پاسخهاي دو دانشآموخته دكتراي موسيقي به پرسشهاي «اعتماد» در مورد مشكلات آموزشي اين هنر
هنوز تعريف درستي از «دانشگاه موسيقي» و «كنسرواتوار» نداريم
در اين گزارش به دنبال پاسخ اين پرسش بودهايم كه چرا دانشگاههاي موسيقي ايران خروجيهاي مطلوبي ندارند؟
سيمين سليماني
مراكز دانشگاهي به باور بسياري از كارشناسان، نيروي محركه موسيقي كشور هستند. بسيار گفته و نوشته شده است كه خوانندگان و نوازندگان معروف در اجراهاي خود مشكلات بسياري دارند؛ از استفاده از گامهاي نامناسب و آسيب به حنجره تا نوازندگي بدون رعايت استانداردهاي لازم. به باور بسياري از كارشناسان، يكي از دلايل مهم بروز چنين مشكلاتي، ضعف آموزش است و دانشگاهها با تربيت افراد متخصص و مدرسان موسيقي در رفع اين مشكل نقش بسزايي دارند. يك وكولوژيست و يك پداگوژيست در گفتوگو «با اعتماد» به پرسشهايي در خصوص مساله آموزش موسيقي پاسخ دادهاند. پدرام پهلواننژاد، دانشآموخته دكتراي اجراي صدا از دانشگاه رابرت گوردون بريتانيا و Master در رشته آواز كلاسيك در شاخه Baroque در اركستر فيلارمونيك دانشگاه برلين است. او در خصوص مشكلات دانشگاهي موسيقي به موضوع ورودي دانشگاهها اشاره ميكند: «از منظر علمي، رقابتها براي رسيدن به صندلي دانشگاهها، اصلا تعريف علمي ندارند. امتحان ورودي دانشگاهها متاسفانه در سطح كيفي بسيار پاييني برگزار ميشوند. به خاطر همان ورودي زيادي كه ميخواهند وارد اين دانشگاهها شوند، اين امتحانات را در سطح بسيار سادهاي برگزار ميكنند كه اين مساله حتي در برخي كشورهاي ديگر هم متداول شده. به خاطر بحث اقتصادي ضعيف كه دانشگاهها پيدا كردند و به دليل گرايش كمتري كه در تحصيل رشته موسيقي وجود دارد؛ ولي به نظر من اگر امتحانات ورودي سختگيرانه باشد، بنيه فرهنگي و موسيقايي آن كشور در آينده تضمين خواهد شد و فارغالتحصيلان قوي و باسوادي از آن دانشگاه خارج خواهند شد.»
دانشگاهها و خروجيهاي نامطلوب
به عقيده پهلواننژاد «در دانشگاه و مقاطع تحصيلي مختلف دانشجويان موسيقي بنيه علمي بسيار ضعيفي دارند.» او ميگويد: «گاهي در مراكز آموزشي براي موسيقي چه در هنرستان و چه در كنسرواتوار يا دانشگاه با هر عنواني، شاهد حضور افرادي هستيم كه سفارشي و فرمايشي وارد شدهاند. اين در حالي است كه اين فرد در واقع صندلي يك فرد ديگر را كه مستعد بوده، اشغال كرده است. حتي متاسفانه گاهي شاهديم كه برخي از منظر جنسيتي به رشته موسيقي نگاه ميكنند. چه در خانوادهها و چه در پذيرش دانشجو و ميبينيم ورودي خانمها گاه نسبت به آقايان كمتر است. منظورم اين است كه جنسيت هم در اين موضوع متاسفانه دخيل است. در حالي كه ممكن است خانمي بسيار مستعدتر باشد ولي استعداد او ديده نشود و اين بسيار باعث تاسف است.»پهلواننژاد لازم ميداند كه تعريفي ارايه دهد از مفاهيم «دانشگاه» و «كنسرواتوار» كه - به عقيده او- در ذهن جامعه چندان درست جا نيفتاده است: «كنسرواتوار در واقع مكان، هنرستان عالي يا آكادمياي است كه بهطور مستقيم موزيسين در رشتههاي مختلف تربيت ميكند. در دانشگاه بايد پاياننامه علمي ثبت كنيد ولي در كنسرواتوار ممكن است پاياننامه شما بيشتر اجرايي باشد يعني موزيسين يك پاياننامه را اجرا ميكند ولي در دانشگاه بايد پاياننامه و تِز ارايه كنيد و پس از فارغالتحصيلي، آن تِز را در دانشگاه تدريس كنيد. در كنسرواتوار رشتههاي هنري مانند رقص، نمايش، موزيك و حتي رشتههاي مرتبط با اينها تدريس ميشود و سرفصلهاي آموزشي آن از سالهاي گذشته در اروپا و كنسرواتوارهاي قديمي ثبت شده و فعاليت ميكنند كه سرفصلهاي آموزشي مشخص دارند. در مورد دانشگاه چون تعاريف آموزشي كشور ما بعد از انقلاب تغيير كرد، اين سرفصلهاي آموزشي هم تحتالشعاع قرار گرفتند. در سرفصلهايي كه تعريف شده بايد تجديد نظر شود، اينها بايد سال به سال به روز شوند تا خروجي نظاممند و در واقع فارغالتحصيلان بهروزي از يك دانشگاه خارج شوند. وقتي سرفصلها قديمياند طبيعتا فارغالتحصيلان آن رشته از موسيقي فارغالتحصيلاني هستند در سطح بسيار پايين كه وقتي بخواهند در مقاطع بالا مهاجرت كنند يا براي تحصيل به كشورهاي ديگر بروند، از نظر آموزشي بسيار ضعف خواهند داشت.» پهلواننژاد به مشكلات ديگري هم در حوزه آموزش در دانشگاهها ميپردازد: «ارايه دروس هم در برخي مراكز درست نيست و حتي در ترتيببندي دروس نيز كاستيهايي وجود دارد. دروس بدون در نظر گرفتن پيشزمينه تدريس ميشوند و پيشنيازها اصلا در نظر گرفته نميشوند. مثلا در دانشگاههاي ما وقتي كه آهنگساز فارغالتحصيل ميشود، تعريف آموزشي صحيحي برايش وجود ندارد حتي از رشتههاي غير مرتبط وارد رشته آهنگسازي ميشوند. بنابراين آهنگسازي كه در اروپا فارغالتحصيل ميشود، پس از فارغالتحصيلي اگر تمايل داشته باشد دورههاي رهبري اركستر را ميبيند و رهبر اركستر ميشود ولي متاسفانه در كشور ما اين دورهها اصلا وجود ندارند. همه اينها باعث ميشود كه فارغالتحصيل رشته آهنگسازي مستقيما وارد حيطه كار شود، رهبري گروه را بر عهده گيرد و كارِ او به صورت علمي دچار نقصانهايي شود كه اين نقصانها چه در حركات رهبري، چه در تسلط او بر اركستر و چه در مسائل ديگر كاملا مشخص است. البته اين يك رشته است كه من به آن اشاره كردم. رشتهاي مثل آواز در دانشگاهها وجود ندارد اگر هم باشد به صورت بسيار سطحي است و تنها آواز ايراني تدريس ميشود. در صورتي كه در كل دنيا و در تمام فرمها تعريف آموزشي براي رشته آواز وجود دارد، براي تمام رشتههاي نوازندگي نيز فرمهاي مختلف هست ولي در كشور ما اين نوع تقسيمبندي كه صورت گرفته، نوعي از تقسيمبندي است شامل ساز جهاني، ساز ايراني، آواز ايراني، آواز جهاني و آواز گروهي و اگر به سرفصلهاي درسي آن نگاه كنيم سرفصلهاي بسيار محدودي است در مقايسه با كنسرواتوار و همين طور دانشگاههاي مطرح دنيا كه همين ضربات سنگيني به موسيقي كشور وارد ميآورد.»او در ادامه عنوان ميكند: «حتي بحث پوشش در كار موزيسينها مهم است، متاسفانه در كشور ما براي آن تعريفي وجود ندارد يا اگر هم هست فقط به پوشش جنسيتي توجه ميشود و غالبا خانمها را در مورد پوشش براي حضور در دانشگاه تحت فشار هم قرار ميدهند اما آنچه اكنون از آن صحبت ميكنم ارتباطي به پوشش جنسيتي ندارد. در دانشگاههاي رده بالاي دنيا پوشش براي حضور در دانشگاهها و كنسرواتوارها مشخص است، پوشش بايد دست و پاگير نباشد و موزيسين به راحتي بتواند كارش را انجام دهد اما در مراكز ما به اين موضوع اصلا توجه نميشود در حالي كه در دانشگاههاي رده بالا اين موضوع مهمي تلقي ميشود.»
دانشگاه؛ محل انتقال علم يا شرح خاطرات؟
پهلواننژاد درباره مدرسان دانشگاه نيز ميگويد: «سطحبندي اساتيد دانشگاه هم يكي ديگر از مسائلي است كه بايد به آن پرداخت. متاسفانه اين سطحبندي و تعريف، نادرست است. گاهي رابطهاي داشته و وارد كار تدريس ميشود و خيلي از مواقع هم دلايل ديگري دارد. در كلاس خيلي از اين مدرسان اگر حضور پيدا كنيد، ميبينيد بخش زيادي از زمان كلاس به تعريف خاطرات ميگذرد و انتقال تجربهها؛ خب، اين را در وركشاپ هم ميتوان انجام داد! دانشگاه محل انتقال علم است. شخصي كه تجربي كار كرده، لزوما از توان علمي لازم برخوردار نيست. در سطوح بالا بعضا تدريس دارد و حتي ممكن است جزو هيات علمي هم قرار بگيرد. يا در مورد بسياري از امور دانشگاهي آن دانشگاه هم نظر بدهد؛ در حالي كه صلاحيت لازم را ندارد.
من از سال ۲۰۱۶ در حيطه آموزشي فعاليت ميكنم و از نزديك ضعف تدريس را ميبينم كه در بسياري از اساتيد اين رشته و هيات علميهاي اين رشته وجود دارد و متاسفانه باز آن هم رابطهاي و سفارشي است. برخي دانشگاهها و مراكز در گزينش، دوستان خود را پيشتر ميبينند و همين ميشود كه فردي با تحصيلات پايين سر كلاس حتي پاسخ دانشجو را نميتواند بدهد و دانشجو براي جبران ضعف استادش مجبور ميشود هزينه بدهد تا در مراكز ديگر جز دانشگاه پاسخ پرسشهايش را بگيرد. برخي براي رزومهسازي به صورت حقالتدريس به دانشگاه ميآيند و سطح علمي دانشگاه را پايين ميآورند در صورتي كه دانشگاهها بايد دغدغه حضور اساتيد رده بالا چه در خارج و چه در داخل را براي دانشجويان داشته باشند نه اينكه به خاطر كم خرج كردن به افراد كم سواد از نظر علمي كلاس بدهند.همه اينها معضلاتي هستند كه دامنگير بحث آموزشي دانشگاهي شده و برآيند اين ميشود كه دانشجويان بعضي از اين دانشگاهها با سطح كيفيت پاييني خارج ميشوند و توان آموزشي و اجرايي آنها در آينده در مقايسه با يك دانشگاه در كشور ديگر بسيار پايين باشد. اگر اساتيدي با سطح بالاي آموزشي در يك دانشگاه تدريس كنند، فارغالتحصيلان آن دانشگاه هم افرادي وزين، با سواد و علمي خواهند بود و اين نسل به نسل ادامهدار خواهد شد.»
او پس از پرداختن به مشكلات حين تحصيل دانشجويان عنوان ميكند: «در مورد فارغالتحصيلي، در مقاطع بالا در رشته موسيقي معمولا ساعات اجرايي هم جزو فارغالتحصيلي رشته موسيقي محسوب ميشود و اين در كشور ما چندان متداول نيست به خاطر اينكه بحث اجرايي در كشور ما بسيار محدود است ولي در كشورهاي تراز اول دنيا يك فارغالتحصيل بايد يك ميزان ساعت اجرايي را تكميل نمايد تا به او فارغالتحصيلي يا پاياننامه ارايه شود ولي در كشور ما اين مساله محدود به يك پاياننامه شده كه بعضا پاياننامهاي تكراري است كه حتي گاهي عناوين و موضوعات تكراري دارند كه همين تكرار باعث شده كه فارغالتحصيلان غير خلاق هم از دانشگاه خارج شوند بنابراين بحث اجرايي و ساعات اجرا نيز در تعريف فارغالتحصيلي در كشور ما وجود ندارد يا اگر باشد بسيار محدود است.»
جاي خالي دكتراي موسيقي در نظام آموزشي ما
در ادامه با پويان آزاده گفتوگو كردم. او از دانشگاه مارتين لوتر آلمان دكتراي آموزش پيانو (پداگوژي موسيقي) دارد و عضو هيات علمي دانشگاه هنر تهران است. آزاده به اهميت آموزش آكادميك موسيقي اشاره و عنوان ميكند: «پداگوژي يعني نحوه آموزش؛ نحوه ياددهي و يادگيري در قالب اين رشته بيان شده و در تمام دانشگاههاي معتبر دنيا تدريس ميشود. افراد كمي در اين حوزه تحصيل كردهاند در حالي كه نياز اساسي به آن وجود دارد. اين رشته كمك ميكند كه ما مدرس خوب داشته باشيم تا هنرجويان خوبي را تربيت كند.» آزاده به سطوح تحصيلي هم اشاره دارد و ميگويد: «ما در رشته موسيقي، تحصيلات دانشگاهي را تا مقطع فوق ليسانس در ايران داريم و دكتراي موسيقي در ايران نيست و اين يكي از ضعفهاي بزرگ است چرا كه در مقطع دكتري پژوهشهاي بنيادين و اساسي در هر رشته انجام ميشود و به توسعه آن رشته بسيار كمك ميكند، درست است كه رشته پژوهش هنر هست و ممكن است فردي در اين رشته وارد شود و روي موسيقي تمركز كند ولي مساله اين است كه به صورت مستقل رشته موسيقي تا مقطع ارشد در دانشگاه تدريس ميشود و مقطع دكتري ندارد.» او درباره كمبود و نبود برخي رشتهها نيز اين طور بيان ميكند: «دو رشته پداگوژي موسيقي و رشته موسيقي فيلم بسيار مهم هستند ولي ما اين رشتهها را نداشتهايم. البته با تلاشي كه شد مدتي رشته آموزش تربيت مربي موسيقي در مركز علمي كاربردي هنرآفرين پويان ايجاد شد و چند دوره پذيرش داشت ولي ديگر ادامه نيافت. رشته تربيت مربي موسيقي در مقطع كارشناسي جزو مصوبات شوراي عالي گسترش وزارت علوم هست. با تلاشي كه شخص من با همكاري برخي دوستان دلسوز داشتيم اين رشته پس از چند دوره پذيرش ديگر ادامه نخواهد يافت دليلش هم اين است كه قائم به اشخاص است. همچنين رشته موسيقي فيلم كه يكي از رشتههاي مهم موسيقي است نيز در ايران تعريف نشده در صورتي كه وجود برخي رشتهها بسيار لازم است اما پويا نبودن سيستم آموزش عالي اجازه توسعه را نميدهد.»
نقش مهم نهادهاي مدني
از او ميپرسم با توجه به تمام اين ضعفها آيا الگوي روشني براي رفع اين مشكلات هست، ميگويد: «شايد يكي از مكانهايي كه به خوبي بتواند در اين زمينه فعاليت كند، كانون مدرسان خانه موسيقي است. چنين كانوني در خانه موسيقي وجود دارد كه ميتواند جلساتي تشكيل دهد، افراد علاقهمند را جذب كند تا آموزش ببينند، اين كانون به عنوان نهاد مدني فعاليتهاي بسياري از اين دست ميتواند انجام دهد و حتي اساتيدي را از خارج از كشور دعوت كند تا بهروزرساني علمي هم در رشته موسيقي به صورت گسترده اتفاق بيفتد.» ميگويم آيا تاكنون اين اتفاق افتاده و چنين فعاليتي رخ داده است و چه نتايجي در برداشته، اينطور پاسخ ميدهد: «تجربهاي كه خودم داشتم اين بود كه در دورههاي قبل و پيش از فراگيري كرونا يك دوره پداگوژي در اين كانون برگزار شد. در آن دوره بنا بود كه من پداگوژي پيانو را تدريس كنم و فراخوان شركت هم براي مدرسان پيانو بود اما جالب است بدانيد كه خيليها بودند كه نميدانستند، در اين دوره بناست چه مبحثي دنبال شود و پرسش ميكردند و توضيح ميداديم. بدون ترديد نتايج خوبي خواهد داشت، همين دورهها ميتواند بسيار موثر باشد و حتي راه را براي علاقهمندان باز كند كمااينكه شخص من پيش از ورود به دانشگاه اطلاع دقيقي از اهميت رشته پداگوژي نداشتم اما بايد توجه كنيم كه رشدِ موسيقي در بخش آكادميك و دانشگاهي بسيار مهم است و اصل و پايه پيشرفت هر رشته در دانشگاه گذاشته ميشود. شما ببينيد ما دانشگاههايي داريم كه در آن مدرس تربيت ميشوند و در رشتههاي مختلف اين موضوع هست اما در موسيقي نداريم. تربيت معلمي كه با فنون پداگوژي آشناست، ميتواند هنرجوي بهتري را بيافريند، هنرجوي بهتر هم ميتواند وارد اركستر سمفونيك يا اركستر ملي شود يا كنسرت برگزار كند يا خود او بعدها به معلمي پذيرفته شود، اين مثل هرمي است كه هر قدر پايين بياييم وسيعتر ميشود يك حركت كوچك ميتواند تاثير عميقي را در گسترش و ارتقاي يك رشته كه در اينجا مورد بحث ما موسيقي است، داشته باشد.»آزاده همچنين درباره تجهيزات و امكانات دانشگاهي عنوان ميكند: «من به عنوان كسي كه در دانشگاه هنر تهران تدريس كردهام بايد بگويم كه دانشگاه به لحاظ تجهيزات و امكانات اگرچه در سطح عالي نيست اما وضعيت مطلوبي دارد. سازهايي مانند پيانو هرچه بهروزتر و با كيفيتتر باشند طبيعتا آموزش بهتر اتفاق ميافتد اما در حال حاضر ما آن چنان دغدغه امكانات و تجهيزات را نداريم و آنچه مهم است مساله نحوه آموزش است.» ميپرسم بخش مهمي از مبحث آموزش سرفصلهاي دروس است، آيا استاندارد لازم را دارند، ميگويد: «متاسفانه سرفصلهاي دروس اصلا واجد استاندارد لازم نيستند و يكي از دلايل آنهم شايد روند بروكراتيك اين سيستم است چون براي اصلاح آنها نميتوان به راحتي تغييراتي ايجاد كرد اگرچه با نام بازنگري خيلي وقتها پيگيريهايي شده و دستوراتي اعلام ميشود مبني بر اينكه اين سرفصل اصلاح شود اما بهشدت روند آن كند است و پويايي كافي را ندارد و ميتوان گفت به سختي ميتوان اصلاح و تغييري در هر سرفصل پديد آورد. سرفصلهاي درسي ما بهروز نيستند و اين يك معضل در بحث آموزش است.»
تبادلات موسيقايي ما با دنيا محدود است
او ادامه ميدهد: «براي اينكه آموزشهاي ما به استانداردهاي جهاني نزديك شوند بايد از افرادي كه در كشورهاي ديگر تحصيل كردهاند، بهره ببريم؛ مثلا دانشجوياني كه مقاطع تحصيلي بالاتر را در دانشگاههاي معتبر خارجي گذراندهاند، ميتوانند بسيار مفيد باشند بايد براي آنها موقعيتهايي فراهم كرد تا به ايران برگردند و از آموختههاي آنها براي علاقهمندان بهره برد. از سويي تبادلات فرهنگي و هنري ما به خصوص در زمينه موسيقي با دنيا بسيار محدود است. با وسعت دادن به اين تبادلات ميتوان به رسيدن به استانداردها كمك شاياني كرد. اگر قياسي در اين زمينه بين كشورهاي ايران و آلمان داشته باشيم متوجه ميشويم كه چقدر در اين زمينه كم كار كردهايم. موسيقي ايراني كه ميتواند ما را در جهان معرفي كند و زبان احساس و هنر ما باشد اينطور مهجور مانده و ما كار بنياديني براي معرفي و پيشرفت آن در سطح دانشگاهي نكردهايم يا بسيار محدود به اين حوزه وارد شدهايم در صورتي كه اگر اين بخش را تقويت كنيم اتفاقات بسيار بهتري خواهد افتاد.»
پدرام پهلواننژاد: آهنگسازي كه در اروپا فارغالتحصيل ميشود، اگر تمايل داشته باشد دورههاي رهبري اركستر را ميبيند و رهبر اركستر ميشود ولي متاسفانه در كشور ما اين دورهها اصلا وجود ندارند. اينها باعث ميشود فارغالتحصيلان رشته آهنگسازي ما كه مستقيما وارد حيطه كار ميشوند، كارشان به لحاظ علمي دچار نقصانهايي باشد.
پويان آزاده: ما در رشته موسيقي، تحصيلات دانشگاهي را تا مقطع فوق ليسانس در ايران داريم و دكتراي موسيقي در ايران نيست و اين يكي از ضعفهاي بزرگ است؛ چون در مقطع دكتري پژوهشهاي بنيادين و اساسي در هر رشته انجام ميشود و به توسعه آن رشته بسيار كمك ميكند.