ناپايداري موزهها در روز پايداري موزه
رضا دبيرينژاد
شعار امسال روز جهاني موزهها به پايداري اشاره دارد. توقع شوراي بينالمللي موزهها آن است كه موزهها به نقش خود در كمك به پايداريهاي اجتماعي، فرهنگي و زيست محيطي توجه بيشتر كنند و چالشهاي امروز جوامع كه ميتواند زمينهساز ناپايداري شود را در نظر بگيرند و از نقش اجتماعي و توانمندي خود براي تسهيل در اين زمينهها استفاده كنند. اما وقتي از پايداري صحبت ميكنيم اول بايد خود اين نهادها يعني موزهها داراي شرايط پايدار باشند تا بتوانند به پايداري بيرون از خود كمك برسانند.
وقتي اين روزها برخي خبرها را از موزهها ميشنويم بيشتر بايد نگران پايداري خود موزهها بود. وقتي فلان موزه بخشي از آثارش را جمع ميكند تا فضاي نمايشگاهي خود را در اختيار فلان اداره از سازمان بالادست قرار دهد. وقتي چند موزه خصوصي كه فضاي آنها استيجاري يا مشاركتي است هر روز و هفته مدام در نگراني از دست دادن فضايشان هستند و جايي هم براي جايگزيني ندارند. وقتي بخشي از فلان خانه موزه مدام به ادارات ديگر داده ميشود يا خانه موزهاي ديگر به بهانه و سليقههاي متضاد سه سال است درهايش بسته مانده يا اكثر موزهها دچار بحران مالي و مشكلات روزمره هستند و از سوي ديگر از نيروهاي متخصص موزهها كاسته شده يا ديگر نقشي در فرآيند اجرايي ندارند و در واقع موزههاي كشور از به روز شدن نيروهاي مرتبط و متخصص دورماندهاند و ديگر نيروي جوان تازهنفس ندارند كه انرژي تازهاي در آنها بدمد و امتداد نسلي در خود موزهداري حفظ شود و حتي فراتر از اين وقتي موزهها در تامين نيروهاي روزمره و عادي خود ماندهاند چگونه فرصت تفكر و انديشيدن اجتماعي را داشته باشند. عملا بايد بگوييم موزه و موزهداري ما در وضعيت پايداري نيست، يادمان باشد كه اينجا منظورمان از پايداري ثبات و ايستايي نيست بلكه پايداري در يك سيستم و فرآيند است. موزه پايدار بايد داراي يك سيستم پويا و در حال تحول و حركت باشد و از اين رو بايد ابزار و شرايط اجرايي و انساني اين تحول و پويايي را داشته باشد. اما وقتي موزههاي ما دچار يك نگاه سطحي و ظاهري از بيرون شدهاند و همين سطحي و ساده نگري سازمان و شرايط آنها را تقليل داده است و عملا دانش و تخصص موزهداري را ناديده گرفته و حتي سبب شده است كه دانش موزهداري ايراني نتواند ظهور و بروز عملي داشته باشد چگونه ميتوان توقع پايداري موزهها را داشت و موزههاي ناپايدار چگونه ميتوانند به پايداري جامعه كمك كنند. مشكل اينجاست كه تغييرات سياستها و برنامهريزيها نتوانسته به يك برنامه پايدار در توسعه و بهرهبرداري موزهها بينجامد و از اين رو ما با برنامههاي موقت و تغييرات گذرا روبرو هستيم كه گاه مبتني به سليقه سازمانهايي است كه موزه در فرع برنامه آنها قرار دارد و از اين رو تغيير سياستها اين فرعيات را متزلزل ميسازد. حجم بالاي طرحهاي نيمهكاره طولانيمدت موزههاي در حال ايجاد يكي از نشانههاي اين اتفاق است. از اين رو شايد در كنار تذكر به اهميت نقش موزهها در پايداري امروزه بهتر است به پايداري و زيست بهتر موزههاي كشورمان بينديشيم و اين پرسش را طرح كنيم كه چه برنامهاي براي پايداري همهجانبه و سازماني موزههايمان داريم؟