاق زنگ هشدار بزرگي است؛ نه براي اينكه صرفا دادستاني سريع وارد عمل شود، مغازه ماستفروشي را ببندد و عوامل را توبيخ كند. هشداري است براي ديدن اين سرخودي و گريزي بزرگتر از قانون و اجراي آن.
در روزگاري بسيار سخت؛ از نظر اقتصادي و اجتماعي، فقط بايد دعا كنيم كه ابزار حمله ماست است و نه ابزاري خطرناكتر. بايد ببينيم كه آستانه تحمل اجتماعي تا كجا پايين آمده و هركسي به خود حق ميدهد كه چشم بسته نسبت به قانون و اجراي آن، وارد معركه شود. ديدن اينها واجب است؛ درك و تحليل درستش هم. گمان نكنيم كه نشستن و نگاه كردن به مردمي كه در خيابان رودرروي هم قرار ميگيرند، فرصتي براي ناديده گرفته شدن باقي مشكلات پيش ميآورند و حواسپرتي دستهجمعي از سختي روزگار. سطل ماست بهانه است، فاجعه عميقتر زير پوست اين خودسريها در كمين است.