يادداشتي بر نمايش «گاماسياب» به كارگرداني آرش سنجابي
نهانِ اسطوره، عيانِ زندگي
سارا كريمان
گاماسياب نام رودي تاريخي است كه تمدنهاي باستاني در حاشيه آن شكل گرفتند. بديهي است ظهور تمدنهاي باستاني با خلق روايتهاي اسطورهاي همراه بوده است. انسان از سپيدهدمان تاريخ عناصر و مظاهر طبيعت را نمود باور و اعتقاد خود ميدانست. غالبا عناصري كه به نوعي زيست و حيات خود را به آن وابسته ميدانست ماهيتي الوهي پيدا ميكردند و پيرنگي از آنها در روايتها، قصهها و حتي نقوش انتقال مييافت. در حقيقت گاماسياب پرآبترين رودخانه غرب كشور است. ارتباط ذهني آن انسانها با تصوير دو پديده از جنس برف و يخ و به شكل گاو و ماهي در راس پيشاني كوه عظيم چهل نابالغان (گرين يا گرو) نهاوند در سلسله جبال زاگرس و وجود رودخانههايي در پاييندست گاو ماهي و تاثير اين رودخانه بر حيات مادي و معنوي مردم منطقه، عامل پيدايش اسطوره گاو ماهي (گاماسي) بوده است. از اينرو گاماسياب منبع الهام بسياري از آثار ادبي- هنري بوده است از جمله رمان «گاماسياب ماهي ندارد».
از ابتداي تيرماه 1402 تئاتر «گاماسياب» به كارگرداني آرش سنجابي و تهيهكنندگي پرويز پرستويي در تالار حافظ تهران به روي صحنه رفته است كه خوانشي نمادين از روايت اسطورهاي بر دار شدن قهرماني مبارز است كه تا واپسين دم بر سر باور خود ميايستد و مرگ را بر ناحق ترجيح ميدهد. به نظر ميرسد صحنه تعمدا خالي از هر چيدمان و وسيلهاي است. چنانچه سادگي به صراحت بازگويي رنج و ملالي كه در ذهن و پيرامون قهرمان داستان ميپيچد و در بدن بازيگران به شكل فرم و حركاتي بازنمايي ميكند، ياري ميرساند. صحنه و بازيگران همگي در اسارت رنج سپري ميكنند. با پرهيز از جلوههاي بصري الحاقي به صحنه بر فرم و حركات بدن بازيگران تاكيد شده است كه سهم زيادي از بار حسي و روايي اثر را منتقل ميكند. سوران دل نيا (قهرمان داستان) بر سر باور خود و در دسيسهاي كه با همكاري معشوقه افسونگرش انجام ميگيرد به بند ميافتد و سرانجام بر دار ميشود و در طلوعي كه مظهر روشني است ياران در سوگ و ندامت، پيكر بيجان او را از تقدير شومش باز پس ميگيرند. در طراحي لباس و گريمها تكدر اندوه تكرار ميشود و به نوعي شمايي از ماهي و رود يادآور ميشود. ميزانسنها و برخي از حركات جمعي خروشها و احوالات طبيعي رود را به ذهن متبادر ميكند. سياهي و تباهي سرنوشت تكرار شونده قهرمانان و نهيب و تندي طبيعت و خاصمان. گاماسياب روايت عهدي ميان پنج تن به نامهاي سوران دل نيا، شانتين تمشك، ژرژ آگرين، لاويا خاتم و نهال كفتر بر سر باوري آزادي خواهانه است كه سوران با فريب تنسگل رش دستگير ميشود اگرچه در نهايت تنسگل رش عاشق و شيفته حقيقي سوران ميشود و شانتين تمشك هم به قامت گاماسياب در ميآيد. گاماسياب نمايشي متكي بر روايتي چند لايه است كه با توانايي بازيگران در ايجاد فرم و حس قوام يافته است، روايتي كه شايد درك و دريافت منطق روايي در آن پيچيده باشد و از اين منظر در دسته تراژدي ابزورد قرار ميگيرد. موقعيتي حادث كه تلخي بينهايت در لامكاني و لازماني به كام بيننده ميريزد، فرمهايي كه بدن را زير شكنجه روح و تن نمايش ميدهد و پاياني قطعي و قابل پيشبيني براي يأس و رنج ممتد انسان.