• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5545 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۹ مرداد

يادداشتي به مناسبت سفرِ روان شاعر، شاپور جوركش

‌‌كودكانم را پرواز بياموز...

محسن ميركلايي

«جنينِ جن‌زده!
 جانِ سبزت را به جنگلِ اجداد
 به ‌اعصارِ فراموشِ زمين ببر» (1) 
1
اكنون بايد در نوشتن احتياط كرد، آن‌‌هم درباره شخصيتي كه به سير و تفرج نيازمند نبود، زيرا مقيمِ كوي شعر و انديشه بود. اگر بخواهم خيلي موجز شرح زندگاني او را بيان كنم شايد اين بيت همشهري‌اش «حافظ» درباره‌اش صدق كند: «خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است/ چون كوي دوست هست به صحرا چه حاجت است». اما براي خلوت‌نشين شعر ديگر سخت بود زندگي و دلِ معجزه‌ها هم با او نبود، ساعت رسيده بود و «ارداويرافِ» معاصر ما ديگر دلي در سينه‌اش نمي‌تپيد. بر آن شد كه از شهرِ مردگان به شهرِ زندگان هجرت كند و به جنگلِ اجداد بازگردد. «شاپور جوركش» آن جنونِ هشيار، جانِ سبز‌ش را از ما دريغ كرد و با هزارسالگان سربه‌سر شد. هرچند او به فراموشِ زمين مي‌رود اما ما او را مي‌خوانيم: «به خوانِ سبزِ هوش»(2) شاپور جوركش آن «نيكوروي نيكوموي نيكوخوي نيكوگوي» (3) بود كه مانند برادرش «منصور حلاج» (4) قدر نديد. و «نامِ ديگر دوزخ» همان سرزميني است كه شاعرش را چنين در غربتي هولناك فرو برد. 
2
زماني‌ كه نخستين دفترِ او يعني «هوشِ سبز» متولد شد «منوچهر آتشي» در مقاله‌اي در شماره پنجاه و نهم «مجله آدينه» اين‌ نويد را به ما داد كه: «شاعرِ هوشِ سبز، بي‌ترديد از چهره‌هاي برجسته شعر آينده ما خواهد بود. شاعري برومند با كولِ باري از دانش هنري، اساطيري، تاريخي و ملي، كه شعرش، نه تنها از انديشه متكي به ابزار اسطوره و آيين سرشار و درخشان است، بلكه شكل و شگرد سرايش او نيز و كلام روان ساده او، لفاف انديشه‌هاي پيچيده نيز، تغني و حالت موسيقايي شعرش درخشان و پُر جنب‌وجوش و زيبا و زنده است». آتشي به درستي پيش‌بيني كرده بود اما عواملي باعث شد كه پس از انتشار كتاب «نام ديگر دوزخ» شاعر به‌رغم داشتن اشعاري تازه فرصت ارايه آن را پيدا نكند و در انزوا به سر برد. باري، در انبوه انتشار دفترهاي شعر بدون پشتوانه اقناع‌كننده، جوركش شاعري بود كه مخاطب خود را دستِ‌كم نمي‌گرفت؛ موضوعي كه مي‌توان آن را از پي‌نويس اشعارش به‌خوبي متوجه شد. شاعر با رجوع به متون كهن و ميراث گذشته (اساطير ايران و جهان، كتب مقدس، ارداويراف‌نامه و قصه‌هاي عاميانه و...) پژواك نويي در گوش پيرِ شعر فارسي به نوا درآورد. ذهن و زبان او وامدار همين سرچشمه‌ها بود و به خوبي مي‌دانست كه: «زبان زنده جامعه، از اساطير، روياها و تاثرات آن يعني از نهاني‌ترين و نيرومندترين تمايلاتش خورش مي‌يابد».(5) او به همين واسطه پيوندي عميق بين گذشته و امروز در شعر معاصر فارسي به وجود آورد. آن‌هم از طريق پيمايش مسير رودخانه زبان به گذشته و نوشيدن سرچشمه‌هاي آن: «فرزندِ نار/ هبوطِ سنگ/ سرانديب سنگ بر گريه‌هاي هفتاد هزار ساله آدم/ اجداد پارينه‌سنگ، هوشنگ و اژدرمار، پرومته و قفقاز/ همه‌چيز مهياست/ ريگ ريگ بيابان/ سي پاره سنگ در كفِ يهودا/ الفاظ سنگ حك شده بر پوزه پطرس/ سنگِ گور/ پنهان در آستين شِبلي/ همه‌چيز از پيش مهياست...».(6) 
جوركش با همين ابزار به ستيز با روزمرّگي و نقد ابتذال دنياي صنعتي پرداخت و اسطوره، چهره‌ها تاريخي و اشياي امروزي را به هم گره زد: «ما با موبايل برايشان/ فاتحه سفارش مي‌داديم/ و يادشان را در جنگ‌هامان/ زنده مي‌داشتيم».(7) منظومه‌هاي «شاپور جوركش» و مواجهه او با اساطير و زبان بي‌شباهت به منظومه‌هاي «اكتاويو پاز» و «تي. اس. اليوت» نيست. بي‌ترديد جالي خالي او در شعر معاصر ايران محسوس خواهد بود. و آيندگان بيشتر از او ياد خواهند كرد. 

پاورقي
1- هوش سبز، شاپور جوركش، ص 10
2- همان، ص 28
3- تفسير سورآبادي، قصه يوسف
4- اشاره به تقديمي كتاب هوشِ سبز
5- فرهنگ نو در امريكاي لاتين، ص 233
6- هوش سبز، شاهپور جوركش، ص 45
7- نام ديگر دوزخ، شاهپور جوركش، ص 83

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون