• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5497 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۰ خرداد

نگرانيم و اميدوار

فاطمه باباخاني

يادداشت دوست عكاسم امير جديدي در روزنامه هم‌ميهن درباره دادگاه الهه محمدي روزنامه‌نگاري كه هشت ماه است در بازداشت به سر مي‌برد را كه مي‌خوانم، خاطرات مشابهي به ذهنم مي‌رسد. همين باعث مي‌شود تحت‌تاثير قرار بگيرم، البته‌ اگر اين خاطرات مشابه هم نبود باز مي‌شد با خواندن اين يادداشت بغضي را فروخورد. او در اين يادداشت از صبح روز دادگاه الهه نوشته است، اينكه موفق به ورود به جلسه دادگاه نشده، به همراه گروه ديگري از روزنامه‌نگاران بيرون از دادگاه منتظر مانده و لحظه‌اي شايد، لحظه‌اي توانسته دوست و رفيق و همكار خود را از دور ببيند‌. شايد الهه هم ميان اين‌همه صورت و چهره و اضطراب ورود به جلسه دادگاه توانسته باشد امير را ببيند و چشم‌هاي نگران او را، شايد با همين يك نظر فهميده باشد اين هشت ماه نه به امير و نه به خيلي‌هاي ديگر نيز آسان نگذشته است. قبول دارم كه بين آزاد بودن و آزاد نبودن فاصله است‌ و اين گزاره كه به ما سخت گذشته بدان معنا نيست كه رنج‌هاي كسي كه بازداشت و زنداني است را درك مي‌كنيم. آرزوي قدم زدن در خيابان، كليد را در قفل چرخاندن و ورود به خانه و داشتن آرامش، صحبت با كسي كه دوست داريم در هر لحظه كه مي‌خواهيم، بيرون زدن از اتاق وقتي شرايط تنش‌زا مي‌شود و... طبيعتا دغدغه‌هاي كساني كه آزاد هستند، نيست. با اين‌همه احتمالا الهه توانسته به واسطه روزنامه‌نگار بودنش و بارها توصيف شرايط مردمي كه درگير مصائب و چالش‌هاي مختلف هستند، تصويري از اين جمع نگران در ذهنش ثبت كند و روزي درباره‌شان بنويسد.
نوشته امير مرا ياد خاطرات مشابهي مي‌اندازد‌، مرا مي‌برد به سال‌هاي دور و يك دهه پيش‌تر كه منتظر اتوبوس ايستاده بودم و چشم مي‌گرداندم و بالاخره صورت آشنايي را ديدم، جلوتر كه مي‌آيم و مي‌رسم به حوالي شش سال پيش و خاطره‌اي مشابه از دوستي كه تلاش كرده بود رفقايش را بعد از ماه‌ها و البته سالي بازداشت ببيند هر چند در نهايت براي روزهايي گرفتار شد. ذهن مرا مي‌برد جلوي در دادسراي اوين و صورت كساني كه منتظر و مستاصل و خسته و مضطرب ايستاده و نشسته با چشم ون‌ها را دنبال مي‌كنند و ون مي‌پيچد و چهره‌ها از زاويه ديد نشستگان درون ون محو مي‌شود، هر چقدر سر بگرداني ديگر نمي‌شود آشنايي ديد، تمام محدوده ديد بزرگراه و ماشين است و مردمي كه تغييري را در آنها حس مي‌كني و از ديدنش متعجب مي‌شوي! 
اولين جلسه دادگاه الهه محمدي برگزار شد. در كنار آن جمع كوچك نشسته در پارك، جمع بزرگ‌تري از ايرانيان اين دادگاه را دنبال مي‌كنند و به دنبال نتيجه آن هستند و اميدوارند با ديدن الهه و نيلوفر بيرون ديوارها بتوانند لبخندي ميان اين‌همه خبر ناگوار بزنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون