معلم آرماني را «آموزگارِ روزگار» ميدانم
نوگل روحاني
وقتي به معلم فكر ميكنم، تعاريف متفاوتي به ذهنم خطور ميكند. پاركر پالمر معلم را «قهرمان فرهنگ» مينامد كه كارش گسترش خير جمعي و انتقالش از نسلي به نسل ديگر است. آنتونيو گرامشي، معلم را «روشنفكر ارگانيك» ميداند كه وظيفهاش بسط آگاهي در اقشار مختلف اجتماع و بياثر كردن هژموني حاكم است. هنري ژيرو، معلم را «كنشگر» ميبيند كه كلاس درس عرصه ايستادگياش مقابل ستم و بيداد و تبعيض است. در خوانشي راديكالتر، پيتر مكلارن معلم را فردي «انقلابي» ميداند كه وظيفهاش شوريدن عليه هر شكلي از ساختارهاي سركوبگر است.
اما به راستي معلم كيست و در كدام تعريف ميگنجد؟ برخي معلمان را نقد ميكنند كه عافيتطلبند و صرفا به دنبال مطالبات معيشتي؛ آنهم در زمانهاي كه مدرسه بيش از هر وقت ديگري، عرصه تاخت و تاز است. برخي ديگر بر اين باورند قرار نيست و نميشود همه معلمها را كنشگر اجتماعي و سياسي خواست. معلم جز جامعه، در برابر دانشآموز و درسي هم كه ميدهد مسوول است و نبايد حيات كلاس درسش را به مخاطره افكند. فارغ از اينكه حق به جانب كدام دو سر طيف باشد، من اما معلم آرماني را «آموزگارِ روزگار» ميدانم. آموزگاري كه گرچه خنثي و بياعتنا به جهان اطرافش نيست، اما حواسش به يادگيرنده و علمي هم كه ميآموزد، هست. معلمي كه جهان را به سخن درميآورد. بين درس و زندگي رابطه برقرار ميكند. در مرز آرمان و واقعيت ميايستد و اجازه ميدهد دانشآموزان از او و از كتاب و از جهان، درس زندگي بياموزند. چه كنشگر باشد چه نباشد، آموزگار است، آموزگارِ روزگار.
مترجم كتاب شهامت تدريس