زاهد خام
ساقي ار باده از اين دست به جام اندازدعارفان را همه در شُربِ مُدام اندازد
ور چُنين زيرِ خم زلف نهد دانه خالاي بسا مرغِ خِرد را كه به دام اندازد
اي خوشا دولتِ آن مست كه در پاي حريفسر و دستار نداند كه كدام اندازد
زاهدِ خام كه انكارِ مي و جام كندپخته گردد چو نظر بر مي خام اندازد
حافظ