فرهنگ انقلابي، انقلاب فرهنگي
مهردادحجتي
دهه ۶۰ اينگونه بود كه براي گزينش دانشجو، به محل زندگي افراد ميرفتند براي تحقيق، كه آيا فرزندشان كه حالا در دانشگاه قبول شده، نماز ميخواند؟ با چه كساني ميگردد؟ اصلا خانوادهاش چگونه افرادي هستند؟ انقلابياند يا ضدانقلاب؟ اهل محل درباره آنها چه ميگويند؟ خصوصا انقلابيون متدين محل كه نظرشان معتبر بود! از بقال سركوچه هم ميپرسيدند.چون او آمار همه رفت و آمدها را داشت. بعد هم كه اين پرس و جوها نهادينه شد، برخي براي خود نزد تعدادي از نهادها، اعتباري كسب كردند! اصلا انقلابيون متدين پس از انقلاب، جايگاه ويژه پيدا كرده بودند. بالاخره در هر محلهاي چند انقلابي متدين پيدا ميشد كه محل رجوع بازرسان «هيات گزينش» باشند. آنها هم كه انقلابي نبودند، خيلي زود دريافتند كه راه ميانبر به خيلي از جاها، همين انقلابي بودن است. مردها و زناني كه پوشش و آرايششان به يكباره تغيير كرده بود. هر چند كه آن روزها خيليها اينگونه بودند. انقلاب خيليها را تغيير داده بود. مردها و زنهايي كه بهناگاه انقلابي و مذهبي شده بودند و پوشش و آرايششان هم متناسب با عقيدهشان تغيير كرده بود. بعدها كه جنگ آغاز شد اين تغييرات گستردهتر هم شد. خصوصا در جنوب شهر، همانجا كه از سالها پيش از انقلاب، بافتي سنتي داشت. حالا هم كه غلبه با انقلابيون متدين بود. آنها در هر محله دست بالا را داشتند. كشور، دوران تازهاي را با انقلاب آغاز كرده بود. انقلاب فرهنگي هم به آن شتاب داده بود. كشور به سرعت در حال پوست انداختن بود و دانشگاهها از اين قاعده مستثني نبود. انقلاب فرهنگي اما در تهران، با يك شبانه روز درگيري در دانشگاه تهران آغاز شد. دقيقا همان روزي كه قرار بود شوراي انقلاب كنترل دانشگاه را در دست بگيرد و تكليف بسياري از دفاتر گروهها و احزاب در دانشگاه را روشن كند. آن روز در چشم برهم زدني اوضاع از كنترل خارج شد و كار به خشونت كشيده شد. گروهي از دانشجويان وابسته به سازمانهاي چريكي در دانشگاه تهران، بهناگاه مسلح شدند و با پاسداران كميته انقلاب كه از بيرون دانشگاه قصد ورود به دانشگاه داشتند آتش مبادله كردند. گروههاي مسلح به سرعت، دانشگاه را در تسخير خود در آورده بودند و همين سبب رويارويي آنها با پاسداران كميته شده بود. در پي طولاني شدن درگيريها، دكتر حسن حبيبي، وزير علوم، در محل حاضر شد تا بلندگو در دست، بر فراز يك آمبولانس با افراد مسلح مستقر در دانشگاه مذاكره كند. مذاكره اما نتيجه نداد. هر چند زمان مشكل را حل كرد. پس از يك شب پر التهاب كه جسته و گريخته صداي چند شليك شنيده شد. با طلوع سپيده و تنگتر شدن محاصره، براي جلوگيري از ورود مهمات به داخل دانشگاه، افراد مسلح ناچار به تسليم شدند و اينگونه پس از ساعتها درگيري، دانشگاه به تصرف نيروهاي انقلاب در آمد. روزهاي نخست انقلاب، خيابان شاهرضا (انقلاب) هنوز بلوار بود و وسط آن هنوز چمن داشت و پيادهراه جلو دانشگاه هم سراسر دكه بود. دكههايي كه عمدتا گروههاي كمونيست داير كرده بودند و محصولاتي از قبيل كتاب، نشريه و نوار كاست در آنها ميفروختند. رهبر انقلاب از مدتها پيش از آن، در ديدارهاي مختلف از ضرورت تغيير دانشگاهها سخن گفته بود از جمله در پيام نوروزي خود در اول فروردين ۱۳۵۹ كه گفته بود: «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد تا اساتيدي كه در ارتباط با شرق يا غربند تصفيه گردند و دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي. بايد از بدآموزيهاي رژيم سابق در دانشگاههاي سراسر ايران شديدا جلوگيري كرد، زيرا تمام بدبختي جامعه ايران در طول سلطنت اين پدر و پسر از اين بدآموزيها به وجود آمده است. اگر ما ترتيبي اصولي در دانشگاهها داشتيم، هرگز طبقه روشنفكر دانشگاهياي نداشتيم كه در بحرانيترين اوضاع ايران در نزاع و چند دستگي با خودشان باشند و از مردم بريده باشند و از آنچه كه بر مردم ميگذرد چنان آسان بگذرند كه گويي در ايران نيستند. تمام عقبماندگيهاي ما به خاطر عدم شناخت صحيح اكثر روشنفكران دانشگاهي از جامعه اسلامي ايران بود، و متاسفانه هماكنون هم هست. اكثر ضربات مهلكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاه رفتهاي كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند و تنها حرفهايي ميزدند و ميزنند كه دوست به اصطلاح روشنفكر ديگرش بفهمد، و اگر مردم هيچ نفهمند، نفهمند. زيرا ديگر چيزي كه مطرح نيست مردمند و تمام چيزي كه مطرح است خود اوست...» (صحيفه امام، ج ۱۲، ص۲۰۷) در پي همين سخنراني، «شوراي انقلاب» در ديدار نوروزي با رهبر انقلاب، از او سه روز مهلت خواسته بود تا بساط دفاتر و تشكيلات گروههاي غير اسلامي در دانشگاهها را برچيند. پس از آن، شوراي انقلاب مقرر كرد، تا پايان سال تحصيلي در خرداد، هرگونه اقدام استخدامي در دانشگاهها متوقف شود. در ۲۳ خرداد همان سال ۱۳۵۹، آيتالله خميني طي فرماني، گروهي را مامور اسلاميسازي دانشگاهها كرد و به آنها فرمان تشكيل «ستاد انقلاب فرهنگي» داد. ستادي كه خود اعضاي آن را برگزيد: «به آقايان محترم محمدجواد باهنر، مهدي رباني املشي، حسن حبيبي، عبدالكريم سروش، شمس آلاحمد، جلالالدين فارسي و علي شريعتمداري مسووليت داده ميشود تا ستادي تشكيل دهند... و خطمشي فرهنگي آينده دانشگاهها، بر اساس فرهنگ اسلامي و انتخاب و آمادهسازي اساتيد شايسته متعهد و آگاه و ديگر امور مربوط به انقلاب آموزشي اسلامي اقدام نمايند.» او در آغاز همين فرمان نوشته بود: «مدتي است ضرورت انقلاب فرهنگي كه امري اسلامي است و خواست ملت مسلمان ميباشد، اعلام شده است و تاكنون اقدام موثر اساسي انجام نشده است.» آيتالله خميني البته از مدتها قبل نگراني خود را از بابت اسلامي نشدن بسياري مراكز، وزارتخانهها، سازمانها، ادارات و دواير دولتي ابراز كرده بود. او در نخستين روزهاي استقرار دولت موقت مهندس مهدي بازرگان در زمستان ۱۳۵۷، در ۱۶ اسفند۱۳۵۷، در جمع گروهي از پزشكان و پرستاران گفته بود: «پنجاه و چند سال است كه پيرمردهاي ما ـ آنهايي كه به سن من يا يك قدري هم كمتر هستندـ پنجاه و چند سال است كه عذاب اليم اين طايفه[پهلوي] را كشيدند. و... انسانهاي ما را كه بايد مقدرات اين مملكت در دست آنها باشد و مملكت را آباد كنند، معنويتش را آباد كنند، ماديتش را آباد كنند، اين نيروها را از دست ما گرفتند و به مراكز فحشا كشيدند. تمام مراكز آموزشي را اينها مراكز فحشا قرار دادند. سينما كه يكي از مراكز آموزشي است در دنيا، راديو و تلويزيون كه يكي از مراكز آموزشي است براي همه، آموزش براي همه طبقات، دستگاهي است كه بايد همه ملت را آموزش بدهد، اينها[را] به صورت ديگري درآوردند. سينماها را مراكز فحشا تقريبا قرار دادند. راديوها تبليغاتشان ديديد چه بود، تلويزيون هم همين طور!اينها امروز ...بايد اصلاح بشوند... الآن اين تتمه رژيم فاسد در آنها هست: در مطبوعات ما هست، در روزنامههاي ما هست، در مجلات ما هست؛ الآن هم آن فساد تتمهاش هست. بايد به تدريج اينها اصلاح بشود. اين اخلاق فاسدي كه در جوانهاي ما ايجاد كردند باز هم تتمهاش هست لكن بايد اصلاح بشود. خدا ميداند كه اين مراكز فحشا با جوانهاي ما چه كرد؛ براي آنها همهچيز را تهيه كردند [تا] غفلت كنند از همهچيز خودشان. مراكز فحشا را درست كردند به رايگان دادند؛ دعوت كردند، دعوتها كردند، جوانهاي ما را كشيدند در آن مراكز و از مقدرات خودشان غافل كردند... مردم را اينطور كرده بودند كه مثل گوسفند اطاعت كند! سر تا پا اطاعت باشد: چه فرمان سلطان چه فرمان خدا، «چه فرمان ايزد چه فرمان شاه»!!» (صحيفه-ج۶)
يك روز پيش از آن، آيتالله خميني در ۱۵ اسفند۵۷ از وضعيت وزارتخانهها هم گله كرده بود: «زنان اسلامي بايد با حجاب بيرون بيايند نه اينكه خودشان را بزك كنند. كار در ادارات ممنوع نيست اما بايد زنان با حجاب اسلامي باشند...به من گزارش دادهاند كه در وزارتخانهها، زنهاي لخت هستند و اين خلاف شرع است...» (روزنامه اطلاعات ۱۵ اسفند۱۳۵۷) رهبر انقلاب دغدغه هر چه سريعتر اسلاميسازي، مراكز را داشت. از همين رو، از همان بدو پيروزي انقلاب زمزمههاي «انقلاب اداري» و«انقلاب فرهنگي» شنيده شد. خصوصا پس از اشغال سفارت امريكا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، كه گروهي دانشجوي جسور، خود را «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» معرفي كردند تا اينگونه در هنگامه كشمكش و رقابت گروههاي گوناگون دانشجويي، آنها دست بالاتر را نزد افكار عمومي پيدا كنند. رهبر انقلاب نيز، حركت انقلابي آنها را پسنديد و از آنها با اين عبارت؛ «انقلابي بزرگتر از انقلاب اول» حمايت كرد. اين حمايت آيتالله خميني و تشكل گسترده دانشجويان حامي او، دانشگاهها را يك گام ديگر به تصفيه نزديكتر كرد تا در نهايت، در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹، با صدور فرماني دانشگاه وارد تعطيلات چند ساله شد.در همين دوران است كه كار گزينش مجدد كاركنان، استادان و دانشجويان توسط گروههايي، عمدتا نزديك به انجمنهاي اسلامي دانشجويان و ستاد انقلاب فرهنگي آغاز ميشود تا پس از «تصفيه عناصر ناباب و ضد انقلاب» دانشگاه با ساز و كاري متناسب با «ارزشهاي انقلاب» نوگشايي شود. از ميان رشتههاي تحصيلي، رشته پزشكي زودتر از ديگر رشتهها پس از يكسال و نيم بازگشايي شد. پس از آن رشتههاي فني و دست آخر رشتههاي علوم انساني، كه سه سال و نيم تعطيليشان به درازا كشيد، بازگشايي شدند. دانشجوياني هم كه ۲۵ واحد يا كمتر به پايان تحصيلاتشان مانده بود، مستثنا از ديگران، اين اجازه را يافتند تا درسشان را به پايان برسانند و با فارغالتحصيلي دانشگاه را ترك كنند. هر چند كه در ميان همانها هم تعدادي مشمول تصفيه شدند و هرگز دانشگاه را به پايان نرساندند.
اما تا زمان تعطيلي دانشگاه و آغاز تصفيهها، هنوز چند ماهي فاصله بود. گروههاي سياسي فعال در دانشگاهها، كه براي خود دفتر داير كرده بودند، شروع به عضوگيري كردند. خصوصا دو سازمان چريكي سرشناس، چريكهاي فدايي خلق و مجاهدين خلق، كه در آن روزها بسيار فعال بودند و ميان جوانان، هواداراني داشتند. علني شدن فعاليت اين دوسازمان پس از انقلاب، به آنها امكان تبليغات آشكار داده بود. برگزاري ميتينگ، تجمعات سياسي، انتشار نشريه، كتاب و نوار كه عمدتا در دانشگاه تهران و خيابانهاي اطراف آن رخ ميداد. از همان ابتدا هم افرادي در مخالفت با اين گروهها، به گردهماييها و تجمعات آنها يورش ميبردند و با توسل به خشونت، آنها را بر هم ميزدند. افرادي عمدتا با لباس شخصي كه به «گروههاي فشار» معروف بودند. اين درگيريها گاه به درون دانشگاه هم كشيده ميشد و فضاي آنجا را ملتهب ميكرد. در آن روزها ورود به صحن دانشگاه براي همه آزاد بود. چون هر روز در فضاي باز دانشگاه، ميان دانشجويان از گرايشهاي مختلف، بحث و گفتوگو درميگرفت و مردم هم براي شنيدن آن بحثها به جمع دانشجويان اضافه ميشدند. ادامه اين وضع اما خوشايند برخي سران انقلاب نبود. خصوصا وقتي شنيده ميشد كه هر روز در گوشه و كنار همين تجمعات درگيري رخ داده و كار در نهايت به خشونت كشيده شده است.روزنامهها هم هر روز خبر اين درگيريها را منتشر ميكردند. خصوصا «آيندگان» كه پوشش خبرياش كاملتر بود. شايد به همين خاطر هم بود كه نخستين وزير ارشاد، ناصرميناچي را نگران كرده بود. گفته ميشود به خاطر همين روزنامه بود كه او، اقدام به ابلاغ قانون جديد مطبوعات كرد تا بتواند آن را در چارچوب قانون مهار كند.روزنامه اما پس از بيانيه دفتر آيتالله خميني در ۲۰ ارديبهشت ۱۳۵۸ كه در آن آمده بود«ايشان اين روزنامه را از اين پس هرگز نخواهد خواند»، در مرداد ۱۳۵۸ از انتشار بازماند. يكسال بعد در خرداد ۱۳۵۹، انقلاب فرهنگي با تعطيلي دانشگاهها آغاز شد. انقلابي كه قرار بود «فضاي دانشگاه را مُعطّر به بوي خوش اسلام كند». اين را عضو شاخص ستاد انقلاب فرهنگي، دكتر عبدالكريم سروش در ويژه برنامه تلويزيوني معرفي ستاد انقلاب فرهنگي گفته بود، آنهنگام كه مجري از او هدف اصلي ستاد را جويا شده بود.