سوءاستفاده از رفاقت
مهرداد احمديشيخاني
نوبت به كامبيز نوروزي رسيد. نوشتن درباره رفاقتِ با كامبيز نوروزي، شايد سهلترين و در عين حال سختترين رفيقانه در اين مجموعه باشد، به چند دليل. اول آنكه براي بيشتر كساني كه اين رفيقانه را ميخوانند، كامبيز آدم آشنايي است و براي همين، شايد چيز تازهاي در اين يادداشت نيابند. براي آنهايي هم كه او را نميشناسند، چگونه بايد نوشت تا وضعيت خاص اين رفاقت قابل انتقال باشد؟ بگذاريد براي نزديك شدن به ويژگي اين رفاقت خاص براي من، پرسشي را طرح كنم كه وقتي با يكي خيلي رفيق هستيد، وضعيت چگونه است؟ رفيقترين رفاقتهايتان را به خاطر بياوريد؛ با آن كسي كه خيلي خيلي رفيق هستيد، رابطهاي داريد كه حتي با برادر يا خواهر و عزيزترين فرد خانواده نداريد. يكجور محرم اصرار يا به قولي، طوري همديگر را ميشناسيد كه از «جيك و پوك» هم باخبريد. آنقدر كه وقت و بيوقت با هم تماس ميگيريد، دوستي خانوادگي داريد، بچههايتان با هم بزرگ ميشوند، همانطور كه شما با هم دوستيد، همسرانتان هم با هم دوستند و فرزندانتان هم همينطور. در زندگيتان ممكن است با خيليها رفيق باشيد ولي آن رفاقتي كه فرزندانتان به رفيقتان عمو يا خاله يا عمه و دايي بگويند، درحالي كه هيچ قرابت نسبي نداريد، تعدادش زياد نيست و احتمالا براي هر كس، حداكثر دو يا سه رفيق، اينگونه باشند. براي من هم مثل ديگران همينطور است و كامبيز يكي از اين دو، سه نفر است. براي اينكه منظورم را بيشتر معلوم كرده باشم اين را بگويم كه وقتي فرزندانم خردسال بودند و حتي تا دوره نوجواني، وقتي مثلا قصد گشت وگذاري داشتيم و از آنها ميپرسيدم كجا برويم، بيدرنگ ميگفتند: «برويم خانه آقاي نوروزي». حال بگرديد ببينيد در بين رفقايتان، كدام يك براي خود و خانوادهتان چنين جايگاهي دارد، آن رفاقت، همين رفاقت بين من و كامبيز است. رفاقتي كه همديگر را به اسم مخفف صدا ميكنيم و نه فقط با هم يا در حضور خانواده كه حتي در حضور افراد غريبه هم، يكديگر را به نام مخفف ميخوانيم.
اما فقط اين نيست. كامبيز را خيلي سال است كه ميشناسم، شروعش را يادم نميآيد، شايد از اواسط دهه شصت و البته در تمام اين مدت، مثل تمامي رفاقتهايم، آنكه از دوستي بهره بيشتري برده، من بودهام، چراكه در همه اين ايام، وقت و بيوقت از او مشورت گرفتهام.
كامبيز يك حقوقدان است و وقتي يك حقوقدان رفيقتان باشد، سوءاستفاده از رفاقت، امري واجب ميشود و بيچاره كامبيز كه رفقايي چون من، بسيار دارد و حتم دارم كه دوستان ديگرش هم مانند من، ارايه اين خدمات بيمزد را وظيفه او ميدانند و احتمالا آن را افتخاري براي او قلمداد ميكنند كه بايد همه جا با سربلندي از آن ياد كند و حتي نه خود كه مشورتهاي حقوقي براي ديگران هم از كامبيز گرفتهاند و البته با تحربهاي كه خود دارم، او هيچ وقت از اين راهنماييها مضايقه نكرده است. نمونهاش را خودم بسيار دارم؛ يكي از آنها نقشي كه بيش از 30 سال است كه كامبيز براي انجمن صنفي طراحان گرافيك ايفا كرده. وقتي بيش از سه دهه قبل براي راه انداختن يك تشكل صنفي، براي اهالي گرافيك، شروع به فعاليت كردم، تنها كسي را كه براي مشورت ميشناختم، همين كامبيز نوروزي بود كه از همان اولين قدم و پيش از اينكه اين ايده را با هر كس ديگري و حتي هيچ طراح گرافيكي مطرح كنم، با او در ميان گذاشتم و اين آغاز ارتباط او با جماعتي شد كه در همه اين سه دهه، براي پيشبرد اهداف اين صنف، از مشورت و دوستي او برخوردار بودهاند. بارها شده كه در جلسات انجمن صنفي، وقتي كه نياز به راهنمايي داشتهايم، با خيال راحت از اينكه كامبيز را داريم، گوشي را برداشته و به او زنگ زدهايم و راهنمايي گرفتهايم. جالب آنكه هياتمديرهها تغيير كردهاند، هر هياتمديره هم كارشناس حقوقي خود را داشته و انجمن در همه اين سالها از خدمات وكلاي مختلفي استفاده كرده، ولي با اين وجود، تمامي اين هياتمديرههاي مختلف، باز هم كامبيز نوروزي برايشان يك چيز ديگر بوده. يادم هست در يكي از جلسات هياتمديره هفتم انجمن صنفي گرافيك، نياز به مشورت حقوقي داشتيم، بدون هيچ درنگي به كامبيز نوروزي زنگ زديم و جناب ابراهيم حقيقي با كامبيز گفتوگو كرد و راهنمايي لازم را گرفت و با خنده و شوخي مكالمه را پايان داد.
كامبيز نوروزي يك رفيق است. رفيقي كه اعتراف ميكنم من در جاي خود، بسيار از دانش و رفاقتش، نه استفاده كه سوءاستفاده كردهام و در تمام اين سالها، حتي يكبار نشده كه در اين كار ترديد كنم و اعتراف ميكنم كه نه من از اين سوءاستفاده شرمندهام و نه او هيچگاه از اين رفتار من ابراز دلخوري كرده است و با همين اعتراف يادداشتم را تمام ميكنم.