با هم خنديدن
حسن لطفي
جامعهشناس نيستم، اما گمان ميكنم براي آنكه دريابي در جامعهاي زندگي ميكني كه سهم مردمش از شادي بسيار كمتر از آن چيزي كه دوست دارند و مستحقش هستند نيازي به جامعهشناس بودن نيست. از سياست چيز زيادي نميدانم اما باور دارم براي آنكه بفهمي نقش سياستمداران و حكمرانان در شادي مردم يك سرزمين چقدر زياد است، نيازي به سياستداني و سياستمداري نيست. روانشناس نيستم اما از آنان كه دست بالايي در روانشناسي دارند بارها شنيده و خواندهام جامعه سالم جامعهاي شاد است. جامعه غمگين دل و دماغ خوب شدن ندارد. ته تهاش چيزي شبيه كرهشمالي ميشود كه شاديهاي زندگي مردمش هم برنامهريزي شده و با برنامه است. رشدي هم اگر دارند در ساخت بمب هستهاي و ساخت موشك دورزن و ايجاد هراس در مردم كشورهاي شاد است. به خاطر همه اينها هر جا صداي خندهاي بلند شود و بوي شادي به مشامم برسد خرسند ميشوم. هميشه چشم و دلم پي جاهايي است كه آدمهايش از ته دل ميخندند. همين خندههاي بلند باعث شده تا خيلي وقتها برنامههاي سطحي، جوكهاي پيش پا افتاده اما خندهدار و نمايشهاي به قول معروف مبتذل را هم بپذيرم. تنها زماني كه دلم با اين نمونه كارها نيست، وقتي است كه يكي يا كساني براي خنداندن عدهاي به روش ناجوانمردانه خرد كردن و شكستن ديگران متوسل ميشوند. البته منظورم همه ديگران نيست. چارلي چاپلين بزرگ در جايي گفته است، اگر در صحنهاي فرد فقير، مظلوم و درماندهاي را طوري نشان دهم كه پوست موز زير پايش ميرود و زمين ميزندش يا بستني رها شده از دست يكي در چاك لباسش فرو ميرود، باعث خنده نميشوم اما اگر مرد و زني خبيث و مغرور را در چنين موقعيتهايي قرار دهم خنده و رضايت به دست ميآورم. (البته چاپلين عين اين كلمات را نگفته اما ته حرفش همين است). گذشته از چاپلين به سخره گرفتن رفتارهاي غلط، نقد ظالمين با طنز، خنده بر هرچه بنياد مردم را بر باد ميدهد و... عين آدمهاي مغرور و خبيث فيلمهاي چارلي چاپلين مستحق چنين برخوردي هستند. اما وقتي قرار ميشود لودگي تا آن حد پيش برود كه بزرگي (مثلا استاد سرآمد موسيقي، ادبيات) يا رهگذري عادي، يا لهجه و زباني بهانه خنده و شادي شود ديگر نميشود، به راحتي از كنارش گذشت و با خود گفت عيبي ندارد مردم خوش و شادند. بهتر است ياد بگيريم روشهاي را پيش بگيريم كه در آن با هم خنديدن بر خراب كردن روح و روان و ستون كساني كه ضعيفاند يا بزرگاند و خوشنام نباشد. قصدم دادن تقدس دادن به بزرگان و پرهيز از نقد ايشان نيست، نگران لودگيهاي مجريهاي بيسوادي هستم كه بهانه نان يا بهتر بگويم بهانه وعده سفرههايي با غذاهاي چرپ و ماشين جست بلند و... به جايي ميرساندشان كه هر كاري را براي خود مجاز و مباح ميدانند.