پاركينگ تاريخ و آن خبرنگار!
مهرداد حجتی
نزدیک به یک قرن از انتشار آن روزنامه محلی میگذشت که آن واقعه همه چیز را در آن روزنامه دگرگون کرد. نه تنها روزنامه که همه عرصه سیاسی کشور را. همه در بهت فرو رفته بودند. زلزلهای بزرگ رخ داده بود. کاخ سفید با افشاگری دو خبرنگار ماجراجو لرزیده بود. داستان البته از سال ۱۹۷۲ شروع شده بود. از همان نیمه شب هفدهم ژوئن که یکی از نگهبانهای ساختمان «واترگیت» در واشنگتن، متوجه نوارچسبهایی روی چند در آن ساختمان شده بود. درهایی که عمدتا از پارکینگ طبقه پایین به دفترهای کار در طبقه بالا منتهی میشدند. آنجا مقر اصلی ستاد انتخاباتی حزب دموکرات بود. همان ساختمانی که همه عملیات کارزار انتخاباتی دموکراتها از آن هدایت میشد. آن شب، آن نگهبان رنگینپوست متوجه شده بود نوار چسبها را طوری چسباندهاند تا درها پس از بسته شدن قفل نشوند! نگهبان موضوع را گزارش کرده بود و بلافاصله پلیس در جریان کار قرار گرفته بود. اما بررسی اولیه حکایت از یک سرقت بهدقت برنامهریزیشده داشت. هرچند که مدتی بعد، همان اتفاق ، سرآغازی برای پرده برداشتن از یک رسوایی بیسابقه شد. سرآسیمگی در انجام یک عملیات جاسوسی از کمپین رقیب، هم حزب جمهوریخواه و هم رییسجمهور نزدیک به آنها را در آستانه یک رسوایی بزرگ قرار داده بود. ماجرای آن شب، کاخ سفید را نگران نکرد، چون اطرافیان رییسجمهور، تلاش کرده بودند موضوع را خود جمع و جور کنند. ریچارد نیکسون چهار سال پر دغدغه را در کاخ سفید پشتسر گذاشته بود و حالا قصد نداشت به آسانی آنجا را ترک کند. مشاورانش ، راه جاسوسی از کمپین رقیب را پیش رو گذاشته بودند و به همین منظور آن شب، آن نوار چسبها به درها چسبانده شده بود. صحبت از شنود از کمپین رقیب بود. اتفاقی که البته نیکسون را بار دیگر به کاخ سفید رساند. اما وقایعی که پس از آن شب رخ داد، او را حتی یک شب هم در آن کاخ آسوده نگذاشت. او که پیش از آن شب بیم از واگذاری آن جایگاه به رقیبش را داشت، حالا اما بیم از دست رفتن آن را داشت. دنیای پرهراسی برای خود پدید آورده بود. او پس از واقعه به ظاهر کماهمیت آن شب هفدهم ژوئن ۱۹۷۲، دو سال دیگر در کاخ سفید ماند اما فشار مطبوعات خصوصا پیگیریهای مصرّانه دو خبرنگار یک روزنامه محلی، او را از ادامه ماندن در اریکه قدرت بازداشت. «باب وود وارد» و «کارل برنستین»، از منبعی موثق که نامش تا سالها فاش نشد، اخبار و مدارکی را دریافت کرده بودند که دخالت مستقیم فرمانده کل قوا و شخص اول مملکت را در آن ماجرا اثبات میکرد و این همان اتفاقی بود که «مقام نخست کشور» را به درهای خروج کاخ نزدیک میکرد. مردی که در گزارشهای آن دو خبرنگار «روزنامه واشنگتنپست» از او به عنوان «ته حنجره» نام برده می شد. او سال ها بعد در تماس با یک رسانه خود را معرفی کرد و معلوم شد که یک عضو «افبیآی» بوده است و در تمامی آن مدت، با آن دو خبرنگار به شکل مخفیانه در ارتباط بوده است. البته انتشار گزارش نهایی و ضربه آخر به رییس جمهور منتخب، کار آسانی نبود، چون تا پیش از آن بارها آن روزنامه و آن دو خبرنگار تهدید شده بودند. حتی یکبار به «باب وود وارد» سوء قصد هم شده بود. با این حال در یک شب سرنوشتساز، برای یک روزنامه که تا آن زمان نزدیک به یک قرن از انتشارش در واشنگتن میگذشت، قرار بود یک زن تصمیم نهایی را در جایگاه مدیر بگیرد. او با یک تصمیم میتوانست از فردا تبدیل به یک زن شجاع در عرصه ملی شود، یا با فشار و تهدید نهادهای امنیتی تبدیل به یک خائن! چون او و روزنامهاش در تمامی روزهای گذشته زیرفشار سنگین نهادهای امنیتی، دوران سختی را پشتسر گذاشته بودند و حالا با انتشار آن گزارش افشاگرانه، قرار بود عملا دست به یک اقدام انتحاری بزنند. او ممکن بود هم روزنامه و هم همه اعتبار به آن قدمت را از دست بدهد. با این حال او تصمیم به انتشار آن گزارش گرفت. آنها از حمایت روزنامههای پرتیراژ و معتبر مطمئن بودند، خصوصا معتبرترین روزنامه کشور، «نیویورکتایمز» که در عالم حرفهای رقیب آنها بود اما در آن شرایط ویژه، متحد آنها به شمار میآمد، چون آن روزنامه هم از طریق منابعی، گزارشهای افشاگرانهای علیه «رهبر کشور» منتشر کرده بود. با این حال، اما این واشنگتنپست بود که اسناد دست اول را دراختیار داشت؛ اسنادی که کار «فرمانده کل قوا» را یکسره میکرد. روز انتشار، چیزی شبیه روز زلزله بود. امریکا به یکباره لرزید. تا پیش از آن بارها کاخ سفید ادعای دست داشتن در ماجرا را تکذیب کرده بود. رییس جمهور هم که خود را به ظاهر بیتفاوت نشان میداد، ناچار به اتخاذ یک تصمیم شده بود. او در آستانه استیضاح قرار گرفته بود. روزنامه واشنگتنپست نه تنها فردای آن روز توقیف نشد بلکه با تیراژی وسیع در ایالات دیگر هم توزیع شده بود. او دیگر یک نشریه محلی نبود. سرشاخ شدن با بلندپایهترین مقام کشور، آن روزنامه را محبوب کرده بود. همه جا صحبت از دو خبرنگار آن روزنامه بود. آن دو خبرنگار و آن روزنامه با تکیه به قانون، توانسته بودند خود را از گزند نهادهای امنیتی در امان نگه دارند. قانون، در آنجا، این امکان را برای همه رسانهها و خبرنگاران فراهم آورده بود تا بتوانند بدون ترس از صاحبان قدرت، حتی فرد اول کشور، دست به افشاگری بزنند و اینچنین نور به تاریکخانهها بتابانند. حمایت دستگاه مستقل قضایی امریکا از «حق آزادی بیان»، یک دستاورد بزرگ را برای دموکراسی در قرن بیستم به ارمغان آورده بود. ریچارد نیکسون از ترس استیضاح در کنگره ، در ۹ آگوست ۱۹۷۴ از مقامش کنارهگیری کرد تا دو سال باقیمانده را معاونش، «جرالد فورد» به جای او بر صندلی بنشیند. آن دو خبرنگار هم راهی نیویورک شدند تا در مراسمی جایزه «پولیتزر» دریافت کنند. با اینکه عرصه سیاسی با آن رسوایی دچار تکانه شد اما نهاد دموکراسی محکمتر شد. خبرنگاران از آن پس با اعتماد به نفس بیشتری به کار ادامه دادند و رسانهها هم با الگوبرداری از واشنگتنپست از خبرنگاران خود تا پای جان حمایت کردند. از آن رخداد پرماجرا حالا نیم قرن گذشته است و در طول همه این سالها، بارها رسانهها در سراسر جهان با چالشهایی روبهرو شدهاند، خصوصا در ایران که چندی پس از آن ماجرا، خود نیز دستخوش تحولی بنیادین شد و با انقلاب، همه معادلات سیاسی جهان را درهم ریخت. یکی از شعارهای رهبران انقلاب، انتشار مطبوعات آزاد بود. آنها حتی به کمونیستها وعده انتشار روزنامه دلخواه خودشان را داده بودند. مدتی هم پس از انقلاب، این آزادی بود. همه احزاب و گروهها نشریه منتشر میکردند؛ حتی احزاب کمونیست. در تهران، ۱۰۵ نشریه منتشر میشد که از آن میان سهم احزاب چشمگیرتر بود. اما از آن همه بعدها هیچیک باقی نماندند. تحولات سریع ، مطبوعات را هم دستخوش تحولاتی سریع کرد. مثل تحولات سالهای ۶۰، جنگ و تلخکامیهای سیاسی. دوران سازندگی هم که دوران تحولات اقتصادی بود، نه سیاسی. سیاست به پرانتز رفته بود و مطبوعات هم در پی آن به پرانتز رفته بود تا اینکه با انفجار دوم خرداد ۷۶، همه چیز در هم ریخت. مطبوعات به صحنه آمدند و دورانی تازه برای روزنامهنگاری آغاز شد. دورانی که با همه مخالفتها و مقاومتها چند سالی دوام آورد و حالا اما از رهگذر آن سالها ، مطبوعات به مسیری تازه رفته است؛ مسیری که همواره با بیم و دلهره سپری میشود و خبرنگاران را از ادامه راه میترساند. در آن سوی دنیا، به تازگی از نوجوان «شهروند خبرنگاری» که از خفه شدن هموطن سیاهپوستش - جورج فلوید- به دست پلیس ویديویی منتشر کرده بود، با اهدای جایزه «پولیتزر» تقدیر کردهاند. در این سو اما ....!
نهادینه شدن دموکراسی، تعمیق آزادی و اصلاح دستگاه سیاسی، فقط با آزادی مطبوعات و رسانهها امکانپذیر است. اگر در کشوری فساد در دستگاه قدرت و دولت شکل میگیرد و ریشه میدواند، فقط به این خاطر است که چشمهای ناظر بر آنها بسته شدهاند. رو برگرداندن از فساد، فساد را برطرف نمیکند، بلکه آن را گستردهتر و ژرفتر میکند و به همین نسبت حل آن را مشکلتر میکند. مطبوعات، رکن چهارم دموکراسی است. بدون این رکن، دموکراسی هرگز محقق نخواهد شد.