در ستايش فرزانگي
نماي دور، نماي نزديك
هادي خانيكي
1- بيش از سه دهه است كه خانم دكتر زهرا شجاعي را از نزديك ميشناسم، آغاز آشنايي پيش از آن بود كه كنش در عرصه سياست و مسووليت رسمي در حوزه زنان راهي به سوي همفكري و همراهي بگشايد. دوره بيرون ايستادگي بخشي از نيروهاي انقلاب در بيرون نظم رسمي بود و نوعا در چنين وضعي ورود به جهان مطبوعات و گفتوگو بر سر دغدغههاي انديشهاي - به خصوص انديشه سياسي - شناختهترين راه بود. خانم شجاعي در آن ايام عزلت و عسرت براي نشريه «پيام زن» كه در دفتر تبليغات اسلامي قم منتشر ميشد، مينوشت و براي اين نوشتن و انديشيدن پنجرههايي به سوی گفتوگو باز ميكرد، البته در اين كار نقش همسر دانشور و انگيزهمندش دكتر مرادعلي توانا هم موثر بود چرا كه او حلقه وصلي ميان شبكههاي كنشگر مرزي در ميانه ميدانهاي فكر و فرهنگ و انديشه بود. شبكههايي كه به اعتبار دوستي و همنشيني يا همسرشتي و همسرنوشتي به هم پيوند ميخوردند و طبيعتا در جايي خانم شجاعي و من را هم به گونهاي دربر ميگرفتند.
2- شكلگيري جنبش دوم خرداد و به ميدان آمدن جمعها و شخصهاي بيرون افتاده از نظم رسمي در فرآيند انتخابات رياست جمهوري به آن آشناييها و همكاريهاي ناپيوسته پيشين ما نوعي همفكري و همكنشي جديد سياسي داد؛ ستاد انتخاباتي سيدمحمد خاتمي در آغاز و سپس ورود او به دولت هشتم و تأسيس «مركز مشاركت زنان» ميداني بزرگتر براي گفتوگو و كنش مشترك بود. خانم شجاعي و همكارانش در پي ترجمه «جنبش مدني اصلاحات» به زبان سياستورزي و افق گشودن در حوزه مشاركت اجتماعي زنان بودند و من در پي پاسخگويي به چنين ضرورتي در عرصه فرهنگ و دانشگاه و طبيعي بود كه معضلهاي مشترك اين گونه نيازها و الزامها، امثال او و من را بيشتر دعوت به همفكري و همكاري ميكرد.
3- گذشت ساليان و دههاي پرفراز و فرود بر جامعه و كنشگرانش، عرصههاي جديد و متفاوتي در انديشهگري و سياستورزي ميگشود؛ اصلاحات و كاميابيها و ناكاميابيهاي آن فصلي مهم از تاريخ توسعه ايران و تحولات اجتماعي معاصر بود كه ضرورت راهيابي به دنيايي ديگر از فهم و فعاليت را پيش آورده بود. دنياي انديشهگري و سياستورزي بعد از 84، دنياي دعوت به فهم تواناييها و ناتوانيهاي «جامعه مدني» انجام فعاليتهاي مدني بود. آنجا كه خانم دكتر شجاعي هم در كنار بسياري از زنان اصلاحطلب ايراني در سراسر كشور در جستجوي ترجمه و تفسير مدلي مشاركت سياسي و اجتماعي زنان از طريق تاسيس و تقويت نهادها و تشكلهاي جديد بودند و طبيعتا ورود به اين جهان متفاوت و دشوار و رويارويي با انبوهي از تنگناها و مسائل تازه نيازمند انديشيدنها و تلاشهاي نو و مستمر بود كه حضور او و امثال او در اين ميان پررنگ و ديدني است. جامعه ايراني و به ويژه زنان آن در اين سالها هم توان و هم تفاوت خود را با مراحل و مقاطع گذشته نشان دادند و هر انديشهگر و سياستورزي را در اين زمانه ناگزير از فهم اين «قدرت زنانه» كردند. پديدهاي كه بايد در آن نوع نگاه و جاي ايستادن خانم دكتر شجاعي و زنان نوانديش و اصلاحگراي نظير او را بازشناخت.
4- خانم دكتر شجاعي در تلاقي ميان جهانهاي «انديشهگري» و «سياستورزي» و پيمودن راه دشوار آزادي و دموكراسي در اين سالها به جهان ناخواسته ديگري هم وارد شده است: جهان همنشيني با سرطان و رويارويي با دردها و سختيهايش. جهاني كه بنا به تجربه خودم همه آموزهها و باورها و دانستههاي پيشين را به بازخواني و بازآفريني دعوت ميكند. «قدرت عبور از اين جهان» و «قدرت انديشيدن براي ايران و كوشيدن براي احقاق حقوق اساسي ملت» همراه هماند. من در رويارويي با اين دو جهان باز همدرد و همسخن و همراه خانم دكتر شجاعي شدهام و ضرورتها و زمينهها و افقهاي مشترك را در برابر اقران و امثالمان روشنتر ميتوانم ببينم.
5- خانم دكتر شجاعي را در اين روزها دوباره در خانهاش ديدم. با دو تن از دوستان و همسر همراهش همچنان بيش از درمان «سرطان تن» در انديشه درمان «سرطان وطن» بود. نگاهش به امروز و آينده بيش از توقف گذشته و در دنياهاي پيشين به چشم ميآمد. همچنان ميشد بارقههاي باور و اميد به خدايي كه در نزديكي همه ماست و اميد به اثربخشي انديشهگري و سياستورزي اصلاحگرانهاي كه پشت همه اعتراضها و انتقادهاي جامعه به وضوح نهفته است ديد. او اگر چه وفادار به سنتهاي اصيل انديشيدن و كوشيدن و ميراث مذهبي و انقلابي و اصلاحي است، در عين حال نوانديش است و اين زماني و اين جهاني ميانديشيد و همين توازن و تعادل در زيستن ميانه جهانهاي گوناگون به او تواني مضاعف ميدهد كه ميتواند حتما در ميانه درد به درك نو از ايران و مسائل آن بينديشد و در راه تحقق آن در ميدان بماند.