سيمين سليماني
اين روزها موسيقي افغانستان، روزگار خوشي را سپري نميكند. طالبان سازها را به آتش ميكشند و محدوديتهاي زيادي براي اين هنر وضع كردهاند؛ از جمله اين محدوديتها ميتوان به ممنوعيت پخش موسيقي از رسانهها اشاره كرد. البته «طالب»ها حتي از خودروها هم يو.اس.بيهاي داراي آهنگ و موسيقي را جمعآوري ميكنند؛ آنها وارد سالنها و تالارهاي عروسي ميشوند و اجازه نميدهند كه موسيقي پخش شود اما در روزگاري كه سازها به جاي نواخته شدن، سوزانده ميشوند، گروهي از فعالان هنري و فرهنگي اين كشور دور از وطن خود تصميم گرفتهاند روزي را به نام «موسيقي افغانستان» ثبت كنند. بيترديد آنها اميد دارند كه از خاكستر سازهاي به آتش كشيده شده به دست هنرستيزان، «موسيقي» همچون ققنوس باز هم بال و پر بگيرد. اواخر خردادماه سال جاري هم مراسمي توسط بنياد اميرخسرو بلخي برگزار شد تا در آن اعلام شود كه روز تولد محمدحسين سرآهنگ كه به «سرتاج» موسيقي معروف است، روز ملي موسيقي در اين كشور نامگذاري و هر ساله اين روز پاس داشته شود. اين پيشنهاد تعدادي از فعالان فرهنگي افغانستان بود تا فريادي باشند براي سازهاي وطن. در اين برنامه الطاف حسين سرآهنگ از هنرمندان تاثيرگذار موسيقي افغانستان و فرزند محمدحسين سرآهنگ نيز در پيامي ويديويي اين اقدام هنردوستان هموطنش را تحسين كرد. الطاف حسين در حال حاضر مقيم كاناداست. هنگامی که از او وقتي براي گفتوگو خواستم، با وجود كسالت، پذيرفت و زماني را براي آن در نظر گرفت. او در اين گفتوگو به پرسشهايي درباره وضعيت موسيقي افغانستان، اهميت هنر پدرش و دغدغههاي هنري او پاسخ داده است.
هنر و بهطور مشخص موسيقي، اين روزها در افغانستان روزهاي سختي را پشت سر ميگذارد. شكستن و سوزاندن سازها در افغانستان مدام تكرار ميشود و به امري رايج تبديل شده. رويدادهايي مانند همايش موسيقي افغانستان و روز ملي موسيقي اين كشور در اين روزها ميتواند بازخورد ويژهاي داشته باشد.
بنا به پيشنهاد بنياد اميرخسروبلخي و تعدادي از نخبگان و صاحبنظران موسيقي و فرهنگ و ادب، قرار است در سومين همايش «موسيقي افغانستان» اين روز را به عنوان روز ملي موسيقي افغانستان اعلام كنند. ازآنجايي كه استاد سرآهنگ جايگاه بلندي در جامعه فرهنگي، هنري در تاريخ افغانستان داشته و چهره تاثيرگذار و ماندگار در حوزه موسيقي و ادبيات ما به ويژه در حوزه بيدلشناسي به حساب ميآيد، از اين منظر اين رويداد تاريخي، يك اقدام نيك و انتخاب بجا بود به خصوص در شرايط كنوني كه صداي موسيقي در كشورمان خاموش شده و تاريخ، فرهنگ و ادبيات ما نيز در تاريكي و نابودي قرار گرفته است؛ اعلام روز ملي موسيقي، يعني احيا و زندگي دوباره فرهنگ، هنر و ادبيات ما كه موسيقي صداي آن است و اين صدا هرگز نبايد خاموش شود.
به خاموشي صداي موسيقي در افغانستانِ امروز اشاره فرموديد؛ ميگويند حكومتِ هنر در قلبهاست. حكومتها و تغيير رويكردهاي سياسي هر كشور، شايد مقابل هنر سنگاندازي كند اما فرهنگ و هنر در ميان مردم حفظ ميشود. به نظر شما چنين اقدامات هنرستيزانهاي ميتواند مانع جريان موسيقي شود؟
گرچه صداي موسيقي در كشورمان خاموش است و هنرمندان موسيقي ما يا در گوشهاي در هالهاي از ترس و نااميدي در كشور به سر ميبرند يا آواره ديار غربت شدهاند و اين وضعيت قطعا تاثير منفي در جهت رشد و شكوفايي هنر موسيقي ما خواهد داشت، اما موسيقي هيچگاه از سرزمين ما رخت نخواهد بست و موسيقي قدرتمندتر از آن است كه با «لتوكوب» و قانونهاي جديد و شرايطي كه به وجود ميآورند، بتوانند آن را از بين ببرند. به عقيده من موسيقي در همين تاريكيها و اختناق شكوفاتر خواهد شد.
با توجه به آنچه فرموديد، به نظر شما وظيفه هنرمندان در اين بزنگاههاي تاريخي كه افغانستان هماكنون در آن قرار دارد، چيست؟
وظيفه هنرمندان، تعهدشان در راستاي حفظ ارزشهاي فرهنگي، تاريخي و هويت مليشان است و رسالت دارند، اين پيام و فرهنگ را به گوش جهانيان و تاريخ و نسلهاي بعد از ما برسانند. همچنان يكجا شدن و اتحاد براي مبارزه با پديده شومي كه در اين مقطع از تاريخ همه ما به خصوص افغانها با آن مواجه هستيم.
با توجه به وضعيت كنوني افغانستان آيا جوانان نسبت به موسيقي اصيل اين كشور اقبال و گرايش نشان ميدهند؟
موسيقي در خون و سرشت انسانهاست و انسان بدون موسيقي نميتواند زندگي كند، يا بايد موسيقي را بشنود يا اين موسيقي را به گوش ديگران برساند. جوانان به ويژه آنهايي كه استعداد دارند به موسيقي رو خواهند آورد و ديده شده كه اين جوانان به سمت و سوي موسيقي اصيل كشورشان كشانده شده و در اين حوزه نيز موفق هم بودند به ويژه در سبكهاي موسيقي غزل و كلاسيك كه البته از پيچيدهترين سبكهاي موسيقي ما به شمار ميرود.
شما سالها در عرصه فرهنگ و هنر فعاليت داشتهايد، در دامان يكي از تاثيرگذارترين موسيقيدانان افغانستان استاد محمدحسين سرآهنگ رشد يافتهايد، از نگاه شما، هنر و موسيقي چه نقشي ميتواند در برقراري صلح و دوستي داشته باشد؟
من از پنج سالگي توسط پدرم وارد دنياي موسيقي شدم، قلمرو اين هنر پر رمز و راز و پر فراز و نشيب را با دشواري طي كردم؛ آموختم و خواندم و با بزرگان و علاقهمندان موسيقي و مردمم زندگي كردم، آنچه از مكتب موسيقي و آن روزگار آموختم درس «چگونه زندگي كردن با انسانها» بود، به اين معنا كه خوشترين و بهترين لحظات زندگيام را با انسانهاي ارزشمندي كه فراتر و بزرگتر از مرزهاي جغرافيا هستند و ميانديشند، گذراندم و محور در كنار هم بودن ما نيز همين موسيقي بوده و هست و فلسفه موسيقي هم همين است، زيرا آوا و نواي موسيقي خود نداي صلح و صميميت را سر ميدهد و يكجا شدن و چگونه زندگي كردن با يكديگر را به ما ميآموزد. در نهايت اينكه موسيقي تنها زبانِ قابل فهمي است كه بشر با آن آشناست، انس دارد و با آن فارغ از هر زباني و جغرافيايي ارتباط برقرار ميكند.
با اين اوصاف نامگذاري روز موسيقي افغانستان يك اقدام فرهنگي و مهم است كه انگيزهاش تولد پدرتان است؛ از شما ميخواهم كه براي مخاطبان ما از ايشان بگوييد و از تاثير و دغدغههاي ايشان در موسيقي...
زندگي استاد با موسيقي و همچنين ادبيات بيدل آميخته بود. در حقيقت به وسيله هنر موسيقي، بيدل را درحوزه فارسي زبان به خصوص در شبهقاره هند معرفي كرد و پلي ارتباطي ميان حوزه فارسيزبانان و اردوزبانان ايجاد كرد و ميان اين دو تمدن بزرگ پيوند برقرار نمود، اين مهمترين تاثير زندگي هنري استاد سرآهنگ است.
شما كه علاوهبر نقش فرزندي، از نظر هنري هم با استاد محشور بوديد؛ بفرماييد كه آيا استاد سرآهنگ پيوندي با موسيقي ايران هم داشتند؟
بله قطعا... استاد به عنوان يك عالم و صاحبنظر موسيقي، همه سبكهاي موسيقي در هر جغرافيايي كه باشد، برايش اهميت داشت، به ويژه سبك موسيقي كه در حوزه فارسيزبانان رايج بوده و هست؛ به خصوص در ايران كنوني كه براي استاد سرآهنگ تاريخ، ادبيات و موسيقي اين سرزمين اهميت خاصي داشت اما ازآنجايي كه استاد هيچگاه سفري به ايران نداشت و شرايطي پيش نيامد تا پاي استاد را به ايران بكشاند، ارتباط مستقيمي نيز با مردم و جامعه فرهنگي و هنري ايران نداشت، در حالي كه اين ارتباط با شبهقاره هند بسيار بيشتر بود. بهطور كلي استاد نسبت به موسيقياي كه در ايران، كشورهاي عربي و كشورهاي تركزبان كه به صورت مشترك وجود دارد، نظر نيك داشت و هرشب از طريق راديو، شعر و موسيقي غزل ايران را گوش ميكرد و علاقهمند بود تا مردم و ادبا و هنرمندان موسيقي ايران و كشورهاي نامبرده را از نزديك ببيند.
اما ميدانم كه شما به ايران سفر داشتيد آيا با هنرمندان اين سرزمين همنشين و همصحبت شدهايد. دريافت شما از سفرهايي كه به ايران داشتيد، چه هست؟
من سه بار براي شركت در عرس بيدل، به ايران دعوت شدم و با چهرههاي برجسته فرهنگ و ادب اين كشور آشنا شدم و نشستها و صحبتهاي ما نيز در همين زمينه به ويژه در حوزه بيدلشناسي بود اما متاسفانه فرصت همنشيني با هنرمندان موسيقي ايران پيش نيامد البته تعدادي از هنرمندان موسيقي در نشست عرس بيدل و در زمان اجراي موسيقي حضور داشتند، اما صحبت و نشستهاي هنري در آن فرصت پيش نيامد كه البته بايد پيش ميآمد. به هرحال برداشت من اين بود كه تاريخ، فرهنگ، ادبيات و هنر مردم شريف ايران پيوند عميقي با هويت و تاريخ و فرهنگ و هنر ما دارند و من با اينكه عمرم در افغانستان و هندوستان گذشته و زبان مادري من هم اردو بوده ولي خود را در ايران و در كنار ايرانيان ميبينم و ايرانيان را از خود و نزديك به خود ميبينم اما متاسفانه اين مرزهاي جغرافيايي بين همه ما و تاريخ و فرهنگ و زبان مشترك ما فاصله ايجاد كرده و با تاسف كه اين فاصلهها در اثر عملكردهاي سياستمداران بيشتر ميشود.
موسيقي ايران و افغانستان پيوندهاي آشكار و نهان زيادي با هم دارند. تجربه و روايت شما از اين پيوندها چيست؟
ايران و افغانستان، پيوندهاي عميق تاريخي، فرهنگي، ادبي و هنري با يكديگر دارند، شكي نيست و موسيقي هم از همين پيوندها برميخيزد و البته اين پيوندها بيشتر از هر جاي ديگري از سرزمين خراسان و بلخ سرچشمه گرفته است.
برگرديم به هنر و زندگي استاد سرآهنگ، ايشان نزد بنيانگذار مكتب موسيقي پتياله عاشق عليخان رفتند، با توجه به اينكه پدربزرگ شما هم موسيقيدان بودند چه شد كه استاد سرآهنگ به سمت اين مكتب گرايش و تمايل يافتند؟
استاد عاشق عليخان از بزرگترين موسيقيدانان عصر خود بود و همچنان صاحب و ميراثدار مكتب موسيقي پتياله كه جايگاه بلندي در ميان ديگر موسيقيدانان هند داشت. موضوع ديگر اينكه طبق رسم شاگردي و استادي در مكتب موسيقي شبهقاره هند، فرزند نميتواند شاگرد رسمي پدر باشد، رسومي كه آن را نبايد ناديده گرفت. به همين دلايل بود كه استاد نزد عاشق علي خان حضور يافت.
براي مخاطبان ما از ويژگيهاي مكتب موسيقي پتياله بگوييد و آيا با موسيقي ايران هم اشتراك و پيوندي دارد؟
درباره اشتراك و پيوند بايد بگويم كه در ساير سبكها، از لحاظ راگ و راگني، منظور همان دستگاه؛ مشتركاتي وجود دارد. بهطور مثال راگ بهيروي ما كه در موسيقي ايراني آن را شور مينامند و ديگر راگهاي موسيقي، اما در به كارگيري و طرز استفاده از آن به ويژه در حوزه كلاسيك تفاوتهايي هست و اما در مكتب موسيقي پتياله وسعت و پيچيدگي خاصي وجود دارد، هم در آوازخواني و هم در نوازندگي.
سپاسگزارم استاد از اينكه با وجود فرصت اندك و كسالتي كه داشتيد، وقت گذاشتيد. كلام پاياني را از شما بشنويم به يادگار...
شما سلامت باشيد و خرسندم از اينكه فرصت گفتوگو با شما پيش آمد تا از طريق شما به نحوي ارتباط دوبارهاي با اهالي فرهنگ و هنر به ويژه مردم عزيز ايران برقرار شود. حرف پاياني من در اين گفتوگو اين است كه شما و همكاران محترمتان و اهالي رسانه، به ويژه هنرمندان متعهد و رسالتمند ما چه ايرانيان و چه افغانها سعي كنند، پيام دوستي و يكجاشدن را سر دهند و پيمان دوستيشان را در كل جهان به خصوص در ايران كه همفرهنگ و همزبان هستيم، مستحكم بسازند تا ارزش فرهنگ و هنر و انسان دوستي در ما معنا پيدا كند؛ فلسفه زندگي و زنده ماندن هم همين است. تشكر از شما و همكاران گراميتان...
پدرم، استاد محمدحسين سرآهنگ، عاشق علي خان از بزرگترين موسيقيدانان عصر خود بود و همچنان صاحب و ميراثدار مكتب موسيقي پتياله كه جايگاه بلندي در ميان ديگر موسيقيدانان هند داشت. موضوع ديگر اينكه طبق رسم شاگردي و استادي در مكتب موسيقي شبهقاره هند، فرزند نميتواند شاگرد رسمي پدر باشد و ديگر رسومي كه آن را نبايد ناديده گرفت. به همين دلايل بود كه استاد نزد عاشق علي خان حضور يافت.
وظيفه هنرمندان افغانستان در مقطع كنوني، تعهدشان در راستاي حفظ ارزشهاي فرهنگي، تاريخي و هويت مليشان است و رسالت دارند، اين پيام و فرهنگ را به گوش جهانيان و تاريخ و نسلهاي بعد از ما برسانند. همچنان يكجا شدن و اتحاد براي مبارزه با پديده شومي كه در اين مقطع از تاريخ همه ما به خصوص افغانها با آن مواجه هستيم.