بهسازي نيروي انساني در آموزش و پرورش
علي اصغر فاني
در يادداشتهاي قبل متذكر بوديم كه در فرآيند تعليم و تربيت نقش «معلم» منحصربهفرد و ممتاز است. هر چند كه زير نظامهاي آموزش و پرورش (مديريت، نيروي انساني، برنامه درسي، بودجه، فضا و تجهيزات، ارزشيابي) در جايگاه خود نقشآفرينند، اما نقش معلم تعيينكننده است. همچنين متذكر شديم كه نيروي انساني در آموزش و پرورش كه حداقل 98 درصد بودجه را به خود اختصاص ميدهد نياز به لايحه جامعي دارد كه مشتمل بر «جذب و نگهداشت»، «ساماندهي و بهسازي»، «ارزيابي عملكرد و رتبهبندي»، «آييننامه استخدامي خاص معلمان» است.
در اين يادداشت به بهسازي نيروي انساني ميپردازيم:
در حال حاضر وزارت آموزش و پرورش، قريب به يك ميليون نيروي انساني دارد. اين عزيزان طيف وسيعي از رشتههاي دانشگاهي را گذراندهاند كه بعضا غيرمرتبط با كار معلمي است. نيروي انساني موجود را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
1- معلميني كه در مراكز تربيت معلم يا دانشگاه فرهنگيان تحصيل كرده و فارغالتحصيل شدهاند.
2- نيروهايي كه در نهضت سوادآموزي به عنوان آموزشيار بوده و يا مربيهاي پيشدبستاني، نيروهاي شركتي و... كه با فشار مجلس شوراي اسلامي به استخدام آموزش و پرورش درآمدهاند. اين نيروها در رشتههايي تحصيل كردهاند كه نوعا غيرمرتبط با آموزش و پرورش بوده و بعضا در سنين بالا بودند. اكثرا خانم بوده در حالي كه ما به نيروي مرد جوان نيازمنديم براي اعزام به مدارس روستايي و عشايري. اين نيروها اكثرا دورههاي مهارتهاي معلمي از قبيل روانشناسي، جامعهشناسي، فن معلمي، كارورزي و... را نگذراندهاند.
دسته اول بايد اطلاعات و دانش خود را به روز كنند. تحولاتي كه سالهاي اخير در علوم مختلف شاهد بودهايم ايجاب ميكند كه هر از چند سالي معلمين فارغالتحصيل مراكز تربيت معلم نيز آموزشهاي لازم را ببينند.
اما دسته دوم؛ اين قبيل نيروها، 50 درصد كل نيروهاي آموزش و پرورش را تشكيل ميدهند و اكثرا در دوره ابتدايي مشغول به تدريساند و اين مساله لطمه جدي به دوره ابتدايي وارد كرده است. نتايج نامطلوب آزمونهاي بيمز و پرلز و افت جايگاه ايران در سطح جهانی ميتواند يكي از ضايعات ضعف نيروي انساني در دوره ابتدايي باشد.
با توجه به اهميت دوره ابتدايي و اينكه اگر دانشآموز ابتدايي مفاهيم مورد نياز را درك نكند در سالهاي بعد (در متوسطه) با مشكل مواجه خواهيم بود.
در بعضي از كشورها معلمين مثلا 4 سال تدريس ميكنند آنگاه يك سال از تدريس فاصله گرفته در اين مدت بازآموزي و تحت آموزش قرار ميگيرند. در اين دوره يكساله كليه ضعفهاي معلميني كه از طريق ارزيابيهاي وزارت آموزش و پرورش به دست آمده جبران ميشود. با اجراي ساختار آموزشي 3-3-6 در مهرماه 1391 و الحاق پايه ششم به دوره ابتدايي، آموزش و پرورش با نياز 40 هزار معلم در پايه ششم و تورم نيرو در دوره راهنمايي تحصيلي- كه با هدف پايه اول راهنمايي ايجاد شده بود، مواجه شد. معلمين دوره راهنمايي متخصص بوده و نيروهاي آزاد شده راهنمايي تحصيلي توانایی تدريس تمام مواد درسي پايه ششم را نداشتند، مثلا از معلم حرفه و فن كه به دليل حذف اول راهنمايي آزاد شده نميتوانستيم براي تدريس پايه ششم كه تك معلمه است، استفاده كنیم.
كسري نيروي انساني ابتدايي (حدود 40 هزار نفر) و عدم امكان استفاده از نيروي آزاد شده از دوره راهنمايي، مديران آموزش و پرورش را وادار كرد كه هر نيرويي را براي تدريس دوره ابتدايي به كلاس فرستادند و لذا امروز با بافت نامرغوب نيروي انساني در دوره ابتدايي كشور مواجهيم.
پيشنهاد ميشود براي ساماندهي نيروي انساني دوره ابتدايي به شرح زير عمل شود:
1- به هر طريقي تشخيص دهيم كه از نيروهاي موجود كدامشان صلاحيت تدريس ندارند. اين دسته به دو گروه تقسيم ميشوند. گروه اول كساني هستند كه با شركت در دورههاي آموزشي و گذراندن كارگاههاي آموزشي توانمندي لازم را به دست ميآورند و به چرخه آموزش برميگردند. گروه دوم كساني هستند كه حتي با طي دوره آموزشي مشكلشان حل نميشود. در اين حالت از وجود ايشان در امور غير تدريس بايد استفاده كرد.
2- معلميني كه صلاحيت تدريس دارند: در دنياي دائما در حال تغيير، همه معلمين موجود بايد از تحولات رشته خود مطلع شوند. لذا تشكيل دورههاي تخصصي و بهروزرساني دانشسراهاي معلمان مورد تاكيد است.