روستاهاي فراموششده خوزستان
حميد حاجيپور| امسال شانس آوردند كه آسمان دلش به رحم آمد و زمينشان را سيراب كرد. تا همين چند ماه پيش هيچ خبري از آب نبود. زمينها خشك خشك بودند، تفتيده و تشنه و چاههاي خالي آب هيچ راهي جز كوچ به سرزميني ديگر را پيش پايشان نگذاشته بود.
«عبدالعظيم» ۱۵۰ هكتار زمين ديم از همروستاييهايش اجاره كرد، وجب به وجب را همراه فرزندانش شخم زد و بذر گندم را پاشيد به دل دريايي از زمين خشك. خبري از باران نشد حتي يك قطره. تا به حال اينگونه دست و پايش سست و كرخت نشده بود. اگر باران نميباريد همه هستي و نيستياش به باد ميرفت، آنهم براي اينكه به بقيه ثابت كند كوچ لازم نيست. بخت با او و عهدي كه بسته بود، يار شد. باران باريد آن هم نه يكبار، دهها بار. زمينها سبز شدند و مردم قيد كوچ را زدند.مردم روستاهاي بخش ويس شهرستان باوي خوزستان تا همين چند روز پيش تشنه بودند، زمينهايشان سيراب ولي خودشان نه. برايشان از اهواز و باوي هر از گاهي آب ميآوردند آنهم با كلي منت! اگر آب نميرسيد چارهاي نداشتند از چشمهاي كه به لطف باران پر شده بود و گاو و گوسفندان از آن مينوشيدند، دبههايشان را پر كنند.«نگازه كوچك و بزرگ» و روستاهاي همجوار آن سالهاي سال يا بهتر است بگويم از همان ابتدا آب شرب نداشتند، درخواست و گلايه و اعتراضشان براي كشيدن خط لوله آب به روستاهايشان بينتيجه مانده بود. اكنون با كمك انساندوستانه نيروگاه شهيد مدحج اهواز از نعمت آب آشاميدني بهرهمند شدهاند.
لولهكشي آب پس از چندين دهه انتظار
بسياري از روستاهاي خوزستان مشكل تامين آب دارند، برخي يا آب لولهكشي ندارند يا اينكه كيفيت آب آنقدر پايين است كه رغبتي براي مصرف آن ندارند. روستاهاي نگازه كوچك و بزرگ از آن دستهاي هستند كه سالهاي سال منتظر رسيدن آب لولهكشي بودند، انتظاري كه براي برخي از اهالي غيرقابل تحمل بود و چارهاي نيافتند جز ترك زادگاه. آنهايي كه ماندند به سختي روزگار ميگذراندند، اميدوار بودند كه بالاخره آب به خانههايشان ميرسد. «عبدالعظيم فراسم» ۴۸ ساله، يكي از اهالي و به گفته خودش از معتمدين روستاي نگازه كوچك با جمعيت ۱۲۰ خانواري است در اين باره ميگويد: «بارها به شركت آبفاي باوي رفتيم و تقاضاي آب لولهكشي كرديم، آن اوايل ميگفتند چشم ولي هيچ اتفاقي نميافتاد، بعدها گفتند كه بودجه نداريم و كاري از دستمان برنميآيد. حساب كنيد در گرماي ۵۰ درجه آبي نيست و دبهها و تانكرها خالي است. برخي از اهالي خانههايشان را رها كردند و رفتند باوي و ملاثاني و شيبان. ما هم كه تعصب به خاك پدري داريم، مانديم. چند سالي باران نباريد و اهل و عيال گفتند برويم شهر. گفتم توكل كنيد به خدا امسال خودش بركتي به ما ميدهد.به خاطر اينكه بقيه بمانند زمينهايشان را اجاره كردم براي كاشت گندم ديم. هر چه داشتم دادم به اجاره زمين و تراكتور. سه ماهي باران نباريد. فشار خانواده بيشتر بيشتر شد، عهد كردم اگر باران ببارد يك چهارم از پول گندم را براي ساخت مسجدي كه روستايمان لازم دارد، بدهم.چند روز بعد باران باريد. نه يكبار، بلكه دهها بار. زمينها سبز شدند ولي خودمان هنوز تشنه بوديم. چارهاي نداشتيم از چشمهاي كه نزديك روستا بود دبهها را پر كنيم، همانجايي كه گاو و گوسفند و سگ آب ميخوردند. آنهم از بخشداري آمدند و رويش خاك ريختند. گفتند اين آب بهداشتي نيست و مريض ميشويد.»روز ششم فروردين ماه پس از سالها خط لوله آب شرب به نگازه كوچك و بزرگ و چند روستاي ديگر با مشاركت آبفا و نيروگاه برق شهيد مدحج اهواز رسيد. خواستهاي كه پس از سالها انتظار محقق شد. عبدالعظيم و همروستاييهايش از اين اتفاق خوشحالند. او ميگويد: «براي رسيدن آب به روستاهاي ما بايد از روستاي «گسوان» به روستاي «وحيد» لولهكشي ميشد و از آنجا هم به روستاهاي ما. كل لولهاي كه نياز بود ۸ كيلومتر بود. هزينه ۴ كيلومتر را شركت آبفا داد و ۴ كيلومتر ديگر را نيروگاه شهيد مدحج قبول هزينه كرد. سال پيش بچههاي نيروگاه آمدند و وقتي در جريان بيآبي ما قرار گرفتند قول دادند كه مشكلمان را حل كنند. قولشان قول بود چراكه ماه بعد با ۴ كيلومتر لوله برگشتند.»روستاهاي وحيد و نگازه كوچك و بزرگ و ... اكنون صاحب آب آشاميدني شدهاند ولي برخي از روستاها همچنان در انتظار آب هستند، انتظاري كه حتي با مشاركت برخي از سازمانها و نهادها و گروههاي مردمنهاد براي مشاركت در فعاليتهاي عامالمنفعه از سوي برخي از مسوولان اين استان همچنان پشت گوش انداخته ميشوند همچون طرحهاي آبرساني به چندين روستا در نزديكي دارخوين كه پس از گذشت چندماه و تقبل برخي از هزينهها از سوي سازمانهاي ديگر در قالب طرح «مسووليت اجتماعي» هنوز شركت آبفاي خرمشهر ترتيب اثري براي رفع مشكلات مردم نداشته است.
روزنامهنگار