• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5560 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۹ مرداد

چرخي در كاخ گلستان و تصورات ذهني‌اش

ابراهيم عمران

هفته قبل به مناسبت آغاز به ‌كار «تالار برليان» كاخ گلستان سري بدانجا زدم. در ازدحام بازار تهران و همسايگي با راديو و كلانتري و مسجد ارگش. ميزانسن عجيبي دارد اين كاخ. كمي آن سو‌تر وزارت اقتصاد و بالاترش هم راسته كت و شلوارفروشان. گويي تهران و مافيهايش در چند صد متر جمع شده‌اند. راسته‌اي كه ارگ قديم تهران نام داشت و كل تهران در آن تجميع. ابتداي ورود به كاخ و در همان قدم‌هاي اول، آرامشي كه در پس آن هياهوي بيرون نمود دارد؛ ذهن خسته را نوازش مي‌دهد. همه جهت‌هاي جغرافيايي‌اش آنچنان معماري‌اي دارد كه آني همه امور غيرمرتبط را از ياد مي‌برد. نمي‌دانم اين كاخ‌ها چه در خود نهان دارند كه اين‌گونه دلبري مي‌كنند. آيا آن زمان‌ها كه سلاطين و ملازمان هم در آن سكني داشتند؛ اين طيب خاطر وجود داشت يا خير؟ يا فقط حاليه براي گردشگران به ستوه آمده از ماشين و موتور و چرخي چنين جذبه‌اي دارد، چون تالار برليان انتهاي ضلع شمالي بود؛ كمي راه داشتم و در حقيقت به دليل نبود بازديد‌كننده؛ خلوت دلچسبي داشت. گويي حس انا ولاغيري به آدم دست دهد! وسعتي عظيم و دلربا و اينكه در لحظه بينديشي همه اين زرق و برق براي خودت هست و بس! تازه درمي‌يابي شايد پادشاهان و قدر قدرتان و عمله و اكره‌شان؛ آنچنان غرق در اين جغرافياي محدود مي‌شدند كه فكر مي‌كردند؛ دنيا همين جاست و بس و اوامر ملوكانه صادر مي‌كردند! يكي از مسوولان برنامه از اهميت مكان در تاريخ حرف مي‌زد كه به عنوان نگره جديدي در دنيا مطرح شده است. مكان‌هايي كه رويدادهاي مهمي در آنجا حادث شده است. ازجمله همين صدور فرمان مشروطيت در پشت پنجره تالار برليان. شايد از جمله حال و احوال خوبي بود كه شاهان داشتند در كاخ‌هاي‌شان كه فرجامش سودي براي رعيت داشت. هر چند آن يك كلمه «قانون» هنوز فاصله زيادي تا اجرا شدن داشته باشد. آواز پرندگان در كنار حوض مستطيل شكل كاخ؛ اجازه نمي‌داد به راحتي از آنجا خارج شوي. مگر بيرون چه داشت كه دلت بخواهد بروي؟ ديدن دستبند به دستان جلوي كلانتري به حتم تصويري خوشايند نيست يا پرسه در پياده‌روي بازار با دستفروشانش. پس فرصت را درمي‌يابي و همانجا مي‌نشيني و زودتر هم به بازديد از تالار خاتمه مي‌دهي و زيبايي‌هايش را براي مديران مي‌گذاري! خلوتي كاخ و صداي پرندگان و نجواي آب را به همه امور ترجيح مي‌دهي. لحظه‌اي ناصرالدين شاه را در اين كاخ مي‌بيني كه چطور فرمان مي‌دهد و لختي هم عهد مظفري را. آيا آن دوران و آرامشي كه براي اين شاهان داشت؛ لامحاله براي رعيت هم‌ چنين فضايي ايجاد مي‌شد در پستوي خانه‌هاي‌شان؟ يا شاهان ما بسان من بازديد‌كننده عادي سال‌ها بعد، فقط در فكر انا و لاغيري بودند و بس! مكان‌هاي تاريخي به حتم آدم‌هاي تاريخي مي‌سازد. پرورش اين انسان‌ها در اين جغرافياي محدود؛ آدم‌هاي بسته مي‌ساخت. آدم‌هايي كه از چند متر آن طرف‌ترشان بي‌خبر بودند. شايد هياهوي بازار حاليه زياد هم بد نباشد. انسان را سر جاي خود مي‌نشاند. انساني كه بالفطره مي‌تواند افكار پريشان داشته باشد!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون