• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۷ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5507 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۴ خرداد

به بهانه سفر ابدي فخري خوروش

نسل من و شمسي خانم

ابوالفضل نجيب

نسل نوعي من و به‌طور خاص نسل شهرستاني به جبر سربرآورده در جامعه‌اي بسته و مذهبي و پرت و پلا افتاده و محروم از تماشاي شاهكارهاي نمايش بازي روي سن، توفيقي ديرهنگام با درخشش هنرمنداني چون فخري خوروش داشت. كم و بيش به همين دليل و دلايل جانبي ديگر از جمله شرايط سني اطلاع چنداني از عقبه فعاليت‌هاي خوروش در روي سن نداشتيم. هر چند در آن سال‌هاي نوجواني و جواني و به‌‌رغم تابو بودن سينما و كم و بيش محوريت و محدوديت‌هاي حاكم، اما به نوعي در همسايگي با همين تابوها و ممنوعيت‌ها جهان دوزيست گونه‌اي را تجربه مي‌كردم. حالا كه آن دوران را تداعي و به گونه‌اي متفاوت نگاه مي‌كنم، لاله‌زار براي من تداعي‌كننده نه يك خيابان كه نماد يك جامعه كوچك سكولار است. ابتداي خيابان لاله‌زار و روبه‌روي تئاتر دهقان مسجدي بود و هنوز هم هست. نام اين مسجد را فراموش كرده‌ام. صبح‌هاي جمعه در اين مسجد دعاي معروف جمعه خوانده مي‌شد. از بلندگوي مسجد اين اعلان مرتب تكرار مي‌شد، دعاي ندبه با نان و پنير و چاي شيرين بفرماييد. از آن سوي خيابان با كمترين عرض ممكن اين اعلان از بلندگوي تئاتر پخش مي‌شد، رقص ناديا، سياه‌بازي، شعبده‌بازي و... تا چند لحظه ديگر شروع مي‌شود. تصور كنيد وضعيت نسل نوعي من را درست وسط اين دو اعلان. منظورم از همسايگي درست همين موقعيت انتخابگرانه است. به يك معني درك و فهم ما از اين دو دنياي متفاوت و گاه حس بلاتكليفي ميزان شناخت و ارتباط ما با آنچه اين سو و آن سوي خيابان در حال رقم خوردن بود، تعيين مي‌كرد. تا رسيديم به اين باور كه مي‌شود در وسط و همسايگي بود. آنچه از آن دوران در خاطرم مانده از فيلم‌هاي خوب و بازيگران خوب، اما بي‌كمترين درنگ و تامل بر جنبه‌هاي زيباشناسانه و كمترين درك از ماهيت هنر، به همين دوران مربوط است تا برسم به يك انتخاب تمام قد و قد بكشم و در هواي تازه تنفس كنم. توفيق شناخت خانم خوروش در چنين بزنگاهي نصيب من شد. 
اوايل دهه شصت به يمن رفاقت با زنده‌ياد حسن ناظم رضوي نازنين كه دين بزرگي بر من داشت و خواهد داشت و به واسطه دوستي نزديك او با عبدالله اسكندري و زماني كه جعبه جادويي ويديو تازه به تنها سرگرمي آن روزها تبديل شده بود، پنج فيلم ضبط شده بر نوار تنها مونس خلوت و غربت و آوارگي و سرخوردگي من شدند. يكي از اين فيلم‌ها سوته‌دلان علي حاتمي بود. بهترين اتفاق تماشاي فيلم لذت حسي و ناشناخته از بازي فخري خوروش بود. هر چند پيش‌تر خوروش را در نقش مهري آقاي هالوي مهرجويي سيادت كرده بودم، اما نه با نگاه عاشقانه‌اي كه تازه و رفته رفته داشت با جادوي سينما و بازيگري آشنا مي‌شد. آقاي هالو براي نسل من پيش از آنكه جلوه‌اي باشد از هنر سينما و اعجازي از بازي‌هاي درخشان آقاي بازيگر و استاد نصيريان كه عمرشان همچنان مستدام و درخشش فخري خوروش، يك فيلم اجتماعي گزنده بود با تفسيرهايي كه مي‌توانست به طرفه‌العيني به يك اثر سياسي تمام قد تاويل و ارتقا پيدا كند. آنچه اما در آن زمانه و نگاه‌هاي راديكال سياست‌زده مغفول مانده بود، زيبايي و جلوه‌گري بازيگران آقاي هالو و به‌طور خاص درخشش فخري خوروش در فيلم بود. آن سال‌ها اعتراف مي‌كنم كه به‌طور واقعي قد ما به فهم خيلي چيزهايي كه به دانستن آن ادعا مي‌كرديم، نمي‌رسيد. انتظاري هم نبود، سال‌هاي خامي سن و تجربه و فقر دانش همه ‌چيز و صدالبته خيره‌سري و لجاجت طوطي‌وار در تكرار آنچه ناجيان كذايي جامعه به ما آموخته بودند. در چنين فضايي حق بدهيد نسل نوعي من بي‌نصيب مانده باشند از اتفاقات و تحولاتي كه در راس هرم هنر سينما و تئاتر و بخش تفكيك ناپذير آن يعني هنر بازيگري رخ مي‌داد. بايد اتفاقاتي مي‌افتاد تا آن نسل يا منقطع از هستي شوند يا متصل به هستي ديگر و اين‌گونه شماري از نسل من به رمزگشايي از درون و غبارزدايي از تن و روح خسته خود مشغول شدند. با اخت شدن با سينما و مرور آنچه ‌بايد بدون عينك تيره و تار سياست‌زدگي دوباره و اين‌بار به مثابه يك اثر هنري ديده مي‌شد. با اين نگاه بود كه خوروش را به عنوان يك اتفاق در ميان بازيگران زن سينما و تئاتر قبل از انقلاب فهم كردم. خوروش آقاي هالو و سوته‌دلان و حسن سياه و... اگر چه سه كاراكتر متفاوت اما در ماهيت امر ماحصل يك استعداد ناب و حيرت‌انگيز در بازيگري سينما بود.
آن سال‌هايي كه بدنه سينما در انقياد بسازو بفروش‌ها بود، تن دادن خوروش به نقش شمسي خانم در فيلم حسن سياه نصرت كريمي و با آن عقبه تئاتري دور از ذهن و تابوشكنانه بود تا جايي كه در گفتار متن تيزر يا همان پيش‌پرده فيلم معرفي خوروش در اين نقش به گونه‌اي غيرمعمول نوشته و گفته مي‌شد. انگار كه براي گوينده متن مبرهن بود بدون تاكيد و سماجت كسي حضور او را در چنان نقشي بر نخواهد تابيد.
اين اشاره از اين جهت حايز اهميت است كه نسل امروز بهتر و بيشتر با جايگاه خوروش در سينماي قبل از انقلاب آشنا شود. خوروش همين رويه تابوشكني را به نوعي در آقاي هالو تكرار كرد. در نفرين به گونه‌اي ديگر. خوروش هر چند در عالم ناگزيري و فقر و فاقه و محدوديت‌هاي حاكم بر فيلمسازان صاحب سبك و دوران فترت تئاتر به بازي فيلم‌هاي بدنه و اصطلاحا تجاري تن داد، اما فراموش نكنيم براي عبور از چنان بحراني چاره‌اي جز انعطاف نبود. او شايد از معدود بازيگران زن سينماي قبل از انقلاب بود كه توانست به فعاليت سينمايي و همزمان در تلويزيون ادامه دهد. درباره خانم خوروش و اعتبار و جايگاه و كارنامه فعاليت‌هاي او بسياري خواهند نوشت. براي نسل من خانم خوروش با بيدار شدن همين حس و حال و تداعي گذشته‌اي پرتناقض خاطره‌انگيز و تداعي‌كننده است.

 


  آن سال‌هايي كه بدنه سينما در انقياد بسازو بفروش‌ها بود، تن دادن خوروش به نقش شمسي خانم در فيلم حسن سياه نصرت كريمي و با آن عقبه تئاتري دور از ذهن و تابوشكنانه بود تا جايي كه در گفتار متن تيزر يا همان پيش‌پرده فيلم معرفي خوروش در اين نقش به گونه‌اي غيرمعمول نوشته و گفته مي‌شد. انگار كه براي گوينده متن مبرهن بود بدون تاكيد و سماجت كسي حضور او را در چنان نقشي بر نخواهد تابيد
 آقاي هالو براي نسل من پيش از آنكه جلوه‌اي باشد از هنر سينما و اعجازي از بازي‌هاي درخشان آقاي بازيگر و استاد نصيريان كه عمرشان همچنان مستدام و درخشش فخري خوروش، يك فيلم اجتماعي گزنده بود با تفسيرهايي كه مي‌توانست به طرفه‌العيني به يك اثر سياسي تمام قد تاويل و ارتقا پيدا كند. آنچه اما در آن زمانه و نگاه‌هاي راديكال سياست‌زده مغفول مانده بود، زيبايي و جلوه‌گري بازيگران آقاي هالو و به‌طور خاص درخشش فخري خوروش در فيلم بود

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون