اعترافات دير هنگام چند متهم!
مهردادحجتي
«هفتاد سال پيش مجله تايم در كاريكاتوري مردي مصري را با طربوش (فينه)ي پاشاهاي مصر چاپ كرده بود كه مقابل شير بريتانيا ايستاده و دم شير در دست رو به مصدق ميگويد: كدام طرف بچرخانم، اين طرف يا آن طرف؟ اين كاريكاتور در واقع تلاش ميكرد نفوذ مصدق در خاورميانه را نشان دهد و بر اين نكته تاكيد كند كه در واقع اين مصدق است كه به خاورميانه خط ميدهد. البته ترديدي نيست كه جمال عبدالناصر در ملي كردن كانال سوئز از محمد مصدق الهام گرفته بود. همچنان كه سوكارنو در اندونزي از مصدق تاثير پذيرفته بود. بدينترتيب ميتوان گفت مصدق نه فقط يك قهرمان ملي كه يك قهرمان بينالمللي هم بود.» اين فرازي از مقاله سعيدحجاريان است كه در ۲۸ اسفند۱۳۸۲ در سايت «امروز» منتشر شده است. حجاريان در ادامه، اما به اختلافهاي بروز كرده ميان آيتالله كاشاني و مصدق اشاره ميكند و مينويسد: «ركن دوم ارتش و شبكهاي از افراد تحت مديريت برادران رشيديان، با حمايت انگليس در مقطع نهضت ملي براي ايجاد جنگ رواني به وجود آمده بود و كارشان برهم زدن مناسبات ميان افراد با نفوذ به نفع دربار بود و البته اين احتمال هم وجود دارد كه به غير از برادران رشيديان (كه از وابستگان دربار بودند) چنين اقداماتي (برهم زدن مناسبات ميان افراد بانفوذ) كار حزب توده بوده باشد...» حجاريان در دفاع از مصدق در برابر قرائتهاي نادرست از شخصيت او مينويسد: «مصدق شخصيتي مصلح بود كه خيرات و مبرات انجام ميداد كه موقوفاتي هم از او باقي مانده است. مانند بيمارستان نجميه (كه به نام مادر دكتر مصدق است). مصدق همچنين اهل خمس و زكات بود و آداب شرعي را رعايت ميكرده است... مصدق صريحا اقرار به شهادتين داشت و در دادگاه گفته است: «من مسلمانم، از يك خانواده مسلمان. همچنين من ايرانيام و عليه هر چه ايرانيت و اسلاميت ما را تهديد ميكند تا زنده هستم مبارزه ميكنم…» شاه از بر هم خوردن مناسبات ميان دو متحد قدرتمند، آيتالله كاشاني با مصدق سود ميبرد. چنانكه اين اتفاق در نهايت در مرداد ۱۳۳۲ رخ داد و كودتا در شرايطي رخ داد كه مصدق، ديگر آيتالله كاشاني را در كنار خود نداشت. ماجراي خصومت شاه با مليگرايانِ هوادار مصدق، به ماجراي ملي شدن نفت باز ميگشت. طيف گستردهاي كه از درون نهضت ملي بيرون آمده بود، حالا در سراسر كشور ريشه داشت. مصدق از مهمترين شخصيتهاي تاريخ ايران است كه موافقان و مخالفان سرسختي دارد. همانگونه كه امروز نيز پس از ۷0 سال از ملي شدن نفت، همچنان «سلطنتطلبان هوادار شاه» از او با كينه ياد ميكنند! اما مصدق چگونه شخصيتي است كه گروه پرشماري از چهرههاي ترقيخواه همچنان از او به بزرگي ياد ميكنند؟ سعيد حجاريان در همان مقاله از او به عنوان «يك اصلاحطلب» ياد ميكند كه قصد داشته با «سياست گام به گام» اصلاحات مدنظرش را پيش ببرد. همان سياستي كه بعدها در دوران دولت موقت، مهندس مهدي بازرگان پيشه كرد و به چهرهاي «كندرو» در نگاه تُندروهاي ابتداي انقلاب متهم شد. مصدق انقلابي نبود، اما مبارز بود. مبارزه او در راه ملي كردن نفت و خلع يد انگليس از درخشانترين برگهاي تاريخ در همه ادوار تاريخ اين سرزمين است. با اين حال گروهي از مخالفان ترجيح دادهاند از او تصويري ضعيف و شكننده ارايه دهند! او همانطور كه مستندات تاريخي و چهرههاي سياسي غرب به آن اذعان دارند، نخستوزيري برآمده از آراي واقعي مردم بوده است كه با كودتايي خونين از اريكه قدرت به زير كشيده شده است. هر چند كه همچنان از او به عنوان يكي از تاثيرگذارترين شخصيتهاي سياسي ياد ميشود. شايد مهمترين تاثير مصدق را بايد در دوران شكلگيري انقلاب جستوجو كرد. همان روزهاي پر التهاب ۵۷ كه به تدريج نشريات از توقيف به در ميآمدند و يك به يك در رقابتي ناگفته، تصاوير روي جلدشان را به آن رهبر ملي اختصاص ميدادند. البته همراه با انتشار مقالات پر شمار كه تا ماهها پس از پيروزي انقلاب ادامه داشت. نخستين نكوداشت پرشوري كه چند روز پس از پيروزي انقلاب در اسفند ۵۷ برگزار شد به او اختصاص داشت. مطبوعات آن روز از حضور ميليوني هواداران مصدق در سالروز ملي شدن نفت در احمدآباد مستوفي نوشتند. سخنران آن رخداد آيتالله سيدمحمود طالقاني بود كه به بسياري از شايعات پيرامون مصدق پاسخ داد. او از عوامل تفرقهافكني نام برد كه آن روزها قصد دور كردن آيتالله كاشاني از مصدق داشتند. او در همان سخنراني گفته بود: «به منزل آيتالله كاشاني رفتم. در اتاقي تنها منتظر نشسته بودم، ديدم ايشان با ظرفي خربزه وارد شد. با اشاره به آن ظرف به ايشان گفتم: حضرت آيتالله مراقب برخي از دور و بريهايتان باشيد. قصد دارند پوست خربزه زير پايتان بيندازند.» سالها بعد ماهنامه «كيان» تصويري از صفحه يكي از جرايد همان دوران منتشر كرد كه مصاحبهاي با آيتالله كاشاني را درج كرده بود. آيتالله كاشاني در آن مصاحبه به راي دادگاه مصدق واكنش نشان داده بود. او تمرد مصدق و ايستادگي او در برابر شاه را، طغيان عليه سلطنت خوانده بود و معتقد بود كه كمترين مجازات براي او اعدام است نه زندان! شايد يكي از دلايل بدبيني گروهي از روحانيون به همان روزها باز ميگردد كه ميان آيتالله كاشاني با مصدق، شكرآب شده بود و حالا كاشاني هم بيميل به بركناري مصدق از قدرت نبود. بازار شايعات هم داغ بود، نظير همان داستاني كه سالها بعد، در ۲۵ خرداد ۶۰ بار ديگر خبرساز شد.
اما آنچه در ميان همه هياهوهاي پس از كودتا گم شد، دستهاي پنهان پشت پرده بود كه تا سالها در هالهاي از ابهام باقي ماند. مصدق پس از كودتا دستگير، محاكمه نظامي و زنداني شد. در پي آن گروه پر شماري از چهرهها و كنشگران سياسي، سركوب، زنداني و شكنجه شدند. از مصدق در كتابهاي تاريخ مدارس، به عنوان نخستوزيري خائن كه با «قيام ملي ۲۸ مرداد» عزل شد، نام برده شد. او حتي پس از پايان دوران محكوميت، هرگز آزاد نشد. شاه كينتوزانه خواهان تبعيد او به احمدآباد شده بود. چون مصدق هيمنه او را در هم شكسته و مشروعيت او را به چالش كشيده بود. شاه در همه سالهاي پس از كودتا، همه مساعي خود را صرف بازگرداندن وجهه خود كرده بود. وجههاي كه نزد روشنفكران از دست رفته بود. كودتاي ۲۸ مرداد هرچند شاه را ديگر بار به سلطنت بازگرداند اما وجهه يك پادشاه را به او باز نگرداند. دهه پنجاه همزمان با شكوفايي اقتصادي، سركوبها نيز شدت گرفت و مشت آهنين، گفتمان غالب آن دوران شد. تا آنجا كه چپگرايان و مليگرايان بيشترين سهم را از سركوبها بردند. در همان سالهاست كه شاه با تكحزبي كردن كشور، نه تنها به ترميم وجهه خود مددي نميرساند كه برعكس آن را مخدوشتر هم ميكند. او از آن پس در نزد بسياري از غربيها هم يك ديكتاتور تلقي ميشود كه قصد دارد با ناديده گرفتن آراي اكثريت، طرحها و برنامههاي خود را پيش ببرد. «حزب رستاخيز»، آغاز يك پايان براي شاه بود. همانطور كه مهندس بازرگان سالها بعد گفت شاه خود يكي از رهبران انقلاب بود. او درست ميگفت. شاه خود موجبات نارضايتيها را فراهم آورده بود. مردم خشمگين، كودتاي ۲۸ مرداد و حوادث پس از آن را، از ياد نبرده بودند. كودتايي كه شاه از آن با عنوان «قيام ملي» نام ميبرد، حالا پس از انقلاب هم محل مناقشه شده بود. اما اسنادي كه به تازگي از طبقهبندي وزارت خارجه امريكا خارج شده، نشان ميدهد كه «سيا» با همكاري دولت انگليس در آن كودتا دست داشته است. باراك اوباما سال ۲۰۱۳ در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل، از دخالت كشورش در براندازي مصدق اظهار تاسف كرد. او همچنين در اجلاس قاهره در سال ۲۰۰۹، خطاب به جهان اسلام گفت: «در واقع، ما در گذشته روابط پرفرازونشيبي داشتهايم. در ميانه جنگ سرد، امريكا در بركناري دولت منتخب ايران نقش ايفا كرد.» مادلين آلبرايت وزير خارجه پيشين امريكا هم بابت كودتاي ۲۸ مرداد اظهار شرمندگي كرده بود. جك استراو وزير امورخارجه پيشين انگليس هم، در مراسم افتتاحيه نمايشگاه «ايران در دوره شاه عباس»، آشكارا به مداخله در كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اشاره كرده و گفته بود: «كمك به رضاشاه و مشاركت در كودتا عليه مصدق از اشتباههاي بريتانيا بود. چشم بستن بر حكومت رضاشاه كه تقليدي بيمايه از آتاتورك بود با آن حساسيتي كه جامعه ايران داشت، اشغال ايران به دست بريتانيا، امريكا و شوروي در خلال ۵ سال جنگ جهاني دوم و مداخله مستقيم با همراهي امريكا در بركناري دولت منتخب و دموكراتيك مصدق در سال ۱۹۵۳ كه با حمايت مدافعانه از شاه بهرغم برخورداري [مصدق] از حمايت مردم، از ديگر اشتباهها بود… مشكل درك بريتانيا از ايران است، نه درك ايران از بريتانيا.» در تازهترين اظهارنظر هم، «ديويد اوئن» وزير امور خارجه بريتانيا در دوران انقلاب، در گفتوگو با «گاردين» گفته است: «بايد نقشمان در سرنگوني مصدق را بپذيريم.» او گفته است: «دلايل خوبي وجود دارد براي به رسميت شناختن نقش بريتانيا در كنار امريكا در براندازي تحول دموكراتيك در ۱۹۵۳. با پذيرفتن اينكه اشتباه كرديم كه چنان كرديم و به گامهايي كه به سمت ايران دموكراتيك برداشته ميشد لطمه زديم.»