گزارش «اعتماد» از جشنواره كن- 5
اسكورسيزي: بايد بدانيم چطور روي زمين زندگي كنيم!
لادن موسوي
ديروز مهمترين كنفرانس مطبوعاتي از نظر من و ديگر خبرنگاران (اگر به درازي صف انتظار براي ورود به سالن توجه كنيم)، براي آخرين ساخته ابركارگردان سينماي امريكا «مارتين اسكورسيزي»، «قاتلهاي ماه گل» «Killers of the flower mon»، برگزار شد. دو بازيگر مرد نقش اول فيلم «رابرت دنيرو» و «لئوناردو دي كاپريو» كه ديروز برايتان از آن نوشتم و «لي لي گلدستون» بازيگر نقش اول زن آن، به همراه رييس قبيله «اسيج» اين كارگردان سالخورده را همراهي كردند. اين كنفرانس با تاخيري نيم ساعته (اتفاقي نادر) برگزار شد. شايعات ميگويند كه اين ديركرد مانند ديروز هنگام بالا رفتن عوامل فيلم از فرش قرمز، هر دو تقصير «دي كاپريو» است كه هر بار دير ميرسد.
كارگردان هشتاد ساله امريكايي كه اينبار داستان واقعي يكي از قبايل سرخپوست را به تصوير كشيده است، در اين كنفرانس بارها بر تلاشش براي نزديك بودن فيلم به واقعيتهاي زندگي مردم «اسيج» تاكيد كرد: «بيشترين تلاش خود را كردم تا فيلم بيانگر واقعيات باشد. به همين منظور بارها و بارها با مردم اين قبيله ملاقات كردم و به حرفهايشان گوش دادم تا حقيقت را به بهترين نحو ممكن به تصوير بكشم. در پايان نمايش فيلم خيلي خوشحال شدم، وقتي ديدم كه حاصل سالها تلاشم با استقبال مواجه شد.» «لئوناردو دي كاپريو» در ادامه گفت: «رياكشن تماشاگران به فيلم هر چه باشد، چه خوب و چه بد، ما اما خوشحاليم كه توانستيم واقعيت اين كشتارها را نشان دهيم و ظلمهاي بسياري كه قبيله «اسيج» سالها و سالها متحمل شدند را به تصوير بكشيم. ما سفيدپوستان امريكا بايد مسووليت اين بيعدالتيها را برعهده بگيريم. فيلم كاملا براساس واقعيات و تاريخ است.» او سپس از مردم قبيله «اسيج» كه به آنها اطمينان كرده و اجازه دادند تا داستانشان را بسازند، تشكر كرد. «مارتين اسكورسيزي» گفت: «ما بايد بفهميم كه چطور بايد روي زمين زندگي كرد. من در برخورد با قبيله «اسيج» حرف زدن و معاشرت فراوان، توانستم به ارزش واقعي زندگي روي زمين پي ببرم. بايد بفهميم كه رنگ پوست مهم نيست، بلكه انسانيت مهم است.» رييس قبيله «اسيج» هم كه در اين كنفرانس خبري حضور پيدا كرده بود از سخاوت، سختكوشي و صداقت مردم قبيلهاش صحبت كرد. او همچنين از «اسكورسيزي» و بازيگرانش تشكر كرد كه زبان آنها را ياد گرفتند و از آن به مقدار زيادي در فيلم استفاده كردند. «رابرت دونيرو» ساكتترين فرد اين جلسه بود. او كه تنها سه بار لب به سخن گشود در مورد نقشش كه سفيدپوستي پولپرست است و در اين راه از هيچ چيز كوتاهي نميكند، گفت: «من واقعا اين كاراكتر را نفهميدم! اين همه خشونت و بدجنسي برايم قابل فهم نبود. سعي و تلاش بسيار زيادي كردم تا به اين شخصيت واقعيت ببخشم درحالي كه هيچ نقطه مشتركي با او نداشتم. واقعا هر چه از اول اين پروژه تا به الان فكر ميكنم، نميفهمم چطور كسي ميتواند اين همه بد باشد و به تمام آدمهايي كه جذب او ميشوند، خيانت كند. او شخصيتي جذاب و زباني چرب دارد چون ميتواند همه را با خود همراه كند تا برايش كارهايي را كه ميخواهد انجام دهند. چيزي كه متوجه نشدم اين است كه چرا به تمام اين آدمها خيانت ميكند... سعي كردم بيشتر در خط داستاني اين شخصيت را جلو ببرم قابل قبولش كنم.» او سپس از اين موقعيت براي به سخره گرفتن و تكل «دانلود ترامپ» استفاده كرد: «اين همه رذالت متاسفانه در جهان عادي شده است. نمونه اين بدي و شرارت را امروزه در امريكا هم ميتوانيم ببينيم. همه ميدانند كه منظور من چه كسي است، با اينكه اسمش را بر زبان نميآورم... خوب چرا اسمش را ميگويم. منظورم «ترامپ» است. اين آدم واقعا احمق است. ولي همچنان مردمي در امريكا هستند كه فكر ميكنند او ميتواند به خوبي كارش را انجام دهد. تصور كنيد كه اين تفكر چقدر ديوانهكننده است.»
«لئوناردو دي كاپريو» درباره «مارتين اسكورسيزي» و كار كردن با او گفت: «مارتين و فيلمهايش در زندگي من به شدت تاثيرگذار بودهاند. از اولينباري كه فيلمهايش را ديدهام تا به الان، نه تنها در سينما بلكه در تمام زندگيام و كارهايي كه كردهام نقش بسزايي داشته. او نه تنها من بلكه تمام نسل بازيگراني كه من با آنها كار كردهام را تحت تاثير خود قرار داده است. تلاش و پافشاري «مارتين» در گفتن حقيقت و بيان آن بدون توجه به اينكه چقدر ميتوانند اين حقايق ناراحتكننده و سخت و زشت باشند استادانه است. او به تاريخ سينما و كارهايي كه قبل از او ساخته شدهاند به شدت احترام ميگذارد. او به كارگردانهاي قبل از او، كه او را به كسي كه هست تبديل كردهاند احترام ميگذارد. اينها باعث شده كه او به بهترين كارگردان زمان ما تبديل شود و من مانند شما تحت تاثير اين هستم كه او همچنان، در اين سن و در تمام اين سالهاي كار حرفهاي به گفتن حقيقت ادامه ميدهد، مانند كاري كه در اين فيلم كرده است.»
امروز به دليل زمان زيادي كه در جلوي سالن كنفرانس و درون آن گذراندم، تنها موفق به ديدن يك فيلم شدم. فيلم تاريخي «فايربرند» ساخته «كريم آينوز» كارگردان برزيليالاصل كه در بخش مسابقه كن حضور دارد، محصول كشور بريتانياست. ستاره بريتانيايي «جود لاو» و همكار سوئدياش «آليسيا ويكاندر» عهدهدار دو نقش اول فيلم بودند.
داستان فيلم در زمان «هنري هشتم» ميگذرد. پادشاهي خونخوار از سلسله «تودورز» كه انگلستان را به خاك و خون كشيده است. وقتي پادشاه براي جنگ به فرانسه ميرود «كاترين پر» ششمين و آخرين زن خود را به عنوان نايبالسلطنه انتخاب ميكند تا در نبودش بر كشور حكمراني كند. دو زن اول پادشاه تبعيد شدهاند، يكي سر زا رفته است و
دو تاي ديگر را به دستور پادشاه گردن زدهاند. «هنري» اما كاترين را دوست دارد و به او اطمينان ميكند. در نبود شاه، «كاترين» سعي در همراه كردن وزيران و درباريان شاه با خود دارد تا آيندهاي روشنتر را براساس مذهب خود كه پروتستان است، براي كشور و مردمش بسازد. شاه بعد از بازگشت دوست صميمي بچگي «كاترين» كه در بين مردم پروتستان بودن را ترويج ميكند را دستگير كرده و به آتش ميكشد. «هنري هشتم» كه بيش از پيش مريض است، هر روز بيشتر و بيشتر بدبين و غيرمتعادل ميشود. درباريان سعي دارند تا از بدبيني پادشاه براي كنار زدن «كاترين» استفاده كنند. در اين ميان «كاترين» براي زنده ماندن در اين قصر وحشت و مرگ دست و پا ميزند و تلاش ميكند.
«فايربرند» فيلمي سرگرمكننده است كه بازيهاي خوب و رواني دارد، تصوير و فضاي فيلم جذاب است و تماشاگر تا به آخر پاي فيلم مينشيند. اينها اما دليل حضور فيلمي در كن نيست. معمولا تمام فيلمهايي كه به جشنواره كن فرستاده ميشوند از حداقلهاي يك فيلم خوب و خوشساخت برخوردارند. فيلمي لايق در بخش مسابقه بودن جشنواره است كه حرفي جديد و ساختاري متفاوت دارد. اين تعداد كم فيلم (بين ۲۰ تا ۳۰ فيلم) كه از بين بيش از هزاران فيلم انتخاب ميشوند، قرار است بهترين بهترينها باشند. اين موضوعات قطعا درباره اين فيلم صادق نيست. دليل انتخاب فيلم خوشساخت، اما ساده «كريم آينوز» در بخش مسابقه را نميدانم و نميفهمم. پيچيدهترين و قابل بحثترين سوژه در مورد اين فيلم به نظر من شايد در معني اسم و انتخاب كلمهاي مناسب براي ترجمه آن باشد. «فايربرند» (Firebrand) در زبان انگليسي معني دوگانهاي دارد كه يكي مثبت و ديگري منفي است. اين كلمه هم معني فتنهگر ميدهد كه بار معنايي منفي دارد و هم به كسي كه پر شور و آتشين به دنبال هدفي است ميگويند كه كاملا مثبت است. اسم فيلم به شخصيت «كاترين»، اشاره دارد كه به دنبال ايدهها و اهداف خود تا پاي سوزانده شدن هم ميرود ولي حاضر به اظهار ندامت نيست و طلب بخشش از شوهرش را رد ميكند. او به عقيدههايش پايبند است و تا پاي جان از آنها دفاع ميكند. از نظر دختران و پسر پادشاه كه هر كدام از مادري جدا و كشته شده يا در تبعيد، يك صدا «كاترين» را مادر خود ميدانند، او سنبل روشنايي است و هدفش بيرون آوردن كشور از سياهي و نااميدي است. از طرفي اما دور و بريهاي شاه و درباريان، به دنبال راهي براي اثبات خيانت (نكرده) او يا كافر بودنش هستند تا پادشاه بتواند بدون ترس از حرفها و عكسالعمل مردم، به بهانه يكي از اين دو گناه نابخشودني، او را بكشد. از نظر اين دسته، «كاترين» فتنهگري است كه به دنبال دو دستگي بين مردم و ناامن كردن كشور است. گروهي از جمله كشيش اعظم حتي از اين هم فراتر رفته و او را دشمن كليسا ميدانند. شيطاني كه به دنبال نابود كردن دين و كليساست. كارگردان با انتخاب اين اسم، تفاوت نگاه اين دو دسته، به «كاترين» را نشان داده، ملكهاي كه به دليل زن بودنش جدي گرفته نميشود. بعد از مرگ «هنري هشتم»، كاترين تغييرات بسياري در كشور به وجود ميآورد. يكي از اين دستاوردها، فرمانروايي «اليزابت اول» است كه ۴۸ سال بيچون و چرا، ملكه بريتانيا ميشود. «اليزابتي» كه در زمان پدر، در هول و هراس تبعيد بود و حتي خواب سلطنت به دليل همين زن بودنش را هم نميديد.
«جود لاو» هم بازي بسيار زيبا و رواني ارايه ميدهد كه ديوانگي، قساوت، ناپايداري، غرور، نخوت و حماقتهاي «هنري» را به خوبي نشان ميدهد. اسم اين پادشاه قاتل، ظالم و خونخوار در تاريخ بريتانيا به بدنامي معروف و ماندگار است و بنابراين نمايشها و فيلمهاي زيادي از او ساخته و اجرا شده است. بازي كردن چنين شخصيت معروف و مخصوصا بارها اجراشدهاي، سخت است. «جود لاو» به خوبي از عهده اين امر برآمده است. مخصوصا كه نشان دادن ديوانگيهاي «هنري هشتم» ميتواند اين كاراكتر را به راحتي به سمت و سوي مسخره شدن ببرد. «جود لاو» ولي در اين دام نيفتاده و مانند بندبازي ماهر،
با مهارت توانسته بر اين بند باريك راه برود و در دام كاريكاتور و لوس كردن شخصيت نيفتد.
«آليسيا ويكاندر» شخصيت «كاترين» را به خوبي و سادگي بازي كرده است، هر چند قابل مقايسه با «جود لاو» نيست. اين سطح پايينتر اما شايد به دليل كاراكتر و نقش «كاترين» هم هست. كارگردان فيلم هيچگاه نشان نميدهد و حتي اشارهاي هم نميكند كه چرا «كاترين»، مخصوصا در آن زمان كه زنها جز فرمانبرداري حقي نداشتهاند، چنين نافرمانبردار و مستقل و داناست. بنابراين با وجود تمام تلاشي كه «آليسيا ويكاندر» براي زندگي بخشيدن به اين شخصيت تاريخي انجام داده است، نتيجه اما همچنان كاراكتري تار و مات است كه روحيات و انگيزههايش مشخص نيست. نفهميدن گذشته و فكرها و شخصيت درونياش، فهم او و كارهايش را، دشوار كرده است. برخلاف «هنري هشتم» كه هزاران بار ديده و فهميده شده، «كاترين» همچنان شخصيتي مركز است كه در اين دنيا زندگي كرده است، اما هنوز ناشناخته و مرموز باقي مانده است.