زعفران ثروت ملي ايران در خطر است!
نيوشا طبيبي
سرزمين ما فراوان ثروت خدادادي دارد. اين جمله لقلقه زبان همه ماست. از اينكه اين همه نعمت به ما داده شده و از آن به درستي استفاده نميكنيم/ نشده، دلگير و گلهمنديم. اين حرفها و دلگيريها در دور همنشينيها طرح شده و فقط كمي بعد از آن غالبا فراموش ميشوند. به راستي كه اين سرزمين با همه مضايقي كه از حيث آب و خاك حاصلخيز دارد، لبريز از نعمات ديگر است. بعضي از اين نعمات اختصاص به اين اقليم و آب و خاك دارد و هيچ جاي ديگر جهان پيدا نميشود. گزاف نميگويم و رگ آريايي نژاديام هم بيرون نزده كه از سر تعصب چيزي سر هم كنم تا اثبات شود كه ايران و ايراني چنين هستند و چنان، كه اگر خوش انصاف باشيم، ما ملتي مسرف و ناشكرگزار در برابر الطافي هستيم كه شامل سرزمين ما شده. يكي، دو قرن است كه ديگر خوبيها و خوشيهاي ايرانمان را نميبينيم و مسحور تصوير فرنگ شدهايم در اين وضعيت آنچه داشتهايم را اندكاندك از كف ميدهيم و به دست خود تخريب ميكنيم. بگذاريد چند نمونه خيلي نزديك و روزمره را به عرض برسانم شايد شما هم با اين بنده همعقيده شديد: داستان نابودي معماري سنتي و بافت قديمي و تاريخي شهرهاي زيباي ايراني، داستان كهنهاي است. همه ما اينها را بلد شدهايم. اگر ده، دوازده سال پيش نگراني بابت اين موضوع امري مختص اهل فرهنگ و دغدغهمندان حوزه ميراثي بود، امروز همگان جز مسوولان ذيربط به اهميت آن پي بردهاند و مردم حقيقتا با غصه و ناراحتي و افسوسخوران نظارهگر تخريب شهرها و روستاهايشان هستند. اما مديران ميراثي و دستگاههاي مختلفي مثل اوقاف و ديگران به بهانه توسعه و بهسازي و نوسازي و ساماندهي - اين آخري نام رمزي تخريب و ريشهكني و دگرگوني به بدترين شكل است - دست به نابودي ميراث تاريخي و معماري و بافتهاي قديمي ميزنند و مطلقا هم گوش شنوايي ندارند. اين حكايت فقط مختص دوره جمهوري اسلامي نيست. بدترين تخريبها و نابودي بافت بسيار زيبا و مهم و تاريخي مركزي تهران به دست پهلويها صورت گرفته. زخمي كه آنها بر صورت شهرهاي ايران گذاشتند هرگز ترميم نميشود. تمامي دروازههاي زيباي تهران را تخريب كردند، بناهاي زيباي دور ميدان توپخانه را برداشتند و به جايش در شمال ميدان مخروبهاي و در جنوبش ساختماني به شكل شوفاژي عظيم و غولآسا و بد هيبت و بدرنگ به جا گذاشتند. بناهاي زيباي شمال كاخ گلستان را نابود و به جايش ساختمانهاي مكعبي و دلهرهآور وزارت دارايي را بنا كردند. زعفران نمونه ديگري است كه ارزش و اهميت و يگانگياش كمتر از ديگر ميراثهاي تاريخي و فرهنگي ما نيست. زعفراني كه در ايران به دست ميآيد در عالم نظير ندارد. اسپانياييها رقيب اصلي ما در بازارهاي جهاني و البته بزرگترين خريدار زعفران ما هم هستند! اسپانيا در مناطق مركزياش هم زعفران ميكارد. اما زعفران اسپانيايي در رنگ و عطر اصلا و ابدا به پاي زعفران ايراني نميرسد. آنها زعفران ايران را وارد ميكنند (عدهاي سودجو و نه بازرگان از چند دهه پيش زعفران ايران را به اسپانيا ميبرند و به صورت فله و با قيمتي نازل ميفروشند)، بعد با بستهبندي و ترتيباتي كه بازارهاي جهاني ميپسندند، به امريكا و سراسر اروپا به نام زعفران اعلاي اسپانيايي صادر ميكنند. در ايران ما كمتر به اين ثروت خدادادي - مانند ديگر داراييهايمان - توجه كردهايم. زعفران نماد ايران است. برند اختصاصي و ويژه و تاريخي ايران است. دانشمند فرهيخته آقاي دكتر محمدحسن ابريشمي عمر خود را بر سر معرفي اين گنجينه به ايرانيها گذاشتهاند. سه كتاب و چندين مقاله حاصل عمرشان در اين موضوع است. اگر كسي بخواهد درباره زعفران پژوهش كند محال است كه از تحقيقات ايشان بينياز باشد. بيشتر نكاتي كه امروز درباره زعفران ميدانيم حاصل تتبعات و تحقيقات ايشان است. مراجعه به هزاران منبع، مطالعه هزاران كتاب فقط براي آنكه ريشههاي اين ثروت ملي را پيدا كنند و به ايراني نشان بدهند كه اين فقط يكي از نعمات خدادادي سرزمين ماست. دكتر محمدحسن ابريشمي را چند نفر ميشناسند؟ كتابهاي ايشان چقدر خوانده شده؟ به اقتصاد زعفران، به هموطناني كه در اين عرصه تلاش ميكنند چقدر توجه ميشود؟ آيا ميدانيم كه افرادي قصد دارند تا با كشت زعفران در افغانستان، زعفران ايران را به زمين بزنند و آنچه بر سر پسته و خاويار و فرش ايراني رفت را براي زعفران تكرار كنند؟ ما با بيتوجهي و خوار شمردن موضوعاتي مانند زعفران، خود را از بسياري از مزايا و فوايد محروم ميكنيم. برند زعفران ايران اسير دست عدهاي شده كه جز كسب سودي مقطعي به چيز ديگر فكر نميكنند. صادرات پياز زعفران ايران ممنوع است، اما پياز زعفران ايران به نقاط مختلفي از دنيا قاچاق ميشود. لطفا زعفران را جدي بگيريد.