نگاه به مواجهه تجددستيزان با علم
نگاه به مواجهه تجددستيزان با علم
محسن آزموده
شيوههاي مواجهه تجددستيزان با علم جديد عبرتآموز است. بسياري از آنها در كلام و گفتار، مدام از مدرنيته بد ميگويند، آن را فرهنگ و تمدن مادي، سطحينگر، به دور از معنويات، عاري از اخلاق و محاسبهگر ميخوانند و متجددان را انسانهايي سودجو، منفعتطلب، عاري از عاطفه و به دنبال لذت و ثروت و قدرت ميخوانند. آنها به هر مستمسكي متوسل ميشوند كه تمدن جديد را تخطئه كنند و دستاوردهاي آن را حقير و ناچيز جلوه دهند، اما وقتي پاي محصولات فرهنگ و تمدن جديد به ميان ميآيد، از قضا ديده ميشود كه بسياري از اين منتقدان، بهرهمندان اصلي اين محصولات هستند، در جوامع مدرن زندگي ميكنند، از آخرين دستاوردهاي فرهنگ و تمدن جديد استفاده ميكنند و خلاصه با اين وجه از مدرنيته مشكلي ندارند.
به اذعان بسياري از اهل فكر و تحقيق، علم و دانش جديد كه در كتابها و متون تخصصي معمولا در ترجمه لفظ انگليسي science به كار ميرود، بزرگترين دستاورد فرهنگ و تمدن جديد است. درباره اينكه اين علم تا چه اندازه وامدار علوم سنتي است، دستكم دو نظر اصلي وجود دارد؛ برخي مورخان علم و حتي دانشمندان بزرگ معتقدند كه علم جديد در ادامه دانش قديم و در جهت بسط و گسترش آن تداوم يافته است، تعبير مشهور نيوتن، از بنيانگذاران علم جديد تاييد همين نظر است كه نوشته است: «اگر فاصله دورتري را ديدهام با ايستادن بر شانههاي غولها بوده است.» اما ديدگاه مقابل بر آن است كه علم جديد، بر پايه فهم و دركي تازه از هستي و انسان و مناسبات آدم و جهان پديد آمده و تاريخ علم، نه جرياني مداوم و پيوسته كه بر پايه مجموعهاي از گسستها پديد آمده است. البته مثل هميشه ميتوان يك ديدگاه سومي هم قائل شد، به اين معنا كه جريان تحول علم را بر پايه مجموعهاي گسستها و پيوستها تبيين كنيم و روند تاثيرگذاري دستاوردهاي پيشينيان را پيچيدهتر از جرياني خطي درنظر گيريم.
روشن است كه تفصيل اين نظرها در حوصله مجال كنوني نيست و هدف از اشاره به آنها صرفا تاكيد بر اين ديدگاه است كه به هر حال اكثريت قريب به اتفاق قبول دارند كه علم و دانش جديد، بسيار موثر و حائز اهميت است و تاثيري انكارناپذير در ابعاد گوناگون زندگي بشر گذاشته و بخش عمده محصولات و دستاوردهاي فرهنگ و تمدن جديد، محصول كوششها و تلاشهاي دانشمندان و عالمان جديد است. اينجاست كه منتقدان و مخالفان فرهنگ و تمدن جديد، به مشكل بر ميخورند و در جهت توضيح نسبتشان با علم جديد، دچار دردسر ميشوند.
با اقليتي كه كماكان زندگي در جهان پيشامدرن را توصيه ميكنند و بر استفاده نكردن از دستاوردهاي علم جديد اصرار دارند - خواه در اين زمينه موفق باشند يا خير- كاري نداريم. به هر حال اكثريت آدمها، اعم از موافقان و مخالفان فرهنگ و تمدن جديد از انواع و اقسام محصولات فناوري نو بهره ميبرند، هنگام بيماري به متخصصان پزشكي جديد مراجعه ميكنند، سوار خودروهاي جديد ميشوند و... اكثريت منتقدان مدرنيته، در مواجهه با علم جديد دو دسته ميشوند. گروهي با همان مثال معروف چاقوي دو لبه، اين علم و دستاوردهاي آن را امري خنثي نسبت به سوگيريهاي فرهنگي و اخلاقي ميخوانند و ميگويند بستگي دارد چه كسي و با چه انگيزههايي از اين علوم و محصولاتش بهرهمند شود. آنها معمولا به آن گرايشي در تاريخ علم نزديكند كه اين علوم را تداوم با علوم قديمه ارزيابي ميكرد و حتي بعضي معتقدند كه اصولا تمايزي ميان علوم جديد و قديم وجود ندارد و حساب دانشمندان را بايد از ساير افراد مدرن جدا كرد. دسته دوم اما ميگويند اين علوم و دستاوردهايشان دقيقا در راستاي رويكردهاي فكري و فرهنگي و اخلاقي مدرنيته قرار ميگيرند و همه انتقادهاي متوجه مدرنيته، بر آنها نيز وارد است. ايشان اگرچه در عمل از اين دستاوردها استفاده ميكنند، اما در نظر اين بهرهمندي را مصداق اكل ميت ميخوانند و ميگويند عليالحساب چارهاي جز استفاده از علم جديد نداريم، اما در درازمدت بايد بر گوهر علم جديد فائق شويم و علم و دانشي نو براساس مباني معرفتي خودمان بنا كنيم. روشن است كه اين دسته در تاريخ علم اكثرا از نظر دوم يعني ديدگاه مبتني بر گسست دفاع ميكنند و ميگويند، علم جديد، بر پايه دركي قدسيت زدا از عالم و هستي بنا شده.
غير از اين دو دسته، البته يك نوع ديگر از مواجهه ميان برخي تجددستيزان به چشم ميخورد كه بدون تامل در پيچيدگيهاي رابطه علم جديد با فرهنگ و تمدن تازه، شيفته آن هستند و حتي ميكوشند ديدگاهها و نظرات خود را علمي القا كنند، بدون اينكه ملزومات علمي تلقي شدن مثل روشمندي، استدلال، اجماع جامعه علمي، قبول ابطالپذيري، عدم قطعيت و... را لحاظ كنند. آنها معمولا به هر دستاويزي چنگ ميزنند تا باورهاي خود را علمي جا بزنند و از اينكه براي آنها توجيهي علمي دست و پا كنند، خيلي خوشحال ميشوند.
علم و دانش اما فارغ از اين رويكردهاي سوگيرانه راه خود را طي ميكنند و دانشمندان در طلب معرفت و حل مشكلات و معضلات جهان و يافتن راهحل معماهاي زندگي بشر، به اكتشاف و كند و كاو و نظريهپردازي و فرضيهسازي ادامه ميدهند و عموم بشر از نتايج تلاشهاي آنها بهرهمند ميشوند، بيتوجه به آنها كه مثل يك كودك لجباز، از غذا خوردن سر باز ميزنند و دستاوردهاي علم جديد را با دست پس ميزنند و با پا پيش ميكشند.