درباره مرگ كيومرث پوراحمد
دستنوشتهها، آخرين پيام هنرمند
محمدجواد لساني
هنوز هم باوركردنش سخت است. با وجود گذشت چند روز از انتشار خبر درگذشت كيومرث پوراحمد، فيلمساز نامآشنا و دوستداشتني، چگونه ميشود با آن كنار آمد. او هنرمند پراميدي بود كه آثارش هميشه بوي بهار دلانگيز طبيعت در كوچههاي اجتماع را ميداد. بازگشت به پاكنهادي وقت كودكي، نشاط نوجواني و آينهداري واقعيت جامعهاي كه در ۴ دهه بر اين ديار رفته، دغدغه محوري اين بزرگمرد بود. او كه ميخواست به هر عضو جامعه خسته نباشي گرمي نثار كند ناگهان تصميم ميگيرد كه علاقهمندانش را ترك كند و به سفر ابدي برود. يك ضرورت تام بر دوش اصحاب رسانه است كه در اين قضيه جانسوز، به نحو ژرفتري غور كنند و تنها با نقل چند سطر خبري اين مساله بغرنج را از سر خود باز نكنند. مخاطبان سينمايي و تلويزيوني كيومرث در هر سني كه باشند همگي حق دارند درباره فيلمساز دوستداشتنيشان پرسش و پيام او را بازخواني كنند. پوراحمد كم كسي نبود كه در موج خبرهاي نازل روزمره محو شود. بازتاب كارهاي ارزشمندش تنها به ايران محدود نميشود، بلكه نظر به درخشش برخي آثارش بر صحن جشنوارههاي معتبر جهاني، او در عرصه وسيعتر از خاكش هم ناشناخته نيست. با نگاهي به كارنامه پربار فيلمساز، تلاش صادقانه او در بازتاب گوشههاي پنهان اجتماع زنده و جاري بيشتر به چشم ميخورد. او كه زاده ۲۵ آذر ۱۳۲۸ خورشيدي در شهر دانشپرور نجفآباد است كارش را با نوشتن نقد براي نشريات روزانه و هفتگي آغاز كرد. برخي نيز كتابي شدند. سپس در همان عنفوان جواني به سال ۱۳۵۳ با شروع همكاري در مجموعه آتش بدون دود زندهياد نادر ابراهيمي به عنوان دستيار كارگردان وارد كار تلويزيوني شد. شرح حال خردسالي تا نوجواني فيلمساز و همچنين شناخت عميق زادبوم اين تازه گذشته در كتاب «كودكي نيمهتمام» راهنماي خوبي براي نزديك شدن به اوست كه به قلم خودش به طبع رسيده. در دهه شصت، مجموعه محبوب قصههاي مجيد، نام پوراحمد را پرآوازه كرد. فيلم ديگري كه خواهان زيادي پيدا كرد خواهران غريب بود كه اتفاقا از ديد داوران جشنواره فيلم فجر به دور نماند و سيمرغ بلورين بهترين كارگرداني به او داده شد. شايد گفتنش زياده باشد كه همين فيلم به سال ۱۳۷۵ پرفروشترين اثر سينمايي شد. اين تجربه نشان داد كه تا چه حد پوراحمد ميل مخاطب زمانهاش را ميشناسد. همچنين ميتوان به مجموعه تلويزيوني سرنخ اشاره كرد كه بازهم مخاطبان خود را در قاب تلويزيون پيدا كرد. بعدها چند اثر از جمله گل يخ و شب يلدا را كارگرداني كرد كه فيلم بلند دوم را شايد بتوان سايههاي تصويري پس از كودكي او بر شمرد. جا دارد از فيلم تلويزيوني آلبوم تمبر هم يادي شود كه اين هنرمند به سال ۱۳۶۵ آن را مانند اغلب آثارش كارگرداني و تدوين كرد. وي جايزههاي ارزشمندي براي فيلم به خاطر هانيه، بهترين فيلمنامه جشنواره بينالمللي فيلم رشد براي فيلم صبح روز بعد، بهترين كارگرداني جشنواره فيلم پنانگ مالزي براي فيلم خواهران غريب، تنديس بهترين فيلم جشن انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي ايران براي فيلم شب يلدا، تنديس بهترين كارگرداني و بهترين فيلمنامه جشن خانه سينما براي فيلم اتوبوس شب، جايزه بزرگ هيات داوران، جايزه قارهاي آسيا پاسيفيك براي فيلم اتوبوس شب، همچنين پروانه زرين بهترين كارگرداني جشنواره فيلم كودك و نوجوان براي فيلم اتوبوس شب، جايزه بهترين كارگرداني جشنواره بينالمللي فيلم خروس طلايي براي فيلم اتوبوس شب را از آن خود كرد. اكنون بار ديگر پرسش اين يادداشت تازه ميشود كه چرا فيلمنامهنويس و كارگردان با نشاطي چون او چنين سكانسي براي پايان زندگياش رقم ميزند و دوستداران سينمايي خود را تنها ميگذارد. آيا از تلويزيون پيمان جبلي ميتوان انتظار داشت كه درباره او ميزگرد كارشناسي برگزاركند؟ چه بسا كه در صحن رسانه واگويههاي پوراحمد را ميتوان بازخواني كرد همان نكتههاي كوتاهي كه وي در محفلهاي جمعي، زبان به بيان آن دردها گشود. البته ناگفته نماند كه پوراحمد پيش از سفر ابدياش يادداشتي چندبرگي به جا گذاشت كه ميتواند مخاطبان غمگينش را براي اين ترك ناگهاني آگاه سازد. حسن ختام آنكه شايسته و بايسته است رسانههاي مكتوب، ديداري و شنيداري نام اين هنرمند را كه سخت به اجتماعش تعهد ورزيد، زنده نگهدارند. روحش شاد، يادش گرامي.