نگاهي به فيلم «كت چرمي» ساخته حسين ميرزامحمدي
خوب اما ناكام
لقمان مداين
فيلم كت چرمي به كارگرداني حسين ميرزامحمدي، آمده تا سيستم را پرچمدار مبارزه با بيقانوني و عوامل خودسر معرفي كند كه اعتمادسازي كند، اميد را احيا كند، آمده ابعاد پنهان پروندهها را نشان دهد و افراد را از تصميمات عجولانه منصرف سازد، برخلاف آن چيزي كه در «مرد بازنده» شاهد بوديم. آمده تا بگويد سيستم مراقب همه چيز هست، سررشته امور از دستش خارج نيست و با مفسدين همكاري ندارد كه دقيقا برعكس آن چيزي است كه در فيلم «مرد بازنده» بود.
آمده تا ضعف قانون را در دفاع مشروع پررنگ كند تا ديگر زنان و دختران اگر در يكقدمي تعرض يا تجاوز از خود دفاع كردند و حادثه ناگواري پيش آمد، قرباني امر بزرگتري نشوند. اما فيلم به دلايلي كه بيان خواهم كرد ناموفق است، چراكه به سياستهاي ترسيم شده خود نيز وفادار نيست، ميبينيم سيستم را در رصد كارتل اقتصادي به گونهاي ناكام نشان ميدهد كه مجبور است با پروندهسازي و اعمال خلاف قانون متهم را به مجرم تبديل كند، يا در گامي ديگر سيستم را چنان بالاتر از دستگاه قضايي معرفي كرده كه ميتواند با يك تلفن پرونده قطعي را از دستور خارج كند و در كمال تعجب نشان ميدهد صالحي بدون مجوز وارد خانه ديگران ميشود و پليس او را چون روح در نظر ميگيرد و مورد بازخواست واقع نميشود. بنابر اين فيلم در طرح چالش خوب ظاهر ميشود اما در جمعبندي به مشكل ميخورد. در گام نخست فيلم دستخوش اصلاح! گشته و در سكانسي كه عيسي در مييابد زري اعدام نشده و زنده است، به صالحي كه نگران مفقود شدن دو دختر ديگر در كمپ است، ميگويد آنها را خودش مخفي كرده و جاي نگراني نيست اما اين مورد را ما در اكران عمومي نميبينيم. شايد اين نكته هم حذف شده تا براي مخاطب سوال نشود سيستمي كه شبانهروز عيسي را تحتنظر داشته چگونه نميداند آن دو دختر هم به دست عيسي پنهان شدند و اين ضعف ديگري است كه با قهر حذف گرديده است! باري، فيلمنامه پيرنگ و خردهپيرنگهاي خوبي دارد، دقايق ابتدايي درستي را ترسيم كرده، پرهيجان است و اطلاعات خوبي از شخصيت ياغي قهرمان به ما ميدهد، همانجا كه عيسي با لگد درِ خانه را ميشكند با روحيات او آشنا و در مييابيم كه برايش هدف وسيله را توجيه ميكند.
عطف اول فيلم زماني است كه ثريا به عيسي ميگويد مادرش در جهت جلوگيري از تعرض به او مجبور به دفاع مشروع شده و از مهماني كت چرمي، مخصوص دختران بيسرپرستي پرده بر ميدارد كه بايد بتوانند حداقل يك پارت مواد مخدر با خود حمل كنند و زنده بمانند پس از اينجا چالش آغاز ميشود. اوج فيلم آنجايي است كه صالحي به عيسي ميگويد زري زنده است و از پرونده رفيعي پرده بر ميدارد و از او تقاضاي كمك ميكند، دو دختر گمشده پيدا و همينجا حقايق فاش ميشود و اوج شكل ميگيرد.
عطف دوم جايي است كه صالحي از بازپرس تقاضاي پروندهسازي كرده تا ته سيگار ثريا را در پرونده رفيعي بگذارند كه زمينه محكوميت او فراهم شود و همزمان ميبينيم با گرفتن دستهاي ثريا توسط زري پلكهاي او تكان ميخورد كه گواهي بر زنده بودنش است و بدينترتيب قصه به آرامش ميرسد. صالحي در ابتداي فيلم يك ارزش محسوب ميشود، كه در مقابل قانونشكني عيسي ميايستد و تلاش ميكند از تحليل دوري كرده و براي محكوم كردن رفيعي دنبال مستندات بگردد اما درنهايت در مييابد كه از راه قانوني راه به جايي نميبرد و از همكارش در پليس تقاضاي پروندهسازي كرده و تبديل به ضدارزش ميشود. نكته منفي فيلمنامه اين است كه گرهگشايي به دست نويسنده انجام ميشود مثل وقتي كه صالحي به منزل عيسي رفته و ميگويد حكم اعدام را به تعويق انداخته، در صورتي كه شب اعدام آنقدر قدرت ندارد كه دو نفر را با هم به دفتر رييس زندان بفرستد يا در زندان عيسي را تنها ميگذارد و تيم تعقيب و مراقبت نيز دنبالش نميروند، يا جايي كه ثريا خودكشي كرده و دقايق طولاني نفس نميكشد اما ناگهان موقع انتقال جسد او به خودرو نفسش بازميگردد و زنده ميشود. ديالوگپردازي فيلم ساده و روان نيست، اطلاعات را فاش ميكند، شعاري است و گل درشت، مخاطب را با ديتاهاي بيهوده بمباران ميكند و در لحظات احساسي ناكام است. قهرمان و ضد قهرمان خوبي دارد. قهرمان فيلم عيسي است كه با طغيان بر مسير قانوني حقيقت را كشف ميكند و با گذشت از جان و مالش سعي بر افشاي كارتل و نجات ثريا، زري و تمامي قربانيان دارد. ضدقهرمان فيلم وكيل مدافع رفيعي است، اوست كه سعي ميكند با پاك كردن رد فساد، قانوني كردن اعمال غيرقانوني، تهديد و حذف رقيب يا تطميع شاهد بر سر راه قهرمان مانع تراشي كند. عنصر ارتباطي فيلم مواد مخدر است، همان مخدري كه كپسولش در حياط كمپ يافت ميشود، همان مخدري كه عدم دفع آن باعث عمل جراحي قربانيان شده و سرنخ را لو ميدهد، همان مخدري كه در تمام فيلم عيسي و صالحي سعي ميكنند نشاني از آن و كارتل رفيعي بيابند. تعليقهاي فيلم قوي است، مثل وقتي كه مخاطب ميپندارد زري اعدام شده و با عيسي و ثريا همذاتپنداري ميكند، مثل وقتي كه ثريا و دو دختر ديگر نزد عيسي مخفي شدند و كسي نميداند، مثل وقتي كه عيسي نااميد از اجراي عدالت رفيعي را ترور ميكند و درنهايت وقتي مجريان سيستم براي سوژه پروندهسازي ميكنند، شاهد نقشآفريني درخشان سارا حاتمي، صابر ابر و ستاره پسياني بوديم كه از چهار ويژگي مثبت بهرهمند بودند، انقباض جسماني نداشتند، از اسلوبهاي زيباييشناسي بدن بهرهمند بودند و ميميك صورتشان با متن هماهنگ بود، گويش و آوايي صادقانه داشتند و در كنار بازي خوب ديگر بازيگران نقش را شخصي كرده بودند، اما متاسفانه شاهد حضور بسيار ضعيفي از سوي گلاره عباسي و جواد عزتي بوديم كه بعضا صلبيت در كلام داشتند، بيروح و سطحي ظاهر شدند، كلامشان صادقانه نبود يا اسير تيپيكال بودند. طراحي صحنه و لباس خوبي را شاهد بوديم، از خانه، محل و ماشين هر طبقه، فرهنگ و شغل گرفته تا نحوه لباس پوشيدن كاراكترها كه با حرفه، جايگاه اجتماعي و شخصيت آنان همخواني داشت. فيلم داراي پالتهاي رنگي مناسب است كه به زيبايي بصري فيلم كمك كرده و همچنين از روانشناسي رنگ نيز بهره ميبرد. براي مثال صالحي به رنگ مشكي علاقه دارد كه نشان از قدرت و پختگي اوست مثل وقتي كه اعدام را به تعويق انداخته و رفيعي را محكوم ميكند يا عيسي پيراهني به رنگ آبي تيره پوشيده كه اعتماد به نفس بالاي او و قابل اطمينان بودنش را نشان ميدهد مثل وقتي كه نامه سازمانش را جعل ميكند تا به هدفش برسد يا وقتي كه به خانه كارتل ميرود و تهديد ميكند يا وكيل رفيعي كه پوششي نقرهاي دارد و از حس برتريجويانه او و نبوغش در سرپوش گذاشتن بر اعمالشان خبر ميدهد. در دكوپاژ شاهد صدابرداري خوبي هستيم كه به همراه تدوين حرفهاي به ضربان فيلم افزوده، اصلاح رنگ و نور داشته، اما كارگردان اگرچه كه سكانسهاي خوبي را انتخاب كرده اما فيلمنامه را چكشكاري نكرده و بر ديالوگها نظارتي نداشته است، از عنصر خوب روايتگري برمبناي كدگذاري استفاده كرده مثل وقتي كه در تلويزيون تصويري از فيلم لئون را ميبينيم تا به ما بگويد عيسي و ثريا نسخه ايراني لئون و ماتيلدا هستند، هر چند كه ضعيف در آمده يا وقتي كه عيسي به شكل جنين ميخوابد تا از روحيه سرسخت و احساساتي او بگويد. زاويه دوربينش بسيار خوب است مثل وقتي كه ثريا سرش را از ماشين بيرون ميكند تا حس رهايي را ادا كند، يا وقتي عيسي، صالحي را در بالاي تپه ميبيند كه نگاهش ميكند تا بگويد سيستم بر او اشراف دارد، يا وقتي ثريا را در اتاق فرزندش مييابد تا بگويد از ديد عيسي او مانند دخترش است. فيلم موسيقي متن خوبي دارد كه در ابتدا حس رقابت و در انتها روايتگر سوگ بود اما موسيقي تيتراژش مناسب سريال تلويزيوني است و نه يك فيلم سينمايي. در روانشناسي شخصيت برمبناي نظريه كارل يونگ، عيسي يك قهرمان سايهگون است مانند رابين هود يا بتمن اما پرسوناي او تداعيگر كشمكش دروني اوست، انگيزه خود را از ضد قهرمان تبهكار ميگيرد، طغيانگر است، آرماني شريف و انساني دارد اما در روش، خشونت، قانونشكني و انگيزه انتقام شخصي را مخفي نميكند و گذشتهاي تاريك دارد. ثريا در كنار عيسي نماد آنيما است كه مظهر خصايصي چون دانايي عاطفي، حساسيت و چهرهاي عاشقانه يا جنسي است.
صالحي نيز براي عيسي نماد پيرمرد دانا است كه با موي سفيد كرده خود نقش استاد را براي قهرمان بازي ميكند.