ورود به نورنبرگ در آلمان
محمد نيكوفر
امروز نزديك ظهر وارد شهر نورنبرگ شدم. حدود يك هفته است كه در كشور آلمان ركاب ميزنم. پيشبيني كردهام حدود يك هفته تا 10 روز ديگر از مرز جنوبشرقي آلمان عبور كرده و وارد خاك اتريش شوم. حداقل دو روز در نورنبرگ ميهمان ويكتور اسپانيايي خواهم بود. ويكتور در اين شهر كار و زندگي ميكند. وي قبلا با دوچرخه به ايران و اصفهان آمده است. قرار ملاقات ما حوالي ظهر است. من به اندازه كافي فرصت دارم تا به فروشگاه دكاتلون رفته و عينك آفتابي، جليقه زرد و يك بلوز ورزشي آستيندار بخرم تا دستهايم از تابش آفتاب درامان بماند. وقتي در حال عبور از چهارراه خلوتي هستم، تابلوهاي يك فستفودي با تصاويري از فلافل و سيبزميني سرخكرده نظرم را جلب و نيز اشتهايم را تحريك ميكند. وقتي به جواني كه در پشت دكه ايستاده است به زبان انگليسي سفارش سيبزميني و فلافل دادم، متوجه نميشود. از روي ليست بيرون نگاه كرده و معادل آلماني سيبزميني سرخكرده را پيدا كرده و برايش ميخوانم. وقتي در حال آماده كردن سفارش من است، دقت كرده و متوجه ميشوم رنگ پوستش كمي تيره است. از وي پرسيدم كه آيا تُرك يا عرب است. گفت؛ كرد است. وقتي درباره مليت من پرسيد و فهميد ايراني هستم، خوشحال شد، گفت زودتر ميگفتي و شروع به فارسي حرف زدن كرد. گفت مدتي با ايرانيها در يك محل زندگي ميكرده و در آنجا فارسي ياد گرفته است. كردي عراقي از منطقه بارزانيها است. برايم يك ديس بزرگ و نيز يك فلافل بزرگ، خيلي بيشتر از آنچه من سفارش داده بودم، تدارك ديده و ميآورد. بعد هم به كنار ميز من در پيادهرو آمده، مينشيند و سيگارش را روشن ميكند (در آن ايام كرونايي فستفودها اجازه داشتند تنها در فضاي آزاد از مشتريان خود پذيرايي كنند).
وي در مورد مبدا و مقصد و سوالاتي در مورد سفر با دوچرخه كرد. نامش عرفان است و بسيار خوشحال شده كه كسي را پيدا كرده و ميتواند با وي نيمساعتي گپ بزند. من هم خوشحال شدهام بعد از چند روزي با يك همدل گفتوگو ميكنم. در انتها قبول نميكند كه من پولي بپردازم. متوجه شدم كه براي پناهندگي به آلمان آمده است، اما تقاضايش رد شده است، اما مايل نيست برگردد و توانسته در اين فستفودي مالك كرد كاري براي خود دستوپا كند تا بتواند از پس هزينههاي زندگي در اروپا بربيايد. الگويي آشنا و تكراري؛ من در بسياري نقاط اروپا ديدهام كه يك كرد توسط كردي ديگر استخدام شده يا مورد حمايت قرار گرفته است. كردها بسيار هواي يكديگر را دارند و همديگر را در شرايط سخت پشتيباني ميكنند. اين روش در مورد ايرانيان فارسيزبان صدق نميكند، مگر آنكه طرف را كاملا بشناسند يا اينكه آشنايي معرفي كرده باشد. آنچه من در جوامع اروپايي تجربه كردهام آن است كه اكثر ايرانيان فارسيزبان سعي ميكنند حتيالمقدور فاصله خود را با ساير ايرانيان فارسيزبان حفظ نمايد. چرا؟! اين قصهاي ديگر است!
ويكتور را در همان زمان و مكان مقرر ملاقات كرده و به اتفاق به سمت آپارتمانش ميرويم تا در آنجا استراحت كنم. ويكتور از خاطرات خوشش از ايران و اصفهان و عليالخصوص از ملاقات دوستانش در شهر نجفآباد ميگويد. من برنامهريزي كردهام تا فردا به ديدن قلعه قديمي شهر و نيز موزه-دادگاه نورنبرگ بروم. دادگاه نورنبرگ همان دادگاهي است كه نمايندگان متفقين سران ارتش نازي را بعد از پيروزي در جنگ جهاني دوم در آن محاكمه نمودند.