اعدام ناگي، فصلي از تاريخ مجارستان
مرتضي ميرحسيني
خبر اعدامش را راديو مسكو اعلام كرد، سال 1958 در چنين روزي. مطبوعات مجارستان چيزي در اين باره نگفتند. سكوت كردند و - بسياري با بغض- از كنار اين خبر گذشتند. اعدامي براي بسياري از آنان نماد و نماينده تغييري بود كه آرزويش را داشتند. آرزويي كه زير تانكهاي شوروي به حسرت تبديل شد. نامش ايمره ناگي بود. قدي كوتاه داشت و از همنشيني عينك و سيبيلش تركيب جذابي شكل نميگرفت و به قول تيبور مراي، نويسنده و روزنامهنگار مجار، او را كمي شبيه جغد ميكرد. اما كمتر كسي به اين چيزها اهميت ميداد. او مردي محترم و لايق اعتماد بود و ميان مجارها اسمي بزرگ و اعتباري بسيار داشت. كمونيست مومني هم بود، اما به همان اندازه به استقلال كشورش اهميت ميداد و با اين ويژگي دوم از اكثريت هممسلكانش متمايز ميشد. از اينرو زماني كه مجارها ضد دخالتهاي شوروي و به هدف كوتاه كردن دست دراز كرملين بهپا خاستند و انقلابي بزرگ را آغاز كردند، كسي بهتر از ناگي براي نمايندگي از خشمشان وجود نداشت. كمونيستهاي وفادار به مسكو عقب نشستند و آنهايي كه با مردم همراه بودند كار را به دست گرفتند. ناگي رياست دولت را پذيرفت و به مردم قول آزاديهاي بيشتر و اصلاحات اساسيتر داد. به نشانه جدي بودن عزمش در نوسازي كشور، همه زندانيان سياسي را آزاد كرد و حق اعتراض و انتقاد را به رسميت شناخت. حتي از جدايي هرچه بيشتر از شوروي و خروج از پيمان ورشو گفت و گامهايي واقعي براي اين جدايي و خروج برداشت. كمونيستهاي مخالف او شايد با كمي آزاديهاي مدني كنار ميآمدند و حتي درد برخي اصلاحاتش را تحمل ميكردند، اما جدايي از مسكو خط قرمزشان بود. همينها هم بودند كه به روسيه رفتند و بعد همراه با ارتش شوروي به مجارستان برگشتند. مجارها كه انقلابشان را در خطر ميديدند به مقاومت ايستادند و در دفاع از كشورشان با قواي متجاوز جنگيدند. به قول شاهدي عيني «مردم در ساختمانهاي عمومي و خانهها، در هتلها و فروشگاههاي ويرانشده، خيابان به خيابان و گام به گام با مهاجمان جنگيدند. انرژي درخشان روزهاي كوتاه آزادي در آخرين فروغ پرشكوهش شعلهور شد. رزمندگان آزادي با تحمل گرسنگي و بيخوابي و بيخانماني، با ساز و برگ ناچيزشان به مقابله با سلاحهاي سنگين و از هر حيث برتر شوروي رفتند. آنها از پنجرهها و از خيابانها با تفنگ و نارنجك دستي و كوكتل مولوتف با تانكهاي تي پنجاهوچهار جنگيدند. مردم به خيابانها ريختند تا سنگر بسازند و در شب، در زير نور آتشي كه بيمحابا از اين ساختمان به آن ساختمان سرايت ميكرد، جنگيدند.» مقاومت كردند، اما شكست خوردند. قواي متجاوز، هم به سلاحهايي به مراتب بهتر مجهز بود و هم از كشتار و خونريزي و ويراني هيچ ابايي نداشت. بسياري از سران انقلاب يا در درگيريها كشته شدند يا به اتريش گريختند. ناگي نيز به ناچار به سفارت يوگسلاوي پناه برد. اما به حيلهاي او را از آنجا بيرون كشيدند. دادگاهي و بعد اعدامش كردند. مراي مينويسد دادگاه در مجارستان برگزار شد، اما نمايندگان شوروي بر روند آن اعمال نفوذ ميكردند. «در مجارستان اعدام اصولا از طريق آويختن به چوبه دار صورت ميگيرد. ولي مطبوعات آلمان غربي اطلاع دادند كه ايمره ناگي و ديگر محكومان به مرگ، تيرباران شدند. نميتوان اخبار واصله را دقيقا مورد تاييد قرار داد. كسي نميداند اعدام آنها در روز صورت گرفت يا در شب. در ضمن كسي نميداند محكومان، پيش از مرگ چه سختي به زبان آوردند.» بسياري چيزها در تاريكي روي داد و در تاريكي هم باقي ماند. اما آنچه به سر ايمره ناگي آمد و فرجامي كه براي انقلاب مجارستان رقم خورد، يكي از تلخترين فصلهاي تاريخ قرن بيستم است. زشتي تجاوز شوروي آنقدر زياد بود كه بسياري از چپها در گوشه و كنار دنيا به آن معترض شدند و از عضويت در حزب كمونيست كشورشان استعفا دادند.