خانه هم خانههاي قديم؛ آينهكاري و سرستونهاي بلند گچكاري و حياطي بزرگ و پر درخت كه قدم زدن در آن مانند راه رفتن وسط يك نقاشي قديمي است. خانههايي كه حتما تجربه ديدن آنها را داشتهايد در كاشان، اصفهان يا همين تهران كه خانههاي ثبت شده ملي بسياري در آن هنوز هم سرپا هستند و ميشود از نزديك آنها را ديد. اما تمام اين آثار كه با عنوان ثبت ملي به عنوان هويت شهري ماندهاند، سرنوشتي يكسان ندارند. بعضي فراموش شدهاند، بعضي پاتوق معتادان و بعضي در آستانه تخريب. واقعا يك كشور پر از برج و آپارتمان و خانههاي كج و معوج كه ديگر اثري از گذشته در خود ندارد چطور ميتواند به كشوري قابل سكونت تبديل شود. اينجاست كه پاي وزارت ميراث فرهنگي و گردشگري به ميان ميآيد؛ آيا اين سازمان كه به وزارت تبديل شده، توانسته بيش از 48 هزار اثري كه خودش در تمامي اين سالها آنها را به فهرست آثار ملي اضافه كرده است، مراقبت كند؟ چه مشكلاتي براي اين خانهها پيش آمده و چه راهكارهايي براي حفظ اين آثار تاريخي وجود دارد؟
نبايد سكوت كرد
مهدي معمارزاده، كارشناس ميراث فرهنگي در گفتوگو با «اعتماد» از هنر معماري ميگويد كه مانند ديگر هنرهاي هفتگانه بايد مورد توجه قرار بگيرد. اما برخلاف ديگر آثار هنري اين اثر را نميشود جابهجا كرد و اين شايد بزرگترين چالش در حفظ اين آثار باشد. معمارزاده از آثار ثبت جهاني و آثار ثبت ملي ميگويد كه هر كدام به نوعي نشاندهنده تاثير اين آثار هستند. او از كشورهايي ميگويد كه تنها به واسطه داشتن چنين پتانسيلي در تاريخ خود توانستهاند به پيش بروند و تركيه هميشه مثالي از چنين كشورهايي است. معمارزاده معتقد است تمامي آثاري كه ثبت ملي شدهاند واجد ارزش هستند و اينگونه نيست كه حمام گنجعلي خان با ارزشتر از حمامي ثبت شده در روستايي دوردست باشد. او در پاسخ به اين سوال كه آيا در اين سالها بيش از اندازه آثاري ثبت ملي شدهاند، ميگويد: «من معتقدم همه آثاري كه ثبت ملي شدهاند حتما واجد خصيصهاي هستند كه آنان را به اين فهرست آورده است، داشتن معماري معروف يا مهندسي خاصي كه در خانه به كار رفته شايد دليل ثبت شدنش باشد، اگر خانهاي وجود دارد كه تنها به واسطه سردر زيبايي ثبت شده بايد گفت وقتي يك سردر ارزشمند وجود دارد حتما آن بنا هم ارزشمند است.» او از بنايي در ميدان محمديه به سمت غرب در كوچه مسعود مثال ميزند كه سردري فاخر داشت، اما به مرور با آب گرفتن روي آن كل بنا را تخريب كردند.
معمارزاده از اتفاقات وحشتناكي در بافت تاريخي عودلاجان و سنگلج ميگويد، از خانههاي فاخري كه به مرور از بين رفتهاند. شايد بتوان ردپاي اين تخريبها را در مفهوم جديدي به نام «بافت فرسوده» در مقابل «بافت تاريخي» ديد كه از نظر اين كارشناس ميراث فرهنگي شبيه كلاهي براي پنهان كردن چيز ديگري است: «ميبينيم اين اتفاق در بافتهاي تاريخي ماند عودلاجان يا سنگلج به وحشتناكترين شكل به وقوع پيوسته و حتي وزارت ميراث هم با در نظر گرفتن 12 متر ارتفاع در اين بافتها به يك شكلي به اين بافت تاريخي ضربه زده است. اين 12 متر در آن بافت ساختار را به هم ميريزد.» او از اشتباه وزارت ميراث در ورود به چنين كاري ميگويد و از تجربيات كشورهاي ديگر مثال ميآورد كه براي حفظ خانههاي تاريخي خود چه كردهاند: «ما بايد آن بافت تاريخي را نگه داريم. ميشود مستقيم با مالك خانه روبهرو شد يا به مالك وام داد يا از او ماليات نگرفت مثل كشورهاي اروپايي مانند آلمان كه ميگويند پول ماليات را صرف مرمت ساختمان بكنيد. براي همين خيلي از بافتهاي ارزشمند در آلمان سالم ماندهاند، چون دولت با اين سياست براي حفظ بافتهاي شهري خود گام برداشته است.»
او از افتادن كار در دست دلالها به واسطه اين مفهوم بافت فرسوده ميگويد، از رانتي كه براي بساز و بفروشها به وجود آمده است تا به راحتي دست روي خانههاي قديمي بگذارند و به بهانه اينكه در زلزله تخريب ميشوند از آنها آپارتمانهاي نماي رومي استخراج كنند: «از كارهاي بسياري كه در دنيا انجام شده ميشود الگو گرفت. شما در همان عودلاجان شاهد هستيد كه دلال به واسطه رانتي كه ايجاد شده است زودتر از دست به كار شدن ميراث ميرود ملكي را ميخرد مثال آن هم روبهروي ميدان ارگ تهران بود كه مكاني به نام سراي دلگشا را تخريب كردند. يك اثر ثبتي بود چطور تخريب شد؟ يا بايد رفت سراغ قانون يا قانون را اصلاح كرد يا رفت سراغ متولي و توضيح خواست. اما متاسفانه اين سناريو ادامه دارد. از نظر من همه در اين قضيه مقصريم از مسوولان و دستگاه نظارتي و قانونگذار گرفته تا من كارشناس كه سكوت كرديم.»
بافت فرسوده يا بافت تاريخي؟
سجاد عسگري، دبير كميته پيگيري خانههاي تاريخي تهران در گفتوگو با «اعتماد» فلسفه ثبت آثار ملي را ذخيرهگاهي از داشتههاي فرهنگي يك ملت ميداند. فكري كه اولين بار در 1309 به فكر نمايندگان مردم در مجلس قانونگذاري افتاد، اما در دوره پهلوي دوم بود كه با رويكرد جذب گردشگر و در راستاي سياست اتصال فرهنگي ايران به گذشته پررنگتر شد. اما بعد از انقلاب اسلامي و درگير شدن كشور با جنگ كمي از اين فضا فاصله گرفتيم و در دولت هاشميرفسنجاني هم بيشتر بحثها به سمت سازندگي گرايش پيدا كرد. آنطور كه عسگري ميگويد در دولت اصلاحات بود كه نگاه فرهنگي پررنگ شد: «اما حالا ديگر ايران سال 1309 نيست و سال 1370 است. ما در اين دوره مقتضيات جديدي داريم. در آن زمان با آنكه آدمهاي خوبي بودند مانند محمد بهشتي آمدند آثاري را ثبت كردند، اما اين ثبت كردن تنها خشت اول كار بوده و رسيدگيها و نگهداري بعد از ثبت اثر كار مهمتري بود كه مغفول ماند. متاسفانه ما هيچ فكر ديگري در اين زمينه نكرديم. درآن دهه آثار شاخص زيادي به ثبت رسيدند و در اين بين از دهه 70 آثار زياد ديگري كه بنا به عقيده برخي كارشناسان فاقد ارزش بودند هم ثبت ملي شدند.» او معتقد است وزارت ميراث فرهنگي بايد يك برنامهريزي براي آثار ثبت ملي داشته باشد از تهيه فرم و شنيدن درخواست مالكين اين آثار تا بازديدهاي دورهاي براي ديدن آخرين تحولات اين آثار كه ميتواند به نگهداري آنها كمك كند.
او هم از ايجاد مفهوم بافت فرسوده و ايجاد دفاتر تسهيلگري محلي ميگويد كه ميتوانست به جاي آن دفاتري به نام تسهيلگري بافت تاريخي داشته باشيم: «با حضور اين دفاتر مردم ميتوانستند با دسترسي آسان به آن هم به كارشناسان دسترسي بهتري داشته باشند. اين دفاتر ميتوانستند به فردي كه به عنوان مثال سقف خانهاش ريخته مشاوره بدهند يا استادكار معرفي كنند تا كار اصولي مرمت روي خانه آنها صورت بگيرد.»
عسگري از ايجاد صندوق احيا و بهرهبرداري اماكن تاريخي و فرهنگي ميگويد كه قرار بود با ايجاد اين مجموعه نقصي جبران شود؛ به عنوان مثال خانهاي كه ثبت ملي شده و مالك آن مرده است و ورثه هم عرقي براي نگهداري خانه ندارند و از طرفي هم هزينهاي نميكنند. حالا بايد چه كرد؟ عسگري ميگويد: «اينجا دولت بايد اين افراد را به بخش خصوصي وصل كند كه بتواند براي كاربري زيرساختي كه كشور نياز دارد چه در موضوعات فرهنگي و گردشگري و آموزشي از اين بنا استفاده كند. بناي تاريخي ميتواند در صورت آسيبزا نبودن دندانپزشكي شود، ميتواند حسينيه باشد يا باغ تالار بشود. وظيفه صندوق اين بود كه به بناهاي دولتي و در كنارش به بناهاي خصوصي هم بپردازد. صندوق به بناي خصوصي كه نپرداخت هيچ در بناهاي دولتي هم كار خاصي انجام نداد. اين صندوق كه حالا به نام صندوق توسعه صنايع دستي و فرش دستباف و احيا و بهرهبرداري از اماكن تاريخي و فرهنگي شناخته ميشود در واقع نتوانست وظيفه خود را درست انجام دهد.»
او از علاقه مردم از سال 1390 به بافت تاريخي و حفظ خانههاي قديمي ميگويد. اتفاقي كه به واسطه گشايش در سياست خارجي و حضور گردشگران خارجي افتاد. زماني كه انواع مدلهاي اقامتگاه مانند بوتيك هتلها رواج پيدا كرد. موجي خودجوش كه البته به تبديل خانههاي قديمي به هتل و رستوران و قهوهخانه محدود ماند. او در رابطه با رسيدگي به خانههاي تاريخي از مشكلات و حاشيههاي بعضي از خانهها ميگويد كه به علت انتساب به افرادي خاص محل بيتوجهي شدهاند: «ما ميدانيم يكسري از بناهايي كه ثبت شده حاشيه سياسي دارد. اما مساله اين است كه اگر قبول و ثبت كرديد بايد حاشيه آن را هم قبول كنيد، اما اگر قبول نداشتيد نبايد ثبت ميكرديد. حالا كه ثبت شده بايد دست به كار ترميم شد و اگر از وزارت ميراث بر نميآيد بايد از سازمانهاي مردمنهاد بخواهد كه اين كار را بكند. يكبار براي هميشه بايد تكليف خانههاي ثبتي روشن شود. اين كار را بكنند، ميتوانند ببرند در لايحه تفضيلي و تكليف شهرداري و ميراث روشن بشود. ديگر نبايد شاهد اين مساله باشيم كه شهرداري خانهاي ثبت شده يا مهمي را تخريب كند و بگويد در طرح تفضيلي نياورده بوديد و من هم استعلام نگرفتم و تخريب كردم.»
پامنار زيبا، پامنار تخريب شده
مهران تهراني، فعال فرهنگي و گردشگري در محله پامنار در گفتوگو با «اعتماد» ليست بلندبالايي از خانههاي تاريخي و ثبت شدهاي دارد كه در سالهاي متمادي با بهانههاي مختلف تخريب شدند. او معتقد است در وزارت گردشگري افراد دلسوز و متخصص كمي وجود دارد: «از سال 1342 كه قرار بود بافت فرسوده تخريب و بازسازي بشود و مخالفت شد تا امروز به لحاظ اسناد تاريخي ميراث ميدانسته كه چه خانههايي در اين بافت بودند و نميشود گفت ميراث بياطلاع بوده است. در سال 84 كه شهرداري به مديريت آقاي قاليباف آمد بعضي از اين خانهها را خراب كرد به شدت ميشود قصور ميراث را ديد. به نظرم يك فاجعه فرهنگي و تاريخي اتفاق افتاد.» او از خانهاي كه متعلق به شكوهالسلطنه مادر مظفرالدين شاه بوده مثال ميزند كه خريداري و تخريب شد يا خانه امين لشگر كه با اطلاعرساني فعالان اين حوزه مواجه شد، اما اين خانه توسط شهرداري خريده شد و ميراث هم اين خانه را ثبت نكرده بود و اين خانه توسط شخصي تهاتر ميشود... او از خانه سرهنگ ايرج مثال ميزند كه در كوچه صدرالعظم بوده و از لحاظ سنديت با يك سنگ شاهد به دوره صفويه برميگشته است: «اين خانه بدبختانه به مدت هفت سال به پژوهشكده ميراث فرهنگي داده شد و در اين سالها شاكله خانه از بين رفته است؛ كالسكه خانه اين عمارت را تبديل به سرويس بهداشتي كردند. كوتاهي ميراث فرهنگي و دغدغه نداشتن وزارت در پامنار بزرگ و قابل لمس است. حالا «حمام سوسكي» هم در حال تخريب است و ما با اينكه اطلاعرساني كرديم وزارت ميراث هيچ اقدامي نكرد.» او معتقد است در رابطه با خانههايي كه در حال مرمت هستند هم بسيار روند كند پيش ميرود.
پامنار يكي از ريزمحلات عودلاجان بوده است كه به دليل شخصيتهاي لشكري و كشوري و درباري و ادبي و فرهنگي حايز اهميت است. از كساني كه در اين محل ساكن بودند، ميتوان از حاجبالدوله، مشيرخلوت، قائممقام فراهاني، صدراعظم، امينالدوله، ميرزا ابوطالب زنجاني و بسياري از شخصيتهاي ذينفوذ درباري مثال آورد. در عرصه فرهنگ و هنر هم ميشود از عباس يمينيشريف، جعفر شهري، نصرت رحماني، ابوالحسن صديقي، منوچهر ستوده و بسياري كه در پامنار ساكن بودند، نام برد. محلهاي كه گوشه گوشه آن خانهاي تاريخي و ردپاي تهران قديم را ميشود، ديد. عسگري از خانههاي ثبت شده اين محله ميگويد: «عمارتهايي كه در پامنار به ثبت رسيده خانه امام جمعه، عمارت ديگر خانه سلطان بيگم شجاعي است. از عمارتهايي كه بعد از سال 96 ثبت شده هم خانه آقاعلي حكيم زنوزي، محمدتقي ميرزا ركنالدوله است كه بسيار فاخر است. به دليل نامشخصي اين خانه مصادره شده توسط ستاد اجرايي فرمان امام و متاسفانه در شرف تخريب است. در سال 81 شهرداري و تعاوني ناجا اقدام به خريد خانههاي پامنار كه به لحاظ معماري و تاريخي كمنظيرترين خانهها بودهاند، كردند. متاسفانه شاهد هستيم بعضي از اين خانهها كه به محل اختفاي معتادان تبديل شده بود به جاي بازسازي تخريب شدند.»
روايت يك پيگیري در قلب طهران
«محمود فخر تهراني» يكي از شهروندان تهرانی است كه در تماس با «اعتماد» از مصائب يكي از خانههاي ثبتملي ايران ميگويد كه اينروزها در آستانه تخريب و نابودي است. او كه براي پيگیري اينموضوع با اسناد و مدارك به دفتر روزنامه هم مراجعه كرده، ميگويد كه در اين مدت به هر جايي كه فكر ميكرده سر زده اما تاكنون اقدامي براي حفظ اين ساختمان مربوط به اواخر دوره قاجار رخ نداده است. اين ساختمان كه در خيابان وحدت اسلامي، خيابان شهيد فروزش، نبش خيابان محمدي، كوچه مسجد قندي قرار دارد و در تاريخ ۱۹ خرداد سال ۹۹ ثبت ملي شده، حالا در آستانه تخريب است و برخي ديوارهاي آن هم آسيب جدي ديده است. اين شهروند در گفتوگو با «اعتماد» و با ارايه يك نامه رسمي ميگويد با وجود درخواست وزارت ميراث فرهنگي از شهردار منطقه ۱۱ جهت پيرايش نماي ظاهري اين ملك تاريخي تاكنون هيچ اقدامي انجام نشده است. مشابه اين روايت را «مهران تهراني» درباره املاك ثبتمليشده منطقه پامنار هم مطرح كرده كه در همين گزارش هم به آن پرداخته شده است. اين موارد تنها چند مثال از پروندهاي بزرگ به حجم حدود ۵۰ هزار اثر ثبت ملي ايران است كه بهنظر ميرسد بخش وسيعي از آنها حالا با مشكلات فراواني دست و پنجه نرم ميكنند و ممكن است در سالهاي پيشرو از بين بروند؛ املاكي كه بخشي از سرمايه ايرانيان است، اما به دليل مشكلات بودجهاي و در برخي موارد هم شيوه مديريت، حالا روزگار خوبي را سپري نميكنند.
ميشود مستقيم با مالك خانه روبهرو شد يا به مالك وام داد يا از او ماليات نگرفت مثل كشورهاي اروپايي مانند آلمان كه ميگويند پول ماليات را صرف مرمت ساختمان بكنيد.
اين ثبت كردن تنها خشت اول كار بوده و رسيدگيها و نگهداري بعد از ثبت اثر كار مهمتري بود كه مغفول ماند. متاسفانه ما هيچ فكر ديگري در اين زمينه نكرديم. درآن دهه آثار شاخص زيادي به ثبت رسيدند و در اين بين از دهه 70 آثار زياد ديگري كه بنا به عقيده برخي كارشناسان فاقد ارزش بودند هم ثبت ملي شدند. او معتقد است وزارت ميراث فرهنگي بايد يك برنامهريزي براي آثار ثبت ملي داشته باشد از تهيه فرم و شنيدن درخواست مالكين اين آثار تا بازديدهاي دورهاي براي ديدن آخرين تحولات اين آثار كه ميتواند به نگهداري آنها كمك كند.