باش تا صبح دولتت بدمد، كاين از نتايج سحر است
نيوشا طبيبي
تا همين امروز هم كساني هستند كه در مقابل كنشگران مدافع محيط زيست آنها را به تنزهطلبي و عدم درك شرايط عيني و پرداختن به امري لوكس و غير لازم متهم ميكنند. افرادي كه طبيعت و محيط زيست را در مسير توسعه و رفاهي خيالي قرباني ميكنند فقط در كشور ما پيدا نميشوند. در اروپا و امريكا هم فراوان هستند. ترامپ و دار و دستهاش از جمله طرفداران نابودي محيط زيست به قيمت توسعه هستند. اين افراد گمان ميكنند كه مثلا خشك كردن يك درياچه و تالاب در ازاي كسب درآمد از چاه نفت و گاز، ميتواند به رونق اقتصادي و ايجاد شغل و پيشرفت و توسعه مدد كند. در اروپا هم اگر قوانين سختگيرانه اتحاديه وضع نميشد، گروههايي بودند كه دست در دست سرمايهداران بيمسووليت و بيوجدان به نابودي طبيعت و محيط زيست دست ميزدند. تابستان گرم امسال و خشك شدن درياچهها و تالابها در كشور ما طليعه زنجيرهاي از فجايع خانمانبرانداز زيستمحيطي است. حفر چاههاي عميق كه به نابودي سفرههاي چند ميليون ساله دشتهاي ايران انجاميد براي دوره كوتاهي ما را از واردات گندم بينياز ساخت اما آن دشتها را براي هميشه تبديل به شورهزارهايي كرد كه ديگر هرگز بذر حيات در آنها نخواهد روييد. اين نمونهاي واضح از توسعهطلبي بدون توجه به محيط زيست است. توسعه لق و بيمنطق و بيبرنامه، توسعهاي كه نتيجهاش خشكي بختگان و هورالعظيم و درياچه اروميه و درياي كاسپي است. سهراب سپهري شاعر و نقاشي كه اين روزها نامش با حراج تهران و تابلوهاي چند ميلياردي ثروتمندان گره خورده، شعر زيبايي دارد: «... و نخواهيم مگس از سر انگشت طبيعت بپرد/ و نخواهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون/ و بدانيم اگر كرم نبود زندگي چيزي كم داشت…» امروز همه ميدانيم كه تمامي اجزاي جهان هر يك به كاري و به ايفاي نقشي در نظام هستي مشغول هستند كه مستقيما بر زندگي ما تاثير ميگذارند. از باكتريها و تك ياختهايهاي ته يك مرداب تا پرندگاني كه در اوج آسمان سير ميكنند. همه آنها به اندازه ما از اين زمين خداداده سهم و حقي دارند. بشر به حكم دست بالاتري كه به واسطه عقل و علمش پيدا كرده به تصرف عدواني سهم ديگر مالكان اين ملك مشاع - زمين - دست زده است و در اين راه نه تنها زندگي ميليونها گونه را به خطر انداخته يا آنها را از صحنه گيتي حذف كرده، بلكه به نوع خود هم رحمي نكرده و نميكند و با آلودن طبيعت و دست بردن در نظامي كه طي چند ميليون سال و براساس واقعيات زمين شكل گرفته قصد دارد طبيعت را به پول و رفاه تبديل كند. زهي خيال باطل! مثلا سدهاي احداثي روي حوضه آبريز درياچه اروميه نه تنها به سبزي و كشت و كار در آن ناحيه كمكي نكرده، بلكه در مدتي كوتاه تمامي منطقه را اسير بادهاي شور و گرد و خاكي بيپايان خواهد كرد. تبعات اين خشكي عظيمتر و تلختر از فاجعهاي خواهد شد كه بر درياچه آرال رفت. خشكيدن درياچه آرال به سبب دستكاري در منابع آبي آن و قطع حقابهاش واقع شد. سوداي كشاورزي پر رونق در آن ناحيه باعث شد حكومت سوسياليستي شوروي، طرحي نابخردانه به اجرا درآورد كه در كوتاهمدت درياچهاي كه زماني يكي از چهار درياچه بزرگ جهان بود طي چند دهه به شورهزار تبديل شود. درياچه آرال كه نام تاريخي آن درياي خوارزم است، قرباني سياستهاي توسعهاي دولت اتحاد جماهير شوروي شد. اين فاجعه به علت نبود اطلاعرساني و خفقان شديد حاكم بر آن كشور در دهه ۱۹۶۰، سر و صدايي به پا نكرد اما سبب نابودي زندگي ميليونها نفر، مهاجرتهاي عظيم و تغيير اقليم يك منطقه ساحلي به اقليمي خشك و بياباني و شورهزار شد. نمونههاي ديگر اين تجربه تلخ را ميتوانيم در كشور خودمان و ظرف همين سه دهه گذشته به عيان ببينيم. آنچه بر سر بختگان و هورالعظيم و اروميه رفته است بر سر هزاران تالاب و آبگير كوچك و بزرگ ديگر هم رفته است. هامون هم قرباني سياست توسعهاي افغانستان، غرضورزي دشمنان و رقبا و صد البته ضعف دستگاه ديپلماسي ماست. امسال تابستان، فقط گوشهاي از بلايايي كه در راه هستند به چشم ما آمد، داغي هوا و كمآبي و بيبرقي. مسوولان محترم! فريفته بارشهاي اتفاقي و پراكنده و بيحاصل نشويد، نه اقليمي عوض ميشود و نه ايران اروپا و نه اروپا ايران. هنوز هم ميتوانيم با بسيج ملي امكانات تبعات بلايي را كه در راه است و فعلا فقط طليعهاش را ديدهايم، كمتر كنيم. راستگويي و راستكرداري مسوولان و پرهيز از كتمان حقيقت و قبول خطاها نخستين و مهمترين گام براي مقابله ملي با آسيبهاي در راه است.