• ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5457 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۰ فروردين

عاشقانه‌هاي ابوحمزه

محمدعلي ابطحي

خدايا ممنونتم. تشكرم به خاطر اين است كه زبان به من دادي. گرچه من با اين زبان لال چگونه ازت تشكر كنم؟ هر كاري بكنم، مي‌شود تو را راضي كرد؟ زبان من كجا و شكر‌گزاري نعمت‌هاي تو كجا؟ اعمال و عملكرد من كجا و نعمت و محبت‌هاي تو كجا؟ خدا جان اين همه كرم وجودي كه از تو مي‌دانم من را اميدوار بهت كرده است، چون شكر تو مي‌كنم شايد باعث شود اعمالم را قبول كني. 
آقاي من؛ علاقه‌ام به سمت تو است، ترسم هم از تو است. هر چه اميد دارم از تو است ‌اي يگانه من اميدم من را طرف تو هل مي‌دهد. اصلا دم در خانه‌ات معتكف شده‌ام. در حضور تو شوقم فوران مي‌كند. ترس و اميد ناب من فقط مال تو است. عشقم فقط تقديم به تو است، دستم فقط به سمت تو دراز است. رشته‌اي من را به تو وصل كرده است كه ريسمان اطاعت از تو است خداي من، قلب من با عشق تو زنده است. وقتي مناجات تو مي‌كنم تمام درد‌ها و ترس‌هايم از بين مي‌رود. آرامش پيدا مي‌كنم. قلبم خنك مي‌شود.‌ اي آقاي من،‌ اي اميد من، اي آخرين درخواست من. آن گناهان بد من كه مانع اطاعت تو مي‌شود را چه كنم؟ خودت بين من و آن گناهانم كه نمي‌گذارد تو را ببينم فاصله بينداز تنهايي نمي‌توانم.
بي‌كمك تو نمي‌توانم.
خدايا مي‌داني چرا يكسره از تو درخواست دارم؟ چرا اينقدر هنوز به لطف تو طمع دارم؟ چون از ديرباز، از وقتي خودم را شناخته‌ام به لطف تو اميد داشته‌ام. مي‌دانم تو بر خودت واجب كردي كه با ما مهربان باشي. همه‌ چيز دست تو است. همه ما خانواده تو هستيم و در دستان تو قرار داريم. سطح تو خيلي بالاست. خدايا وقتي كه هيچ راهي ندارم، جوابم را بده. وقتي زبانم بند مي‌آيد و نمي‌توانم جوابت را بدهم، كمكم كن. وقتي روانم پريشان مي‌شود، اضطراب وجودم را مي‌گيرد، بر من ترحم نما.‌اي خداي بزرگ وقتي فشار به اوج مي‌رسد، نااميد مطلق مي‌شوم، خودت به من اميد ببخش، من نادانم. به خاطر نادانيم طردم نكن، صبرم كم است. مي‌دانم. به خاطر كم تحملي‌ام نعمتت را از من منع نكن. به خاطر نداريم به من عطا كن. به خاطر ضعفم به من رحم كن، پروردگارا تكيه‌گاهم تو هستي. اميد و توكل و اطمينان خاطرم هم تويي. به مهرباني تو دل بسته‌ام. بار سنگيني‌ام را دم خانه تو به زمين گذاشته‌ام. به لطف تو، مقصودم را طلب مي‌كنم. هر چه دعا مي‌كنم، مي‌دانم نبايد بيايم در خانه تو. ولي كرمت را چه كنم؟ پريشانم. پريشان. عيالواري خودم را به بي‌نيازي تو جبران مي‌كنم. زير سايه عفو تو سر پا هستم. چشمانم باز است، چون اميدوار به تو هستم. نگاهم را دوخته‌ام به محبت تو و حتي پلك نمي‌زنم.
با اين همه اميد آيا هنوز ممكن است من را در آتش جهنمت بسوزاني.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون