خداحافظ رفيق
فاطمه باباخاني
يك دوست ديگر هم رفت، پنجشنبه اسبابهايش را جمع كرد، هر چه توانست به دوستانش با قيمت اندك فروخت و آنچه مانده بود را به خيريه واگذار كرد، چمدانهايش را بست و رفت تا زندگي را جاي ديگري شروع كند. چندي قبلتر دوست ديگري از ما خداحافظي كرده بود تا براي تحصيل و زندگي به سوي ديگر دنيا برود، همچنانكه اندكي پيشتر دوست عزيزي با خانواده رفت. در سفري كه چندي پيش با چند دوست رفته بودم، يكي ويزايش آمده بود، بعدي در انتظار ويزا، آن يكي در انتظار پايان تحصيل و گرفتن بورسيه و نفر چهارم مشاوره ميگرفت كه چطور برود، من نفر پنجم از جمع بودم؛ وصله ناجور.
دليل ظاهري هر كدام از اين دوستان گرچه يكي نيست، اما در كنه ماجرا همگي انگار انگيزهاي يكسان دارند؛ آرامش. ميخواهند يك زندگي معمولي داشته باشند، بدانند فردايشان چطور است و سال بعد كجا خواهند بود، اينكه اگر برنامهاي براي خريد خانه يا ماشين يا يك سفر دارند، همه چيز يكباره به هم نميريزد، خانه در عرض چند سال 10 برابر شود و اجاره خانهشان از ميزان حقوقشان بيشتر نيست. اينكه بدانند ميتوانند ماشين امن با مبلغي معقول بگيرند و با گذرنامهشان به كشورهاي مختلف سفر كنند، هزينه سفرشان هم چندان بالا نباشد، در واقع به يورو يا دلار پول بگيرند و با همان پول خرج كنند نه اينكه به ريال پول بگيرند و هزينههايشان به يورو و دلار باشد.
البته كه فارغ از بحث اقتصادي شخصي، دغدغههاي فرهنگي و اجتماعي و... هم برايشان اهميت دارد. طبيعي است كه همه بخواهند سبك زندگيشان به رسميت شناخته شود، با آنها به احترام برخورد شود و حس كنند از حقوق شهروندي برخوردارند. اگر اينطور نباشد چه فرق ميكند به طعنه بگويند با مهاجرت تبديل شهروند درجه دوم ميشوي، وقتي همين حس را در كشور خودت هم داري.
«انديشه پويا» در شماره اخير خود به موضوعي پرداخته كه رصدخانه مهاجرت آن را بازنشر داده است. بر اساس اين گزارش «اكوسيستم مهاجرت دستخوش تغييرات شگرفي شده است. مهمترين اين تغييرات، رشد تعداد مهاجران و افزايش تعداد افرادي است كه بهرغم تمايل به مهاجرت قادر به مهاجرت نيستند. تعداد سالانه مهاجرت ايرانيان به كشورهاي غربي حدود نود هزار نفر در سال ۲۰۱۹ بوده است كه افزايشي سه برابري را تنها در يازده سال نشان ميدهد. تغيير دوم، افزايش تعداد كساني است كه ميل به مهاجرت دارند، اما هنوز مهاجرت نكردهاند و بعضا حتي شانس واقعبينانهاي هم براي مهاجرت ندارند. اين گروه دوم، بهگونهاي زندگي ميكنند كه گويي مهاجران واقعياند يا قرار است به زودي مهاجرت كنند. ما اين گروه جديد را مهاجرتانديشان (كساني كه آماده رفتنند) و تجربه مهاجرتشان را مهاجرت خيالي ناميدهايم. براي تعداد زيادي از اين افراد، وضعيتِ آماده رفتن بودن، از وضعيتي ناپايدار و كوتاهمدت در فرآيند مهاجرت، به يك ناپايداري دايمي تبديل شده است. اشخاصي كه در اين وضعيت هستند، سبك زندگي، نگرش و ارتباطات اجتماعي متفاوتي در پيش گرفتهاند تا بتوانند خود را با اين ناپايداري دايمي سازگار كنند.»
بسياري از دوستان ما اين روزها در طيف اول و دوم هستند و البته گروه سومي كه نميخواهند اينجا باشند، اما فكر ميكنند در آستانه ميانسالي رفتن ساده نيست، اين گروه حس خوبي نسبت به ماندن ندارند و در عين حال فكر ميكنند مهاجرت هم غيرممكن شده است. زندگي به سختي ميگذرد وقتي روزنههاي اميدواري چنان تنگ و كوچك شده باشد كه به چشم نيايد. شايد راهكاري كه مسوولان بايد بينديشند چيزي جدا از قطع بودجه رصدخانه مهاجرت يا زير فرش بردن مساله باشد، زيرا تبعات اين مهاجرتها روزي روزگاري گريبان ما را خواهد گرفت.