• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5491 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۳ خرداد

هزارتوي تنهايي آقاي پاز!

اميد مافي

آسمان هواي پرواز داشت، وقتي اكتاويو پشت تريبون ايستاد، چند سرفه ممتد كرد و از نامهرباني جهان با واژه‌هايش حرف زد. همو كه لحظاتي پيش از كسب نوبل ادبيات در سرماي استكهلم رو به شاعران حاضر در مراسم گفت: «خواندن يك شعر، به معناي شنيدن آن با چشمان‌مان است و شنيدن آن به معناي ديدن آن با گوش‌هاي‌مان.» 
حالا ديگر بيست و پنج سال از آن شب برفي گذشته و غول ماناي شعر كمي آن سوتر از اقيانوس آرام به آرامي خفته و سكوتي ممتد را ميان حيات و ممات خويش حاكم كرده است. اكتاويو سال‌هاست كه بوي خاك گرفته و همزاد فرشته‌ها شده اما هنوز شعرهايش مرهمي بر زخم‌هاي ناسور مردمان خسته جان مكزيكوسيتي است. مردماني كه در خط بي‌پايان نور، بي‌هيچ سرودي بر لب، در جست‌وجوي چند پزو جيب‌هاي خالي خويش را مي‌كاوند. 
مردي كه ديالتيك تنهايي‌اش را به كاغذهاي كاهي سپرد و عمري سنگ آفتاب را با كلمات روزمره‌اش به سينه زد، هنوز هزار و يك آرزوي سترون در قلب خويش داشت كه از كوير وحشت به سلامتي گذشت و با سرودي بر لب افسانه شد. افسانه‌اي در دوردست اين گنبد دوار...  آقاي شاعر كه از تولد تا مرگ هذيان‌هاي اين دنياي غدار را به طرز غريبانه‌اي دنبال كرده و كورمال كورمال كوچه باغ‌هاي زندگي را گز كرده بود، وقتي كه فهميد آشوب جهان جنبش بي‌فايده‌اي است، 
آرام آرام دشت را در آغوش گرفت و همپاي باد گريست تا مرگ به ساده‌ترين شكل سراغش را بگيرد.  با اين همه قهرمان ادبيات امريكاي لاتين بدين زودي از صفحات تاريخ محو نخواهد شد و مرور شعري از او كافي است تا باور كنيم در زير آفتابِ ارديبهشت چون سنبله گندمي در دستاني زمخت قد مي‌كشيم و چون هزار تيهو در آسمان مه‌آلود پرواز مي‌كنيم تا مرگ خسته از دق الباب آهسته، زيرِ لب؛ چيزي، حرفي، سخني بگويد و سرانجام ما را از اين زمين تهيدست به جايي امن ببرد.  سلام آقاي پاز، چه بلند، چه والا در آغوش خورشيد آرام گرفته‌‌ايد. آنجا هنگام تاب خوردن از واژه‌هاي خيس به اين بينديشيد كه در اين محنت‌آباد گاهي آدمي چنان بيقرار مي‌شود كه در نازيباترين راه‌ها دنبال راهي زيبا براي رسيدن به شاخ و برگ آسمان پيدا كند. راهي براي رسيدن به سرانگشتان شما... 
دست‌ها و لب‌هاي باد
دلِ آب
درختِ مورد
اردوگاه ابرها
حياتي كه هر روز چشم بر جهان مي‌گشايد
مرگي كه با هر حيات‌زاده مي‌شود، 
چشمانم را مي‌مالم
آسمان زمين را درمي‌نوردد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون