تحليلگر اجتماعي، بايد وسطباز باشد
مهرداد احمدي شيخاني
انسان موجودي اجتماعي است به اين دليل كه براي رفع نيازهايش و مهمتر از آن براي حفظ خود در برابر سختيها و خطرات، نيازمند حمايت و كمك ديگران است و براي همين يك انسان تنها، بهشدت آسيبپذير است. هم از اينروست كه انسانها جوامع و گروهها را ميسازند، تا در پناه جمع، ضمن آنكه نيازهايشان سريعتر و بهتر برآورده شود، در پناه قدرت جمع، از خطر و آسيب مصون بمانند. بنابراين حفظ منفعت فردي حكم ميكند كه انسان به جمع و گروه بپيوندد و درست هم همين است و نميتوان يك فرد را به خاطر آنكه براي حفظ خود و كسب منفعت به يك جمع پيوسته، نكوهش كرد، هر چند در فرهنگ ما، منفعتطلبي بسيار مذموم است. اما مگر غير از اين است كه ما انواع نهادهاي صنفي، شراكتها و مشاركتها، تيمها و جمعيتها و حتي دوستيها را بنا ميكنيم كه در پناه آن قرار بگيريم و منتفع شويم؟ حالا ميخواهد اين نفع مادي باشد يا معنوي. حتي دوستي و رفاقت را كه ميگوييم اگر براي منفعتطلبي نباشد، ارزشمند است، همين نوع از دوستي هم براي نفع است. اينكه در پناه رفاقت و اينكه ميدانيم يك دوستي هست كه هوايمان را دارد و ميتوانيم در سختيها به دلداريش پناه ببريم و آرامش بيابيم، يعني يك منفعت، حالا گيرم منفعت معنوي، ولي باز هم منفعت است. در چنين وضعيتي كاملا طبيعي است كه افراد ترجيح بدهند در پناه يك جمع باشند تا از آنها محافظت كند و طبيعيتر آنكه رضايت آن جمع را با رفتارها و كنش خود به دست بياورند تا بهرهمنديشان از جمع، بيشتر شود. در اين وضعيت، همراهي و تاييد رفتارهاي آن جمع، ناگزير خواهد بود، چرا كه نميشود رفتارهاي آن جمع را غلط و نادرست دانست و در عين حال توقع حمايت آن جمع از خود را نيز داشت و براي جلوگيري از چنين وضعيت متعارضي، تعريف و تمجيد از آن گروه حامي، امري ناگزير ميشود و كسي كه چنين نكند، قطعا ديري نخواهد گذشت كه از جمع رانده شده يا حداقل مورد نكوهش و سرزنش قرار ميگيرد و متهم به ناسپاسي و قدرناشناسي خواهد شد، و اين در جوامعي كه اكثريت خواهان تعريف و تمجيدند و جز تاييد، چيزي طلب نميكنند، سرنوشتي قطعي است.
سال گذشته و از همان ابتداي اعتراضات گسترده به حجاب اجباري، يك عبارت جديد در فضاي سياسي كشور، طرح و استقبال شد، عبارت«وسطباز». اين عبارت در خود يك توهين و تحقير آشكار دارد كه فردي را كه به آن منتصب شده بود را فرصتطلب و منفعتجو معرفي ميكرد، كه براي كسب منفعت، دودوزه بازي ميكند و سعي دارد دوطرف ماجرا را داشته باشد تا از منافع هر دو سو بهرهمند گردد، ولي به قول «سعيد حجاريان» در مطلبي با همين مضمون، «چون جاي خود را در اين تعارض مشخص نميكند، مورد هجوم هر دو سو قرار ميگيرد و نه تنها نفعي نميبرد كه ضرر هم ميكند». پس بايد موضع خود را مشخص كند و مطابق آن جمله معروف دهه شصت كه بين سياسيون آن عصر رايج بود، لازم است معلوم كند كه «با ما است يا بر ما»؟
اينكه بعد از چهار دهه، جامعه به وضعيت دهه شصت برگشته، كه افراد بايد انتخاب كنند كه با ما باشند يا بر ما، حتما مورد توجه رفتارشناسان اجتماعي قرار خواهد گرفت، ولي چرا بايد حتما افراد يكي از اين دو را انتخاب كنند؟ شايد بتوان با يك مثال آن را روشن كرد. حتما در جادههاي دوبانده بين شهرها به خطكشي وسط جاده دقت كردهايد. آنجا كه خطكشي ممتد است، يعني به هيچوجه نبايد از خط عبور كرد، ولي در جامعهاي كه اكثريت ميخواهند زودتر به مقصد برسند، همين نقطه از جاده كه بايد امنترين قسمت جاده باشد، چون همه بايد احتياط كنند و از آن رد نشوند، بلاخيزترين بخش جاده است، چون اتفاقا تصادفات شديد در همين قسمت بين دو خودرويي كه با هم شاخ به شاخ شدهاند اتفاق ميافتد. حال فرض كنيد يك نفر روي همين خط ايستاده باشد، به اين تصور كه رانندگان دو باند روبرو، اين خط ممتد را رعايت ميكنند و اتفاقا دو خودرو آن را رعايت نكنند، در اين وضعيت، قطعا آن نگونبخت، جان خود را از دست خواهد داد. سرنوشت يك «وسطباز» در جامعهاي كه هر كس حق خود ميداند كه براي رسيدن به مقصد، خط ممتد را رد كند همين است، با اين تفاوت كه او ميداند رانندگان هر دو سو، به تنها چيزي كه اهميت نميدهند، همين خط ممتد است و حتي فرمان را كنده و دور انداختهاند و پا را بر گاز ميفشارند تا زودتر كار را يكسره كنند. در اين شرايط، تحليلگر اجتماعي، يك وسطباز است كه اگر بخواهد براي حفظ خود، در پناه رانندگان يكي از دو سوي جاده قرار بگيرد، ديگر تحليلگر نيست، بلكه توجيهگر آن گروهي خواهد شد كه در آن ايستاده و در چنين وضعيتي، اين درست كه از منافع حمايت جمع بهره ميبرد، ولي ديگر تحليلگر نيست.