• ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5528 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۹ تير

گفت‌وگو با تينا بخشي، نويسنده، طراح و كارگردان نمايش «خانوم»

رنج تحمل‌ناپذير فرودست بودن

اين نمايش در پي نشان دادن آن است كه محيط محروم چطور به جاي آدم‌ها براي‌شان تصميم مي‌گيرد

احمدرضا حجارزاده

اين شب‌ها اگر به سالن انتظامي در خانه هنرمندان ايران سر بزنيد، مي‌توانيد تماشاگر نمايش «خانوم» به نويسندگي، طراحي و كارگرداني تينا بخشي باشيد كه از ۲۹ خرداد اجراي خود را در اين سالن آغاز كرده است. «خانوم» برداشتي آزاد از نمايشنامه «كلفت‌ها» اثر مشهور ژان ژنه فرانسوي است. در اين نمايش، سارا سيبي، ساغر طاهرپور و رضا امانلو بازي كرده‌اند. تينا بخشي كه پيش از اجراي اين نمايش بيشتر به عنوان بازيگر و طراح گريم و لباس شناخته مي‌شد، با كارگرداني تئاتر «خانوم» نخستين تجربه كارگرداني خود را روي صحنه برده است. با او درباره انگيزه كارگرداني، پروسه توليد و شيوه اجرايي نمايش «خانوم» گفت‌وگو كرديم.

 

‌چه شد تصميم گرفتيد كارگرداني كنيد و چرا اين متن را انتخاب كرديد؟

سال 92 من بازيگر و طراح گريم نمايش «خواهران پاپن» به كارگرداني خانم مريم مالمير بودم. پيش‌تر در آموزشگاه استاد سمندريان اين متن را خوانده بودم كه آن موقع ممنوع بود و كسي اجازه كاركردنش را نداشت. بعد از آن اجرا، خيلي درگير اين متن شدم و درباره جنايت «خواهران پاپن» تحقيق كردم. اين متن به عنوان نمونه‌اي از جامعه فرودست و فرادست هميشه گوشه ذهنم بود و به من تلنگر مي‌زد. اين خشمي كه از آدم‌هاي فرودست جمع مي‌شود به واسطه فشارهاي اجتماعي و اقتصادي و... بعدا وقتي براي ادامه‌ تحصيل رفتم ارشد كارگرداني بخوانم، بايد يك پروژه عملي را اجرا مي‌بردم. خيلي فكر كردم كه چه متني مي‌تواند اقتضاي الان باشد. ناگهان ماجراي قتل بابك خرمدين اتفاق افتاد. صرف‌نظر از آن جنايت، خشمي كه باعث مي‌شود ما حتي نتوانيم در فضاي امني به نام خانواده و زير يك سقف همخون‌مان را تحمل كنيم، منجر به جنايت مي‌شود. آن جنايت شايد در يك لحظه است اما خشمي كه طي سال‌ها كم‌كم شكل مي‌گيرد، موجب مي‌شود آدم‌ها نسبت به عزيزان‌شان دچار سرخوردگي و بدحالي شوند و ترجيح دهند تنهاتر باشند و اين از خانواده شروع مي‌شود و مي‌آيد بيرون و ادامه پيدا مي‌كند. اين نقطه باعث پافشاري من بود تا يك بازنگري دراماتيك داشته باشم به متن اصلي نمايشنامه «كلفت‌ها» و جنايت «خواهران پاپن» و زندگي خود ژان ژنه.

‌در پروسه تحقيق براي نگارش متن از چه منابعي استفاده كرديد؟

در پروسه تحقيق اين متن، مستندهاي زيادي درباره جنايت‌هاي «خواهران پاپن» ديدم، كتاب و مطالب اينترنتي را خواندم و متوجه شدم در اين جنايت يك چيزي خيلي پررنگ بود؛ اينكه آن «كلفت‌ها» كه خانم خانواده لنسن را كشتند، به شكل خيلي وحشيانه‌اي او را كشتند؛ با دست خالي يا فقط از چكش و اتو استفاده كرده بودند! منتها بعد از قتل، نه فرار كردند و نه دست به دزدي زدند. اصلا مساله‌شان فرار كردن و سرقت از آن خانواده پولدار نبوده. اين نكته خيلي حايز اهميت است. در سال‌هاي دهه 1940 وقتي چنين قتلي اتفاق مي‌افتد، آدم فكر مي‌كند آنها بايد يك چيزي بردارند و فرار بكنند و ردي از خودشان نگذارند، ولي محكم ايستاده‌اند و گفته‌اند ما كشتيم! اين پافشاري نقطه خيلي جذابي است براي يك آرتيست كه بخواهد در هر حوزه هنري نگاه متفاوتي به آن داشته باشد.

‌بيش‌تر روي كدام بخش از زندگي و ماجراي «خواهران پاپن» تمركز داشتيد؟

چيزي كه در اين متن برايم جذابيت بيشتري داشت، آن بود كه محيط روي روند فكري شما تاثير مي‌گذارد. براي مثال شما اگر در ايران به دنيا بياييد، خيلي فرق دارد با اينكه در اتريش به دنيا بياييد. در همين ايران هم اگر متولد پايتخت باشيد، زندگي در خيابان گاندي با خيابان قلعه‌مرغي خيلي فرق دارد. خانواده، فرهنگ، وضعيت مالي بر سرنوشت انسان امروز خيلي تاثير دارد. اين روانشناسي زرد كه مي‌گويد: «صبح زود بيدار شو! اگر پولدار نيستي تقصير خودت است. بايد بروي پولدار بشوي و ...» واقعا در جامعه امروز ما حرف بيهوده‌اي است، چون محيط براي شما تصميم‌گيرنده مي‌شود. يك وقت‌هايي هر ‌قدر هم كه تلاش بكنيد، نمي‌توانيد از پسِ آن بندها رهايي پيدا بكنيد و همه اينها كاراكتر شما را تشكيل مي‌دهند. برخي اوقات كاراكترتان پر از عقده است، بعضي وقت‌ها با يك ‌عالمه خشم همراه است. اين ماجرا خيلي مهم است كه آدم‌ها تا يك جايي تصميم‌گيرنده‌اند. از يك جايي به ‌بعد به اقتضاي جايي كه به دنيا مي‌آيند، براي آنها تصميم گرفته مي‌شود. اين كاملا ماجراي شانس است.

‌با توجه به اينكه نمايشنامه «كلفت‌ها» متن بسيار جذابي است و بارها در ايران و جهان اجرا شده، در اين بازنگري كه به نمايشنامه داشته‌ايد، چه شد كه نويسنده را وارد نمايش كرديد؟ چرا خود متن اصلي را اجرا نكرديد؟

خب فارغ از اينكه نمايشنامه «كلفت‌ها» به لحاظ مميزي خيلي زير فشار است، اگر كارگرداني بخواهد آن را روي صحنه ببرد بايد يك بازنگري و تغييرات اساسي در متن داشته باشد، چون ترجمه‌اي قديمي از آن موجود بود. البته الان فكر مي‌كنم خانمي به نام فرزانه سكوتي ترجمه تازه‌اي از آن را منتشر كرده‌اند، ولي من ترجمه آقاي بهمن محصص را كار كردم كه سال 1341 چاپ شده. فكر مي‌كنم بايد در شيوه اجرايي، نگاهي نو به اين اثر بشود. غير از اين، نكته ديگري كه هست، به ژان ژنه گفته بودند: تو نمايشنامه «كلفت‌ها» را از روي زندگي خودت نوشته‌اي، نه بر اساس ماجراي «خواهران پاپن»، چون خودش هم خدمتكاري كرده بوده و زندگي‌اش تشابهات زيادي با زندگي آن دو خواهر داشته. ژنه هيچ‌ وقت اين موضوع را انكار نمي‌كند، تاييد هم نمي‌كند. من عمدا مي‌خواستم با اين شباهت‌ها يك مولف و خالق را بياورم توي داستان خودش و چالش‌هايي را كه با كاراكترهاي خودش دارد، به معرض نمايش بگذارم، چون اين كاراكترها هم برگرفته از بخشي از روح آن آدم هستند. در واقع اين چالش‌هاي خودش با خودش است. او گاهي نمي‌تواند از پس خودش بربيايد و باعث مي‌شود هر دو كاراكتر را بكشد. تنها در اين صورت مي‌تواند احساس راحتي بكند و مسيرش را ادامه بدهد و مابه‌ازاي اين داستان، ماجراي زندگي خودش را روايت بكند؛ چيزهايي كه اتفاق مي‌افتد در قصه و ما با خودش در زندگي واقعي‌اش همسو مي‌شويم كه به نظرم خيلي مهم است. آنچه در كارم خيلي بر آن تاكيد دارم، اين است كه مولف، چه نويسنده باشد و چه آهنگساز و... اولين ابزار اساسي كه در اختيار دارد، قلم اوست. حالا يك جايي آن قلم مي‌افتد به دست كاراكترهايش و حالا ما بايد از اين منظر ببينيم كه وقتي قدرت مي‌چرخد، چه اتفاقي مي‌افتد؟ آيا به همان ميزان ديكتاتوري اتفاق مي‌افتد يا نه و ما مي‌بينيم بله، اتفاق مي‌افتد. فقط كافي است ابزار را جابه‌جا بكنيد. در يك آن، همان مقدار تفكر عوض مي‌شود.

‌نمايشنامه «خانوم» براي مخاطبي كه با متن «كلفت‌ها» آشناست و شخصيت‌هاي «كلر» و «سولانژ» را مي‌شناسد، قابل درك و جذاب است، اما تماشاگري كه هيچ شناخت و ذهنيتي از داستان ندارد، به راحتي متوجه ماجرا نمي‌شود و نمي‌داند با چه اتفاقي روبه‌رو است. از طرفي ريتم نمايش در نيمه نخست آن خيلي كند پيش مي‌رود و اطلاعات گنگ و مبهم به تماشاگر عرضه مي‌شود. آيا اين نمايش را براي مخاطب خاص روي صحنه برده‌ايد؟ نگران نبوديد كه بخشي از تماشاگران علاقه‌مند به تئاتر را از دست بدهيد؟

اگر بخواهم صريح و صادقانه پاسخ بدهم، بايد بگويم نه، نگران نبودم، چون اصولا ژان ژنه جزو نويسندگان ابزوردنويس و پيچيده‌نويسي است كه اين در قصه‌اش اتفاق مي‌افتد، يعني خودش با ابزورد تناقض دارد. غير از اين، خودش يك مانيفست جدي دارد كه مي‌گويد: «زيبايي را آدم‌هاي ديگر مي‌نويسند. من مي‌خواهم زشتي‌ها را نشان بدهم.» علاوه بر اين فكر مي‌كنم در شرايط فعلي ما، اگر هم وارد سالن نمايشي بشويم، شايد يكي، دو ساعت بخنديم و بيرون بياييم، ولي كماكان آن حال خوب با ما نيست. بنابراين مي‌دانستم كه نمايش من روي لبه تيغ است و بيشتر فكر مي‌كردم كه مخاطب، نمايشم را پس بزند.كاملا عامدانه به اين ماجرا نگاه كردم، اما اشاره شما را به گنگ‌ بودن نمايش مي‌پذيرم. درست است، ولي در راستاي آن كلي ديالوگ در نمايش هست كه باعث تفهيم حالِ بدِ كاراكترها، حالِ بدِ شرايط اجتماعي و محيطي مي‌شود و موجب همراهي مخاطب با آن بدحالي بشود. من اين بدحالي را در مخاطبم مي‌خواستم، چون اساسا نمي‌خواستم تماشاگر از سالن بيرون كه مي‌آيد، بعد بگويد: «خب حالا برويم يك رستوران غذا بخوريم. امشب هم خوش گذشت!» دلم مي‌خواست بعد از نمايشم فكر بكند الان در چه جامعه‌اي از هر سو پيچيده و سنگين و بدحالي زندگي مي‌كنيم كه يك بخشي از آن نيز همين نمايش است.

يكي از نقاط قوت نمايش «خانوم» بازي‌هاي خوب بازيگران شماست. در نيمه اول اجرا، به خاطر شيوه درست بازيگران، تماشاگر به‌رغم ريتم كند، ديالوگ‌ها را خوب گوش مي‌دهد و از بازي و بيان بازيگران بهره مي‌برد. اين موضوع اتفاقي بوده يا هنگام نگارش متن و پروسه تمرين‌ها به آن فكر كرده بوديد؟

من دو سال براي اين متن ايستادگي كردم. دو سال دانه به دانه اجرا را، يعني استعاره‌ها، تشابه‌ها و آرايه‌ها، حتي به چيدمان ديالوگ‌ها و آهنگ بيان‌شان فكر كرده بودم. به همين دليل اولين چيزي كه براي بازيگرانم نقطه‌گذاري كردم، اين بود كه يك واو در متن جابه‌جا نشود.گفتم اگر ميزانسن را اشتباه برويد يا حركت اشتباهي پيش آمد، اشكالي ندارد، ولي متن اساسِ اين كار است و خيلي روي آن تاكيد دارم، چون در جامعه ما، كلمه بيش از هر سلاح ديگري آدم مي‌كشد! كلمه است كه ما را وادار به فكر كردن مي‌كند، به زندگي‌ كردن و عاشق‌ شدن و حتي به پايان زندگي‌مان. در كل كلمات ما را مي‌سازند. چيدمان اين كلمات براي من و مفهوم‌شان براي تماشاگر مهم بود.

‌براي اجراي نمايش «خانوم» چرا از شيوه اكسپرسيونيستي استفاده كرديد؟ آيا متن قابليت اجرا به شيوه رئاليستي يا فرم‌هاي ديگر را نداشت؟

ببينيد، قبل از اجراي اين نمايش، من حدود پنجاه فيلم خارجي از اجراي «كلفت‌ها» ديدم و خيلي به آنها دقت كردم. نمايش‌هاي خيلي خوبي بودند و اكثرشان هم رئاليستي كار كرده بودند، اما نگاه من به متن اين‌گونه نبود. فكر مي‌كنم كه من اگر مي‌خواستم در فرم اجرا رئاليستي پيش بروم، به تماشاگر خيلي حالِ بدي دست مي‌داد. پس ناگزير بودم از تصوير و فرم هم استفاده بكنم. يكي از چيزهايي كه به آن فكر كردم، لباس‌ها بود. از رنگ‌هاي خنثي و سرد استفاده كردم. در بحث رنگ‌آميزي، فقط يك لباس قرمز دارم، يك دستكش سفيد و جوراب‌هاي رنگي. غير از اين، باقي رنگ‌ها سردند. در فرم بدني، ديالوگ‌گويي و نگاه رنگي به كل صحنه، نمي‌توانستم رئال پيش بروم، چون تماشاگر پس مي‌زد. به نظرم يك كارگردان را، ميزانسن‌هاي او كارگردان مي‌كند. طراحي و ميزانسن‌هاي خوب باعث مي‌شود ما كارگرداني و تفكر را ببينيم. از سوي ديگر خيلي سعي كردم به كارگرداني بپردازم كه هم خودم را به عنوان يك كار اولي به چالش بكشم و رئال پيش نروم و هم اينكه ببينم مخاطبم به قصه‌اي كه سرشار از بدبختي است و با شيوه اكسپرسيو اجرا مي‌شود، چگونه نگاه مي‌كند و چقدر تا پايان نمايش همراه مي‌شود؟!

‌بازيگران چگونه انتخاب شدند و در پروسه تمرين و اجراي نمايش چقدر همراه بودند براي رسيدن به نقش و خواسته‌هاي شما؟

من هميشه معتقدم كه نقش مي‌گردد و صاحبش را پيدا مي‌كند! يعني نه كارگردان و نه بازيگر در انتخاب كسي براي ايفاي نقش تاثير دارند. اگر نقشي براي كسي نباشد، تا شب آخر هم براي او نيست. در اين كار هم من بازيگران را انتخاب نكردم. در روند توليد نمايش، همكاري با اين دوستان خودش پيش آمد و خوشبختانه خيلي همراه بودند. مثلا از لحاظ گريم، بازيگر مرد كار، موهاي بلندي داشت كه سال‌ها براي بلندكردن‌شان صبر كرده بود، اما مجبور شد براي اين نقش كاملا موهايش را بتراشد. همچنين بازيگران خانم، به لحاظ زماني و انگيزه خيلي جست‌وجو مي‌كردند براي رسيدن به نقش و خيلي كوشا و پرتلاش بودند. به نظرم نمايش مثل فوتبال، يك كار تيمي است. اگر بخواهيم ديكتاتوري پيش برويم، اصلا پيش نمي‌رويم. بايد بين اعضاي گروه همدلي باشد. همزيستي درازمدت با نقش است كه موجب مي‌شود اتمسفري به تماشاگر برسد از انرژي بازيگران كه روح كاراكترها در آن هست.

‌براي ساخت موسيقي، از حضور و هنر داريوش تقي‌پور به عنوان يكي از بهترين آهنگسازان معاصر ايران استفاده كرده‌ايد. چه شد كه سراغ او رفتيد؟ با اينكه اصلا مديوم آهنگسازي ايشان، موسيقي تئاتر نيست.

آقاي تقي‌پور خيلي به من لطف داشتند كه آهنگسازي كارم را قبول كردند. ايشان يكي از دوستان قديمي‌ام هستند و من هميشه پيگير موسيقي‌هاي‌شان بودم. مي‌دانيد كه ايشان با آقاي ماني رهنما و قاسم افشار همكاري داشته‌اند، موسيقي فيلم ساخته‌اند و چند آلبوم منتشر كرده‌اند. من خيلي نگاه جهانشمول ايشان را در موسيقي دوست دارم. اساسا روي يك سبك خاص پافشاري نمي‌كنند و خيلي درگير مفهوم هستند. موسيقي‌هاي بي‌كلام ايشان، بسياري تصويري است. اتفاقا من دنبال آهنگسازي بودم كه به كارم و خط فكري‌ام تصوير اضافه بكند. هيچ‌ كس بهتر از آقاي تقي‌پور نمي‌توانست اين كار را انجام بدهد. موسيقي كار حتي براي بازيگرانم انگيزه‌اي قوي شد. به نظرم يكي از نقاط قوت نمايش موسيقي آن است، چون در طول اجرا همراه بازيگر است و لحظه‌هاي حسي‌اش را پررنگ مي‌كند و امكان بازي بيشتري به او مي‌دهد.


داريوش تقي‌پور، آهنگساز نمايش: 
روزي كه تينا بخشي در مورد نمايش «خانوم» با من صحبت كرد، متوجه شدم با دو نويسنده و دو قصه همزمان روبه‌رو هستم كه نوعي عصيان شخصيت‌هاي اين دو قصه و همين‌طور دو نويسنده‌ها (ژنه و بخشي) در لحظه اكنون نمايش آشكار است. اين درهم‌تنيدگي روايت‌ها و نحوه اجراي آن ساختاري تازه براي موسيقي طلب مي‌كرد؛ كاري چندوجهي و پيچيده. روايت موسيقي در واقع پلي ارتباطي است ميان اين شخصيت‌ها و روايت‌ها و درنهايت عصيان برخاسته از اين سرنوشت گريزناپذير قشر ويران‌شده جهان امروز.


شايان صفوي، طراح صداي نمايش: 
مرز ميان خيال و واقعيت، به همان باريكي بندِ بندباز داستان ژان ژنه است؛ طولاني، ناپيدا و هول‌انگيز اما خيره‌كننده. صدا مهم‌ترين مولفه‌ يك نمايش در بازتوليد خيال براي مخاطب است و در نمايش «خانوم» نيز با طراحي صدا، ما مرز ميان خيال و واقعيت را ديگر حس نمي‌كنيم. دايما نمي‌دانيم حقيقت در كجاي خيال رنگ مي‌بازد و عنصر خيال در كجاي حقيقت نهفته است. «خانوم» گرچه نمايشي كاملا صدامحور نيست اما به درستي از آن بهره مي‌برد و مخاطب را در دنياي ژان ژنه غرق مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون