چرا «خانه عروسك» به كارگرداني رويا صفري نمايش خوبي است؟
عروسكهايي در حصر باورهاي پوسيده
سحر ناسوتي
تئاتر در ذات خود هنري مبتني بر قرارداد است. قرارداد نمايشي به تماشاگر فرصت ميدهد كه دنياهاي دوردست و ناديده را در يك قاب صحنه خالي تماشا كند و وقايعي كه در كاخي در دانمارك، خانهاي در امريكا يا بياباني در ناكجاآباد روي داده را تماشا كند. گاهي اين قرارداد از مكان فراتر رفته و زمان، اشيا و حتي شخصيتها را در بر ميگيرد. گاهي زني به مرد و مردي به زن تبديل ميشود، شخصيتها تبديل به چيزي غير از انسان ميشوند يا موارد خلاقه ديگري روي ميدهد كه قرارداد نانوشته آن توسط كارگردان با تماشاگران وضع شده است.«خانه عروسك» رويا صفري نمايشي از آن دست است كه تماشاگر را در مواجهه با نوراي عروسك قرار ميدهد و اين قرارداد، مهمترين و اصليترين ويژگي خانه عروسكي است كه اين روزها در سالن استاد انتظامي خانه هنرمندان به روي صحنه ميرود. «خانه عروسك»اي كه در اين سالن اجرا ميشود، نمايشي خلاقانه و پر از قراردادهاي بديع است. در اين نمايشِ نسبتا اكسپرسيونيستي، بيش از آنكه در جستوجوي لحظات احساسي رئاليستي از وقايع داستان باشيم، ميتوانيم ماهيت دروني اشخاص و تحليل كارگردان از آنها را تماشا كنيم. شخصيت نورا با بازي رويا صفري، عروسكي است كه در دست توروالد و كروگ ميچرخد، ميرقصد، بر زمين ميافتد و دوباره از نو برميخيزد. شخصيت كروگ كه در متن ايبسن ماهيتي دوگانه دارد و ميان يك انسان خوب و يك شخصيت منفي در نوسان است، در اين اجرا داراي دو بازيگر است: دو نفر كه همديگر را تكميل ميكنند و كروگ در بازي ميان سياه و سفيدِ آنها تاب ميخورد. شخصيت كريستينا نيز با حركاتي درشت و كمابيش فاقد ظرافتهاي زنانه، به ويژه در مقابل نوراي عروسك، نشاندهنده تمام ويژگيهاي درونياش است: زني محكم، مقاوم و تا حدي سرد كه احساسات شخصياش را براي نجات مادر و برادرانش زير پا گذاشته و با مردي ازدواج كرده است كه دوستش نداشته و حالا پس از مرگ او، هيچ چيز براي از دست دادن ندارد. اين شكل بازنمايي كريستينا باور غالب مردانه در متن است كه نمايندگي آن بر عهده توروالد، شوهر نوراست: گويي در تفكر توروالد به مثابه مغز متفكر دنياي مردانه، زني واقعي، نه عروسك كه ميتواند كار كند و از پس خودش برآيد، چهرهاي درشت و خشن دارد. سير داستاني با حضور زني كه در گوشه صحنه ايستاده و مديريت صحنه را بر عهده دارد و هر از گاهي به نورا كمك ميكند، عرقش را پاك كرده، كلماتي را به يادش ميآورد و با چسباندن دماغ قرمز به دو كروگ، آنها را تبديل به دلقك ميكند، شكل ميگيرد. اين زن كه در واقع مديريت صحنه و اجرا را بر عهده دارد، به خوبي با تحليل دروني اجرا همخواني دارد: در جايي كه زنان تنها به عنوان چكاوك خوشخوان و اسباببازي مردان شناخته ميشوند، مدير اجرا نبايد زيبا باشد: او يك خدمتكار با عينكي بزرگ است كه لباسي طوسي بر تن دارد، پيشبندي بسته، صحنه را جارو ميكند و در عين نقش مهمش در طول اجرا، ظاهري ساده و فروتنانه دارد؛ زيرا نقش زن در اين نمايشنامه اينگونه است. از سوي ديگر چهار قابي كه در انتهاي صحنه شبيه به جعبههاي قرار گرفتن عروسكها هستند و شخصيتها هنگام بيكار بودن روي صحنه، در آنها قرار ميگيرند، به ما نشان ميدهد كه همه شخصيتهاي نمايش عروسك هستند: عروسكهايي كه در قاب باورها و تفكرهاي پوسيده قرار گرفتهاند.شيوه اجرايي «خانه عروسك» به روايت رويا صفري جذاب و پرانرژي است و تماشاگر را در طول اجرا ميخكوب ميكند: ژستها و حركات بدني فوقالعاده به ويژه براي نورا كه نقش اصلي را بر عهده دارد، نشان از كارآزمودگي گروه اجرايي دارد. ريتم تند و تمپوي مناسب اجرا، مخاطب را براي دنبال كردن داستاني آشنا تهييج كرده و استفاده از عناصري نظير پيشبند نورا كه از جنس طناب است و در چرخش و حركات او تصاوير زيبايي ايجاد كرده و در عين حال نشان از بردگي او دارد، گريمهاي خاص شخصيتها كه آنها را شبيه به شخصيتهاي بالماسكه كرده و در انتهاي نمايش نيمي از آن از صورت نورا پاك ميشود تا چهره واقعي او را به نمايش بگذارد، چرخشها، كشيده شدنها، بالا رفتنها و بر زمين افتادنهاي نوراي عروسك و بيني كروگ و پايبندي به متن ايبسن براي كوبيدن در خانه در آخر نمايش «خانه عروسك» صفري را به اجرايي خاص تبديل كرده است. اجرايي از يك گروه دانشجو كه به ما نشان ميدهند و تاكيد ميورزند كه آثار خلاقه در دست گروههاي جواني است كه هنوز در مسير حرفهاي شدن قرار نگرفتهاند و به همين دليل از قواعد گيشه براي جذب مخاطب پيروي نميكنند.