ماجراي كنار رفتن مربي پرسپوليس از اين تيم
آقا كريم؛ پستهاي موجود و دوستان آنفالو نشده!
آيا يك حذف ديگر در فوتبال ايران رقم خورده؟ اين مسالهاي قابل اثبات نيست و بر اساس منطق آنچه قابل اثبات نباشد، قابل رد كردن هم نيست. اما نشانهها همان نشانههاي آشناي قديمي است. همان نشانههايي كه بعد از پديدار شدنشان به ناگاه ميبينيم يك نفر كمكم از اخبار و رسانهها و فعاليتهاي مرتبط ناپديد ميشود. بعد با خودمان ميگوييم: «آه! پس او هم...» اصلا نيازي به شخم زدن تاريخ نيست. همين ماجرايي كه دو فصل پيش براي وريا غفوري رخ داد و نيم فصل ليگ گذشته تكرار شد. همين كه يك روز علي دايي ديگر در فوتبال ايران مربيگري نكرد. همين كه محمد دادكان خانهنشين شد. مثالها زياد است يا چرا راه دور برويم. ماجراي نكونام و استقلال كه فراموشمان نشده. همين ماه پيش بود كه كاپيتان سابق تيم ملي براي نشستن روي نيمكت استقلال دچار مشكل شد و در نهايت خبرگزاري فارس نوشت نكو با عفو رهبري توانست سرمربي آبيها شود. حالا سر ماجراي جدايي كريم باقري از پرسپوليس اين سوال مطرح شده كه آيا او به خاطر فعاليتها و برخي موضعگيريهايش در پاييز و زمستان سال گذشته دچار مشكل شده يا ماجرا واقعا يك تصميم فوتبالي است؟
درويش ميگويد قرارداد كريم باقري با نظر كادرفني تمديد نشده و سيد جلال حسيني از فصل بعد جاي او را ميگيرد. ميگويد قرار نيست همه كاپيتانهاي پرسپوليس روي نيمكت اين تيم بنشينند. حرفي كه گرچه بيادبانه است، اما منطقي است. خود كريم باقري هم در دو مصاحبه مجزا گفته ماجراي ممنوعالكارياش صحت ندارد. اما از آن طرف هواداران متوجه هستند كه هنوز برخي پستها در صفحه شخصي كريم باقري هست و «پاك» نشده. هنوز برخي همبازيان سابق «آنفالو» نشدند. متوجه هستند كه درويش در مورد سيدجلال اشتباه ميكند، چرا كه او مدرك B مربيگري دارد و براي نشستن روي نيمكت يك تيم ليگ برتري نياز به مدرك A آسياست. هواداران ميفهمند كه بعيد است يحيي، كريم باقري را نخواسته باشد. بعد وقتي تجربيات خودشان از زيست در اين كشور را كنار هم ميگذارند به اين نتيجه ميرسند كه احتمالا يك پيغام شفاهي يا يك توصيه به مديرعامل پرسپوليس از جايي نامعلوم چنين شرايطي را رقم زده است. خيليها در اين مملكت با چنين وضعيتي مواجه شدند. از هنرمنداني كه يك روز متوجه شدند ديگر هيچ كس به آنها زنگ نميزند تا بازيكني كه به يكباره ميشنود هيچ باشگاهي به او پيشنهاد نميدهد. آنها نميدانند چه شده چون هيچ مدرك فيزيكي يا نامهاي مبني بر ممنوعالكاري در ميان نيست. آنها فقط يك روز به خودشان ميآيند و ميبينند داستانشان به پايان رسيده.