تجربههاي اميرو
حسن لطفي
هفتم خردادماه امسال امير نادري وارد هفتادونهمين سال زندگياش ميشود. زندگياي كه از فيلمها، داستانها و حرفها و مصاحبههايش مشخص است، پر فراز و نشيب بوده. از مرگ و پدرش كه زياد كنارش نميمانند تا زندگي در آبادان آباد و سرشار از زندگي سالهاي دور! آبادانياي كه به قول امير نادري و خيليهاي ديگر سينماهايش به لطف شركت نفت و حضور خارجيها فيلمها را همزمان با امريكا و اروپا و قبل از تهران نمايش ميدادند. فيلمهايي كه تماشايش براي امير نادري با ايجاد ميل و اشتياق براي فيلمسازي همراه است. اشتياق آغاز شده در آبادان بعدها در تهران او را به سمت عكاسي و سينما هول ميدهد. البته اين وصل و رسيدن به آرزوها برايش چندان هم آسان نبوده. اميروي غريبه در پايتخت با ارتباط با نسل جديد فيلمسازي (كيميايي، علي حاتمي، عباس كيارستمي، عليرضا زريندست و...) نم نم به اميروي سختكوش فرصت ميدهد تا تجربههاي زيستي و علايقش را تبديل به فيلم كند. اولش پشت صحنه براي همنسلانش عكس ميگيرد. (عكس فيلمهاي بيگانه بيا، حسن كچل، قيصر و رضا موتوري حاصل اين ارتباط و فعاليت است) عكاسي كه بعدها همراه با تجربههاي زيستي او تبديل به عاملي براي رسيدن نادري به سينماي متفاوت و خاص خودش ميشود. نادري كه هنگام نگارش داستانهاي كوتاه تجربه، سازدهني و ساخت فيلمهاي خداحافظ رفيق، تنگنا و مرثيه بيشتر از تجربههاي زيستي زندگياش وام ميگيرد و اثر خلق ميكند وقتي به دونده و آب، باد، خاك ميرسد ديگر به دنبال روايت عينيتر زندگي روي پرده سينما نيست. حالا ديگر تجربههاي به دست آورده در زندگياش را با درك جديدش از تصوير و سينما در هم ميآميزد و فيلمهاي متفاوتتري ميسازد. فيلمهايي كه از وقت مهاجرتش به امريكا اوج و فرود بيشتري پيدا كرده است. اوج و فرودي كه هرچند گاهي به دل دلبستگان سينماي او نمينشيند اما نشان ميدهد اين آباداني سرسخت در هر شرايطي كه باشد از عشقي كه به سينما دارد دل نميكند. غربت كه نتوانسته او را تبديل به اميرويي منفعل كند. و اين اتفاق چقدر خوب است. آقاي نادري .... آقاي امير نادري ... اميروي عزيز تولدت مبارك. لطفا براي خودت و ما فيلم بساز!